بازگشت

جريان مجلس يزيد به نقل ابوالفرج اموي


يزيد در همان مجلس رسمي كه اعيان و اشراف حاضر بودند سخناني با حضرت زينب عليه السلام گفت كه از وزن خود كاست، و قدرت و عظمت زينب عليه السلام و جلالت اسيران بر همگان معلوم شد. مردم فهميدند كه اينان خانواده ي رسالت هستند و يزيد اين گونه آنها را اسير كرده است. از سوي ديگر خطبه اي كه امام سجاد عليه السلام ايراد فرمود و در آن خود و پدر بزرگوارش را معرفي نمود، بكلي پرده از روي كار يزيد برداشت و او را رسوا ساخت. گرچه اين خطبه را ابومخنف و هشام و مدائني نقل نكرده اند ولي ابوالفرج اموي در كتاب «مقاتل» به آن اشاره مي نمايد. اينك مناسب است آنچه را كه وي در اين موضوع نوشته نقل نمايم، وي گويد: سر امام حسين عليه السلام را در برابر يزيد در طشتي گذاشتند، پس يزيد با چوب به سر مطهر مي زد و مي گفت:



يفلقن هاما من رجال اعزة

علينا و هم كانو أعق و أظلما



بعد اضافه مي كند: گفته شده كه ابن زياد اين كار را كرد و گفته شده هنگامي كه سر مطهر را در برابر يزيد گذاشتند او شعر عبدالله بن زبعري را خواند:



ليت أشياخي ببدر شهدوا

جزع الخزرج من وقع الأسل



قد قتلنا القوم من أشياخهم

وعدلناه ببدر فاعتدل



آنگاه يزيد علي بن الحسين عليهماالسلام را نزد خود طلبيد و گفت: اسم تو چيست؟ گفت: علي بن الحسين. يزيد گفت: مگر خداوند علي را نكشت؟ علي بن حسين عليهماالسلام فرمود: برادر بزرگتري داشتم كه نام او علي بود، شماها او را كشتيد. يزيد گفت: بلكه خدا او را كشت. علي بن الحسين عليهماالسلام فرمود:

(الله يتوفي الأنفس حين موتها) [1] .

«خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامي باز مي ستاند».


يزيد گفت:

(و ما أصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم) [2] .

«و هر گونه مصيبتي به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست».

علي بن الحسين عليهماالسلام فرمود:

(ما اصاب من مصيبة في الارض و لا في انفسكم الا في كتاب من قبل ان نبرأها ان ذلك علي الله يسير، لكيلا تأسوا علي ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم والله لا يحب كل مختال فخور) [3] .

«هيچ مصيبتي نه در زمين و نه در نفسهاي شما (به شما) نرسد مگر آن كه پيش از آن كه آن را پديد آوريم در كتابي است، اين كار بر خدا آسان است. تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگين نشويد و به سبب آنچه به شما داده است شادماني نكنيد و خدا هيچ خودپسند فخرفروشي را دوست ندارد».

شخصي از اهل شام برخاست و به يزيد گفت: بگذار او را بكشم. زينب عليهاالسلام خود را روي علي بن الحسين عليه السلام انداخت. شخص ديگري از اهل شام برخاست و گفت: اي اميرالمؤمنين! اين زن را به من ببخش تا او را كنيز خود نمايم. زينب عليهاالسلام فرمود: نه هرگز، نه تو و نه يزيد نمي توانيد چنين كاري را انجام دهيد، مگر آن كه از دين خدا خارج شويد. يزيد بر سر شامي فرياد زد: بنشين! او نشست.

زينب عليهاالسلام به يزيد گفت: اي يزيد! كساني را كه از ما كشته اي براي تو كافي نيست. علي بن الحسين عليهماالسلام فرمود: اگر تو با اين زنان خويشي داري، و مي خواهي مرا بكشي، پس كسي را مأمور كن كه آنان را به مدينه برساند. يزيد به حال آنها رقت


كرد و گفت: به جز تو كسي آنان را نمي رساند. آنگاه امر كرد كه علي بن حسين عليه السلام بالاي منبر رفته و براي مردم خطبه بخواند، و از كارهاي پدرش حسين عليه السلام عذر بخواهد. حضرت بالاي منبر رفت، حمد و ثناي الهي را به جاي آورد و فرمود: ايها الناس! هر كس مرا مي شناسد كه مي شناسد و هر كس كه مرا نمي شناسد، من خودم را به او معرفي مي كنم. من علي فرزند حسين هستم، منم پسر بشير و نذير، منم پسر آنكس كه به اذن خدا مردم را به سوي خداوند مي خواند، منم پسر سراج المنير.

ابوالفرج گويد: و اين خطبه اي طولاني است و من دوست ندارم آن و نظاير آن را بنويسم. آنگاه يزيد به او امر كرد كه زنان را به سمت مدينه ببرد. [4] .

از اينجا معلوم مي شود كه براي علي بن الحسين عليهماالسلام در شام نيز خطر مرگ پيش آمده و همچنان حضرت زينب عليهاالسلام امام را حفظ كرده است.

