بازگشت

قاتل امام و طلب جايزه از ابن سعد


طبري از ابومخنف نقل مي نمايد: هر كس به حسين نزديك مي شد سنان به او حمله مي كرد كه مبادا سر امام از دست وي برود. [1] .

از اين نقل معلوم مي شود كه جماعتي اطراف امام عليه السلام را گرفته بودند و چون امام عليه السلام به وسيله سنان بر زمين افتاد و ديگر قادر بر مقاومت نبود، ديگران مي خواستند بر او سبقت بگيرند و سر را از تن جدا كنند، سنان به هر كس كه مي خواست نزديك شود، حمله مي كرد تا آن كه آن جايزه، مخصوص او شود؛ پس از آن، مردم به سنان مي گفتند: تو حسين، پسر فاطمه، دختر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم، بزرگترين


و مهمترين مرد عرب را كشته اي، او مي خواست سلطنت را از آل ابوسفيان بيرون كند، پس تو حق بزرگي بر اين دولت داري، نزد امرا برو و جايزه خود را بگير و اگر آنها تمام بيت المال خود را به تو بدهند در مقابل عملي كه انجام داده اي كم است.

سنان مردي شاعر و شجاع بود و عقلش خللي داشت، چون سر مطهر امام عليه السلام را از تن جدا كرد، نزد عمر بن سعد آمد و با فرياد بلند گفت:



أوقر ركابي فضة و ذهبا

اني قتلت الملك المحجبا



قتلت خير الناس أما و أبا

و خيرهم اذ ينسبون نسبا



عمر گفت: تو ديوانه هستي، و او را با چوب ادب نمود و گفت: اگر ابن زياد اين سخن را از تو بشنود حتما تو را مي كشد. [2] .

ابوالفرج نيز گويد: قاتل حسين عليه السلام همين دو بيت را براي يزيد خواند. [3] .



پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج 5، ص 453.

[2] همان، ص 454.

[3] مقاتل الطالبيين، ص 79 و 80.