بازگشت

قضاوت درباره مختار


مناسب است در اينجا دو حديث را كه از اهل بيت اطهار عليهم السلام رسيده نقل نمايم: شيخ كشي از حمدويه، از يعقوب بن يزيد، از ابن ابي عمير، از هشام بن مثني، از سدير، از ابوجعفر الباقر عليه السلام نقل نموده است:

«لا تسبوا المختار فانه قتل قتلتنا و طلب بثأرنا و زوج اراملنا و قسم المال فينا علي العسرة».

«به مختار بد نگوييد، چون كشندگان ما را كشت و به خونخواهي ما قيام نمود و مردان بي زن ما را داماد نمود و در موقع سختي و تنگدستي، اموال را در ميان ما قسمت نمود» [1] .

از اين حديث معتبر دانسته مي شود كه در زمان حضرت باقر عليه السلام سب مختار در ميان شيعه رواج داشته و حضرت، شيعيان را از اين عمل نهي نموده و آنان را متوجه اعمال مختار فرموده است. به همين جهت، مختار دوست اهل بيت و دشمن دشمنان آنان بوده و در دوستي و دشمني كوتاهي نكرده است. به همين جهت دشمنان هم در دشمني با او كوتاهي نكرده اند و او را ساحر و كذاب معرفي كرده اند و به حدي او را مذمت نموده اند كه امر بر شيعيان هم مشتبه شده بود به طوري كه او را سب مي كردند. اين امر كاشف از آن است كه تبليغات دشمنان فوق العاده وسيع و مؤثر بوده است.

روايات مجعول هم در حق مختار بسيار است، مثل آنكه مي خواسته امام حسن عليه السلام را تحويل معاويه دهد يا آن كه به جهت دنيا خروج نموده و يا آن كه نسبت به اميرالمؤمنين جسارت مي نموده و يا آن كه به محمد بن حنفيه دعوت مي كرده و او را امام مي دانسته است كه تمامي اين گونه روايات به جهت مبغوض ساختن او در نزد شيعيان ساخته شده است. اين تبليغات مؤثر واقع شد و اين بزرگ مرد شيعه را


از ديد شيعيان انداخت تا جايي كه در عصر حضرت باقر عليه السلام به او بد مي گفتند و با اين كه روايات در مدح او و نهي از سب و دشمني او وارد شده، باز به علو مقام مختار معتقد نشده بودند.

شيخ اجل «جعفر بن محمد بن نما» كه از مشايخ علما و از بزرگان فقهاي شيعه است، در رساله خود «شرح الثار» مي گويد: شيعه از زمان هاي گذشته از زيارت قبر جناب مختار خودداري مي كردند و با آن كه قبر او نزديك مسجد جامع كوفه است و قبه و گنبد مزار او براي هر كس كه از باب مسلم بن عقيل بيرون بيايد آشكار و هويدا است، شيعيان از زيارت قبر او دوري مي كردند، گويا به خداوند بواسطه ي دوري نمودن از مختار تقرب مي جويند. همچنين گمان كردند مختار قائل به امامت محمد بن حنفيه بوده است. شيعيان در اين امر تقليد كردند و از راه علم و اجتهاد وارد نشدند و نگاه به آثار مختار نكردند و اعمال و رفتار او را با دشمنان امام شهيد فراموش كردند و مناقب آن بزرگوار را ناديده گرفتند. [2] .

قبر جناب مختار امروز نيز معروف و مشهور است و نزديك قبر جناب مسلم بن عقيل مي باشد و شيعيان او را زيارت مي كنند. الحق مختار مرد فوق العاده اي مي باشد. او يگانه كسي است كه با آل زبير و آل اميه و اشراف كوفه در يك وقت جنگيده و با تمامي دشمني ها، حدود يكسال و نيم بر بلاد وسيعي از عراق و جبال ايران و آذربايجان و ارمنيه و موصل و جزيره سلطنت نموده و عمال او از تمامي آن شهرها اموال و خراج مي گرفتند و به سوي او روانه مي كردند.

مختار تنها كسي است كه شيعيان مرده را به حركت درآورده و به وسيله ي موالي و عبيد بر دشمنان دين تاخت و تا توانست آنان را كشت و خانه خراب نمود، دشمنان نيز تا توانستند در حق او دشمني كردند و او را از انظار مردم ساقط نمودند، او را معروف به كذاب و ساحر و مدعي نبوت و علم غيب نمودند تا تمامي مسلمين او را


اين طور بشناسند و نسبت اعتقاد به امامت محمد بن حنفيه نيز به او دادند تا او را از نظر شيعيان ساقط سازند، در صورتي كه اين قول درست نيست و من از براي اين نسبت مدركي نيافته ام. مختار از مردم با دعوت به كتاب خدا و سنت پيغمبر و حمايت از ضعفا - اهل بيت - و جهاد با بي دينان بيعت مي گرفت. در هيچ جا نديده ام كه مختار دعوت به امامت محمد بن حنفيه كرده باشد و از مردم براي او بيعت گرفته باشد.