ابوالفرج مكالمات زينب عليهاالسلام با يزيد را ننوشته، و نخواسته خطبه ي طولاني را نقل كند، شايد براي آن كه مثالب يزيد و مناقب علي بن الحسين عليهماالسلام معلوم نشود. در اين نقل مي گويد: يزيد امام را مأمور نمود كه بالاي منبر رفته و از اعمال حسين شهيد عليه السلام از مردم عذر بخواهد، و امام عليه السلام بالاي منبر رفته و مظلوميت پدرش و ظلم يزيد و لشكر او را بيان كرد.

يزيد مي خواست از علي بن الحسين عليهماالسلام اعتراف به تقصير پدر بگيرد و عذرخواهي كند تا جلو احساسات مردم را بگيرد. ولي اين كار، به عكس نتيجه بخشيد و مطلب كاملا بر مردم روشن گشت، و مظلوميت حسين عليه السلام آشكار شد و همه ي مردم فهميدند كه اينان خانواده ي پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم بودند كه شهر به شهر گشته و به اين موضع رقت بار به اين شهر آورده شدند.

اينجاست كه يزيد مجبور مي شود اظهار تأثر كند و بگويد: خداوند پسر مرجانه


را لعنت كند، اگر ميان شما و او خويشاوندي بود با شما چنين رفتار نمي كرد، و اين گونه شماها را روانه نمي نمود [5] .

و يا آن كه دستور داد منزلي جداگانه براي اسيران تهيه شود و علي بن حسين عليهماالسلام با آنان باشد. و چون اسيران به منزل يزيد وارد شدند زني از آل معاويه باقي نماند مگر آن كه به استقبال اهل حرم رفت و براي حسين عليه السلام گريه و زاري و نوحه نمود. و تا سه روز مجلس عزا در خانه يزيد برپا شد، و يزيد بدون علي بن الحسين عليهماالسلام نهار و شام نمي خورد. [6] .

اين اعمال و حركات يزيد هنگامي بود كه زمينه شورش و انقلاب در شام پيدا شد، و خطبه ي امام سجاد عليه السلام - كه به پيشنهاد خود يزيد براي اثبات عذر او بود - كاملا به ضرر يزيد و حقانيت سيدالشهداء عليه السلام تمام شد. يزيد در مقابل سيل احساسات مردم چاره اي جز آن كه تقصير را به گردن ابن زياد بيندازد و به او بد بگويد نداشت، تا بدينوسيله بي اطلاعي و بي گناهي خود را ثابت كند.

اگر در جايي ديديد كه يزيد از اول نسبت به اسرا اظهار تأثر كرد و به ابن زياد بد گفت، بدانيد اين را محدثين براي اصلاح حال يزيد ساخته اند، وگرنه به امر يزيد، اسيران را به شام آوردند و او از اين جهت شاد بود و جشن گرفت و نسبت به سر سيدالشهدا عليه السلام و اسيران جسارت ها نمود.

شما مي توانيد عظمت روحي و شجاعت قلبي حضرت زينب عليهماالسلام و امام سجاد عليه السلام را از سخنان آن بزرگواران به دست آوريد. آنها در دست پادشاه اسير بودند؛ با آن كه عزيزان خود را از دست داده اند در حضور مردم توانايي آن را دارند كه سخن او را رد نمايند و او را از نظرها ساقط سازند، و كار به جايي رسد كه براي نگهداري آبروي خود، اسيران را به منزل خودش بياورد و براي حسيني كه با چوپ


بر لب و دندان او مي زد و اظهار شادماني مي نمود و جشن مي گرفت، سه روز مجلس عزا بر پا كند، و به گونه اي شايسته همه ي اسرا را به مدينه برگرداند، و بخواهد خساراتي را كه وارد آمده جبران نمايد، و به امام سجاد عليه السلام مهرباني كند، و در موقع نهار و شام بدون او غذا نخورد.

و امام سجاد عليه السلام به جاي عذر خواستن از يزيد و اعتراف به تقصيرات حسين عليه السلام - كه يزيد از او خواسته بود - امام حسين عليه السلام را به مردم معرفي نمود و جنايات يزيد را روشن ساخت.

حال ابوالفرج اموي خطبه امام عليه السلام را نقل نكند، آيا ديگران نقل نكرده اند؟ فرض مي كنم كه هيچ كس نقل ننموده، آيا امام سجاد عليه السلام روش يزيد را تغيير نداد؟ آيا او را به جبران گذشته وادار نكرد؟ آيا جشن او را مبدل به عزا ننمود؟

(يريدون ليطفؤا نورالله بافواههم والله متم نوره و لو كره الكافرون) [7] .

«مي خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند و حال آن كه خدا - گرچه كافران را ناخوش افتد - نور خود را كامل خواهد گردانيد».


پاورقي

[1] سوره زمر، آيه 42.

[2] سوره شوري، آيه 30.

[3] سوره حديد، آيه 22 و 23.

[4] مقاتل الطالبيين، ص 80 و 81.

[5] تاريخ طبري، ج 5، ص 461.

[6] همان، ص 462.

[7] سوره صف، آيه 8.