بازگشت

ورود اسرا به مجلس ابن زياد و مكالمه او با زينب


ابن سعد، روز يازدهم با اسرا از كربلا حركت كرد، و شايد صبح روز دوازدهم وارد كوفه شدند. همان روز يا روز بعد در مجلس ابن زياد حاضر گشتند.

از نقل ابومخنف معلوم مي شود موقعي كه دختران و زنان و خواهران حسين عليه السلام وارد مجلس ابن زياد شدند سر امام عليه السلام نيز در مجلس او بود. زينب عليهاالسلام دختر امير المومنين عليه السلام پست ترين لباس هاي خود را پوشيده بود تا شناخته نشود، يا در اثر غارت لشكر، لباسش را برده بودند، و به جز اين لباس براي او باقي نگذاشته بودند، كنيزان دور او را احاطه كرده، اطرافش نشستند. ابن زياد فهيمد كه او مي بايست بزرگ زنان باشد، پرسيد: اين زن كيست؟ كسي به او جواب نداد، در مرتبه ي سوم يكي از كنيزان گفت: او زينب، دختر فاطمه است. ابن زياد گفت: حمد مي كنم خداي را كه شما را مفتضح گردانيد و مردان شما را كشت، و دروغ بودن ادعاي شما را آشكار كرد.

زينب عليهاالسلام در پاسخ او گفت: حمد خداوند را كه ما را به محمد صلي الله عليه و آله و سلم به بزرگي رساند و پاك نمود. چنان نيست كه تو مي گويي، فاسق مفتضح مي شود و فاجر دروغ مي گويد و تكذيب مي شود.

ابن زياد گفت: رفتار خداي را با اهل بيتت چگونه ديدي؟


زينب عليهاالسلام گفت: آنان مرداني بودند كه شهادت براي آنان نوشته شده بود، و به آرامگاه خود رفتند، زود باشد كه خداوند ميان تو و آنان جمع كند، پس در نزد او محاكمه خواهيد شد.

ابن زياد به غضب آمد. عمرو بن حريث به او گفت: اين زن است و زن را نمي توان عقاب كرد و بر خطا مؤاخذه نمود. ابن زياد گفت: خداوند به كشته شدن عاصيان از اهل بيت تو مرا شفا داد.

زينب عليهاالسلام گريه كرد و گفت: بزرگ مرا كشتي و اهل مرا نابود كردي، اصل مرا ريشه كن كردي. اگر شفاي درد تو به اين بود پس شفا يافتي!

ابن زياد گفت: اين زن خطيب است، پدر او نيز شاعر و خطيب بود. زينب عليهاالسلام گفت: مرا به خطابه و مراعات سجع و قافيه چه كار. [1] .

پوشيده نماند كه در نسخه ي طبري «شجاعة» آمده و اين غلط است، و صحيح «سجاعة» با سين است چنانچه مفيد در «ارشاد» ضبط نموده است. [2] .

عظمت روحي و بزرگواري و شجاعت حضرت زينب عليهاالسلام از همين گفتگو معلوم مي شود، و از طرف ديگر پستي و لئامت ابن زياد نيز از همين سخن هاي او آشكار مي گردد.

وارد كردن زنان حسين شهيد عليه السلام به مجلس با حضور مردم، از كسي كه مدعي شرافت است و خود را از قريش مي داند بسيار غلط است. از سوي ديگر، تو كه به مقصد رسيدي و به گفته ي خودت از كشتن حسين عليه السلام شفا يافتي، پس براي چه با خواهر او اين سخنان را مي گويي؟ در اين ميان، پاسخهاي زينب عليهاالسلام بسيار منطقي و محكم بود، به همين جهت، چون ابن زياد از پاسخ دادن عاجز گشت خشمگين شد، و چون او را ملامت مي نمايند سخني مي گويد كه زينب عليهاالسلام را به گريه مي آورد.


و بعد مي گويد: اين زن چون پدرش علي سخنور است. او به جاي اين سخنان مي بايست به عجز خود اعتراف نمايد نه آن كه زينب عليهاالسلام را سخنور بداند.

به نظر شما، اگر ابن زياد، حضرت زينب عليهاالسلام را به آن مجلس وارد نمي ساخت، يا با او اين گونه سخن نمي گفت، و او را به گريه نمي انداخت، آيا از سلطنت و عزت او كم مي شد؟ و يا اگر او را در منزلي جاي مي داد و به خانواده پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم احترام مي نمود، بر عظمت او افزوده نمي شد؟


پاورقي

[1] همان، ص 457.

[2] ارشاد، ج 2، ص 116.