بازگشت

زنده ماندن چند نفر از اهل بيت رسالت


روز عاشورا دشمن مي خواست همه ي اهل بيت عليهم السلام را به قتل برساند ولي به اين امر موفق نشد و دو مرد و يك يا دو بچه زنده مانده، در ميان اسراي اهل بيت به چشم مي خوردند:

1- علي بن الحسين عليه السلام كه به جهت بيماري در خيمه ها افتاده و قادر بر جنگ كردن نبود، ولي پس از عاشورا به تدريج سلامتي خود را بازيافت. از آنجا كه خداوند مي خواست نسل حسين عليه السلام منقرض نشود و امامت در ذريه او باقي بماند و از طرف ديگر، عده اي زن و بچه بدون سرپرست نباشند، امام سجاد عليه السلام مريض شد تا نتواند در جنگ شركت كند و پس از گذشتن وقايع عاشورا، آن حضرت به تدريج سالم گشت و سرپرستي زنان را به عهده گرفت.


چند بار دشمنان خدا خواستند او را بكشند و نور خداي را خاموش كنند، ولي خداوند خود نگه دار نور خود بود. در عصر عاشورا كه دشمنان به خيمه ها ريختند مي خواستند آن حضرت را بكشند تا آن كه ابن سعد آمد و از كشتن او جلوگيري كرد، و هيچ جاي تعجب نيست كه مثل ابن سعد، امام سجاد عليه السلام را حفظ نمايد، مگر فرعون، حضرت موسي عليه السلام را نگهداري نكرد؟ كه چون خداوند امري را بخواهد براي آن وسيله درست مي شود.

همچنين در كوفه، خداوند او را از شر ابن زياد نگاه داشت، و در شام هم - بنابر بعضي از نقلها - يزيد مي خواست او را بكشد، ولي منصرف گرديد.

2- حسن بن حسن بن علي عليه السلام كه داماد امام شهيد عليه السلام بود. ابوالفرج در «مقاتل الطالبيين» روايت مي نمايد: حسن مثني از عموي خود امام حسين عليه السلام خواست كه يكي از دختران خود - فاطمه يا سكينه - را به او تزويج نمايد. امام فرمود: هر كدام را كه بيشتر مي خواهي بگو تا همان را به تو تزويج نمايم. او حيا كرد، امام عليه السلام فاطمه را اختيار كرد و فرمود: او به مادرم فاطمه، دختر پيغمبر شبيه تر است. [1] .

او در كربلا در ركاب عموي خود بود، و بنا به نقلي مجروح شد و در ميان اسرا بود، چون مادر او خوله ي فزاريه بود، اسماء بن خارجه فزاري آمد و او را از اسيران جدا كرد و گفت: نمي گذارم او را اسير كنند.

عمر بن سعد گفت: پسر خواهر اسمآء را به او واگذاريد. وي در سن سي و پنج سالگي وفات كرد. [2] بنابراين، حسن در همان كربلا از اسيران جدا شد و با آنان به شام سفر ننمود.

3- عمرو بن حسن عليه السلام نيز در ميان اسرا بود. او پسر كوچكي بود، روزي يزيد به او گفت: با پسر من جنگ مي كني؟ گفت: چاقويي به او و چاقويي به من بده، آنگاه با


او به قصد كشتن جنگ مي كنم.

يزيد عمرو بن الحسن عليه السلام را به سينه چسبانيد و گفت: «شنشنة أعرفها من أخزم»، مار به جز مار نمي زايد. [3] .

ابومخنف گويد: حسن بن حسن عليه السلام و عمرو بن حسن را خردسال شمردند و به همين جهت آنها را نكشتند. [4] .

4- زيد بن حسن، در «مقاتل الطالبيين» او را نيز در ميان اسيران نام برده است. [5] اگر اين نقل صحيح باشد بايد گفت: زيد در آن موقع خردسال بوده كه به جنگ نرفت و دشمنان پس از جنگ او را نكشتند، بلكه او را اسير نمودند. از پاسخ امام عليه السلام به ابن زياد كه فرمود: اگر مرا مي كشي مرد پرهيزكاري را با زنان روانه كن معلوم مي شود كه زيد صغير بوده است.


پاورقي

[1] مقاتل الطالبيين، ص 122.

[2] الارشاد، ج 2، ص 25.

[3] تاريخ طبري، ج 5، ص 462.

[4] همان، ص 469.

[5] مقاتل الطالبيين، ص 79.