البته از اين نقل طبري نيز بطلان اين نسبت فهميده مي شود. او نقل مي كند كه مصعب بن زبير در برابر احمر بن شميط - امير لشكر مختار - آمد و صف آرايي نمود. آنگاه عباد بن حصين كه رئيس سواران مصعب بود، نزد احمر بن شميط و اصحاب او آمد و گفت: ما شما را به كتاب خدا و سنت پيغمبر و بيعت با اميرالمؤمنين عبدالله بن زبير دعوت مي نماييم. اصحاب مختار گفتند: ما شما را به كتاب خدا و سنت پيغمبر و بيعت با امير مختار و قرار دادن خلافت در شورايي از آل پيغمبر دعوت مي نماييم كه هر كه بگويد فردي مي تواند مقدم بر آل رسول شود و بر آنان حكومت و سلطنت نمايد، ما با او دشمن مي شويم و از او بيزاري مي جوييم و با وي نبرد مي كنيم. [3] .

اگر مختار به امامت محمد بن حنفيه دعوت مي نمود بايد اصحاب مختار مي گفتند كه ما تابع محمد بن علي هستيم و به امامت او دعوت مي نماييم، ولي از آن سخن معلوم مي شود كه مختار و اصحاب او، خلافت را حق اهل بيت مي دانستند؛ پس دليلي ندارد كه كسي بگويد مختار به امامت محمد بن حنفيه قائل بوده است.

بلي! او مي گفته كه محمد بن علي مرا مأمور نموده كه با دشمنان اهل بيت بجنگم و طلب خون امام شهيد نمايم. امااين ربطي به آنكه او امام است ندارد و از


پيش گفتيم كه شايد براي حفظ امام زمان خود، او و سليمان بن صرد از حضرت سجاد عليه السلام نامي نمي بردند و براي حفظ آن امام تقيه مي نمودند.

نسبت هاي ديگري هم كه به مختار داده اند از قبيل آن كه او با ابن زبير بيعت كرد و براي او جنگ مي نمود، يا آن كه از اميرالمؤمنين بدگويي مي كرد، يا با امام حسن چگونه مي خواست رفتار كند، يا آن كه در آخر كار گفت من براي خدا جنگ نمي كردم و براي رياست و سلطنت مي جنگيدم، من كمتر از مروان و عبدالله بن زبير و عبدالله بن خازم نبودم و نظاير اين نسبت هاي باطل، تمام از دشمنان او است و براي آن است كه اين بزرگ مرد شيعه را از انظار شيعيان ساقط نمايند.

البته بهترين گواه بر درستي مختار و اعمال او، گواهي زنان او پس از شهادت او است كه ما پيش تر گواهي آن دو زن را نقل نموديم. مختار در راه دين و خدمت به خانواده سيدالمرسلين صلي الله عليه و آله و سلم به دست دشمنان دين كشته شد و دشمنان او، زن او را نيز به جرم محبت به خانواده پيغمبر كشتند. بدين صورت، آيا روايت چنين بزرگ مردي مورد بي مهري دوستان نيز واقع گردد و نسبت به او بااحتياط نگاه كنند يا بدبين باشند؟! كمك هاي مالي مختار به اهل بيت اطهار و فرستادن سرهاي دشمنان به مدينه نزد محمد بن حنفيه و امام سجاد و بيرون آوردن حرم پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از عزاي سيدالشهدا، از بزرگترين خدمات آن جناب است كه شيعيان بايد هميشه در نظر داشته باشند و بر او رحمت فرستند چنانكه حضرت باقر عليه السلام چند مرتبه بنابر حديثي بر او ترحم نمود. در حديث ديگري از حضرت صادق عليه السلام مي خوانيم.

«ما امتشطت فينا هاشمية و لا اختضبت حتي بعث الينا المختار برؤوس الذين قتلوا الحسين عليه السلام» [4] .

زنان بني هاشم براي عزاز سيد الشهداء عليه السلام ترك زينت كرده بودند تا


آن حد كه شانه بر سر نمي زدند و خضاب نمي كردند، تا آن زمان كه مختار سرهاي قاتلان امام را به مدينه نزد اهل بيت اطهار روانه كرد.

كوتاه سخن، خوبي اعمال مختار چون زشتي اعمال ابن زياد قابل انكار نيست. دشمنان، اهل بيت را مهموم و مغموم و مقتول نمودند و مختار، اهل بيت را شاد و خرسند نمود و قاتلان امام را كشت و خانه خراب نمود.

سائب بن مالك اشعري و يزيد بن انس كه از بزرگترين ياوران مختار هستند، علنا و رسما با عامل ابن زبير مخالفت كردند و گفتند كه ما سيره و طريقه عمر و عثمان را نمي خواهيم، ما طالب سيره ي علي بن ابي طالب هستيم. [5] .

طبري از ابومخنف نقل مي كند كه شبث بن ربعي كه از سخت ترين دشمنان مختار است، در حضور شمر و محمد بن اشعث خطابه مي خواند و براي ترغيب كردن اشراف به جنگ مختار مي گفت:

«انه تأمر علينا بغير رضا منا و زعم أن ابن احنفية بعثه الينا و قد علمنا أن ابن الحنفية لم يفعل و أطعم موالينا فيئنا و أخذ عبيدنا فحرب بهم يتامانا و اراملنا و اظهر هو و سبئيته البرائة من اسلافنا الصالحين» [6] .

شبث -كه از رؤساء لشكر ابن زياد و در واقعه كربلا است- گناهان مختار را براي هم قطاران خود مانند شمر اينگونه شرح مي دهد كه: ما به حكومت و امارت او راضي نبوديم. آري شبث مايل به ابن زياد است و مي گويد كه مختار مدعي است كه محمد بن حنفيه او را به سمت ما روانه كرده و ما مي دانيم كه ابن حنفيه او را روانه


نكرده است. نمي دانم شبث از كجا يقين كرده كه محمد بن حنفيه مختار را روانه نكرده است و مي گويد: بهره ما از خراج و بيت المال را به ايرانيان و موالي كه آزاد كرده ي ما هستند مي دهد و آنان را با ما شريك نموده و يتيمان و بيوه زنان ما را محروم كرده است. اين جرم مختار نيست، اميرالمؤمنين نيز چنين مي كرد و هر مسلماني را در بيت المال شريك مي دانست.

و مي گويد: مختار با جماعت خود سب و دشنام به اسلاف صالحين ما مي دهند. از همين كلام دانسته مي شود كه مختار چه مذهبي داشته و مذهب او از مذهب شمر و ابن اشعث جدا بوده و كساني را كه اين جماعت خوب مي شمردند مختار بد مي دانسته و بد مي گفته است. آيا رواست گفته شود كه چنين مردي با ابن زبير بيعت كرده يا به اميرالمؤمنين بد مي گفته است؟ روي درغگويان سياه باد! خداوند رحمت كند مختار را كه روي شيعيان را سفيد نمود و گذشته را تلافي فرمود!

عجيب تر از اين، دروغي است كه ابن قتيبه در كتاب «الامامة والسياسة» نوشته است، او مي گويد: عبدالله بن زبير، عبدالله بن مطيع را والي كوفه نمود. آنگاه مختار را به سمت كوفه روانه كرد و عبدالله بن مطيع را عزل نمود. در چند سطر بعد مي گويد: عبدالله بن زبير برادر خود مصعب را روانه بصره نمود و كوفه را نيز ضميمه حكومت مصعب كرد. چون مختار را عزل نمود، مختار درصدد برآمد كه عبدالله بن زبير را از مقام خلافت خلع كند و خلافت را در آل رسول قرار دهد و مردم را به امامت محمد بن حنفيه دعوت كند.

عبدالله بن زبير به مصعب نوشت كه به مختار مهلت مده؛ پس مصعب به سمت مختار آمد و سه روز جنگ كرد و مختار فرار كرد، ولي مصعب او را كشت و سر مختار را نزد عبدالله بن زبير فرستاد. [7] .


شما از همين نقل اندازه دروغ سازي در آن عصر را به دست بياوريد. روي دروغگويان سياه باد!

مسعودي در مروج الذهب مي گويد: بعضي از برادران من از اهل علم برايم حكايت كرد كه ما جمعي بوديم كه دور هم مي نشستيم و درباره ابوبكر و عمر و علي و معاويه مناظره مي كرديم و به مباحثاتي كه اهل علم با يكديگر مي نمايند مشغول بوديم. جماعتي از عوام هم مي آمدند و نزديك ما مي نشستند و به سخنان ما گوش مي دادند. روزي يكي از آنان كه عاقل تر و ريش او از همه بلندتر بود به من گفت: بس است، چرا اين اندازه درباره اين جماعت سخن مي گويي؟ گفتم: در حق علي تو چه مي گويي؟ گفت: آيا او پدر فاطمه نيست؟ گفتم: فاطمه كيست؟ گفت: زن پيغمبر، دختر عايشه، خواهر معاويه گفتم: قضيه شهادت علي چيست؟ گفت: در جنگ حنين با پيغمبر كشته شد. [8] .

انصافا تحقيق اين مورخ شهير، ابن قتيبه كمتر از آن عامي نيست.

اولا: مختار را ابن زبير روانه كوفه ننمود و مختار خودش آمد.

ثانيا: عبدالله بن مطيع را ابن زبير عزل ننمود. مختار مدتي با او جنگيد و او را در قصر محبوس نمود و چون بيچاره شد با مشورت اشراف كوفه از قصر بيرون آمد و مخفي شد در حالي كه مختار از جاي او مطلع بود، و براي او مخفيانه پول فرستاد تا او بتواند خود را به مكه برساند.

ثالثا: مختار از طرف ابن زبير والي كوفه نبود، او به وسيله شيعيان خروج كرد و كوفه و شهرهاي بسياري را از عراق و ايران و قفقار از تصرف عمال ابن زبير بيرون آورد.

رابعا: او از ابتدا با آل اميه و آل زبير در جنگ بود، نه آن كه چون كوفه به مصعب واگذار شد، او درصدد برآمد كه ابن زبير را خلع نمايد.


خامسا: او به خلافت ابن زبير هيچ وقت معتقد نبود، پس چگونه او را خلع نمود؟ او به ابن حنيفه دعوت نكرد و از اول امر به آل رسول دعوت مي كرد و مي گفت ابن حنفيه مرا مأمور به جنگ با دشمنان اهل بيت نموده است، نه آن كه پس از ولايت مصعب به اين فكر افتاده باشد. من از آن عامي توقعي ندارم اگر آنگونه سخن گفته باشد كه مسعودي نقل نموده است، ولي از ابن قتيبه چنين سخناني بسيار عجيب است. مگر آن كه بگوييم نسخه ي موجود مغلوط و غير صحيح است.

پس اي خوانندگان عزيز، به هر نقلي كه در كتابي ديديد اطمينان پيدا نكنيد، هر چند مؤلف آن مورخ شهيري باشد، چه بسا مورخين شهيري كه در اثر حب مال، نقل هاي باطلي را در كتاب خود آورده اند يا قضاوت هاي بسيار عجيبي از خود به يادگار گذاشته اند. قضاوت هايي هم كه درباره مختار شده نوعا از اين قبيل است. آن بزرگ مرد شيعه از چنگ محدثين منافق آسوده نماند. نه فقط در حال حيات او را كذاب معرفي نمودند، بلكه پس از شهادت او نيز از او دست برنداشتند و كار به جايي رسيد كه بايد زنان او بيايند و اعتراف به بدي و بي ديني او نمايند و از او بيزاري بجويند تا زنده بمانند. آن زن هم كه گفت من چگونه بيزاري بجويم از مردي كه به خداوند ايمان داشت و روزها روزه مي گرفت و شب ها مشغول عبادت بود و در راه ياري پسر دختر پيغمبر كشته شد، به فرمان ابن زبير و به دستور مصعب، به قتل رسيد.

پس مختار از بزرگترين شيعيان اميرالمؤمنين است كه در اين جهت نيز شيعه و پيرو او بوده است. درست دشمنان با او همان رفتاري را كردند كه با اميرالمؤمنين نمودند. شيعيان آن سرور كه از او بيزاري نمي جستند كشته مي شدند، و محدثين به جهت تقرب به سلاطين، دروغ ها و افتراها بر اميرالمؤمنين مي بستند كه همان دروغ ها در كتاب ها و سينه ها ثبت مي شد. عجيب تر آن كه شيعيان نيز تحت تأثير همين تهمت هاي دشمنان واقع گشتند و به آن بزرگوار بدبين گشتند، بلكه او را سب نمودند تا آن كه امام باقر عليه السلام آنان را از سب مختار نهي نمود.



پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 45، ص 351.

[2] همان، ص 347.

[3] تاريخ طبري، ج 6، ص 96.

[4] بحارالانوار، ج 45، ص 344.

[5] تاريخ طبري، ج 6، ص 11.

[6] همان، ص 44. (وي بدون رضاي ما اميرمان شد و پندارد که ابن‏حنفيه او را سوي ما فرستاده و ما دانسته‏ايم که وي چنين نکرده است. غنيمت ما را به آزادشدگان ما خورانيده، غلامانمان را گرفته و يتيمان و بيوه زنان ما را محروم کرده و او و سپاهيانش، از بيزاري و برائت اسلاف شايسته‏ي ما را آشکار و علني کرده‏اند).

[7] الامامة والسياسة، ج2، ص 20-19.

[8] مروج الذهب، ج 3، ص 33.