بازگشت

شهادت طفل صغير


طبري از ابومخنف نقل مي نمايد: وقتي امام عليه السلام از جنگ ناتوان شده و روي زمين نشسته بود، فرزند كوچكي را آوردند و به او دادند، حضرت او را در دامن خود


نشاند. در اين حال، يكي از طايفه ي بني اسد با تيري گلوي آن طفل را پاره نمود. امام عليه السلام دو دست خود را از خون پر كرد و به زمين ريخت و گفت: خداوندا! ظالمين را مجازات كن و از آنان انتقام بگير. [1] [2] .

ابومخنف در مورد شهادت طفل صغير بيش از اين سخن نگفته؛ و ننوشته است كه امام عليه السلام از لشكر براي طفل آب طلبيد. راستي كه لشكريان، دشمني را از حد گذراندند؛ حسين عليه السلام در آن حالت ناتواني كه از جنگ خسته شده و ميان آنان و اهل بيت خود به روي زمين نشسته و با بچه ي كوچك خود وداع و او را نوازش مي نمايد، آيا رواست كه به جاي آن كه به طفل صغير آب بدهند، در برابر چشم پدر - پدري كه داغ جوان ديده و علي اكبر عليه السلام او كشته و پاره پاره شده - طفل كوچك او را كه در دامن گرفته، هدف تير قرار دهند و گلويش را پاره كنند؟! البته در اين موقع كه امام عليه السلام بي طاقت شده بود، از حال خود و ظلم دشمنان به خدا شكايت كرد و از او خواست كه از ظالمين انتقام بگيرد. امام عليه السلام با ذكر خداوند، خود را تسليت مي داد: «الا بذكر الله تطمئن القلوب؛ آگاه باش كه با ياد خدا دلها آرامش مي يابد»

به راستي مي توان گفت كه امام عليه السلام با اين مصيبت، همه ي مصائب خويش را فراموش نمود.


پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج 5، ص 448.

[2] در لهوف سيد بن طاووس آمده است: آن حضرت خون‏ها را با دستان مبارک گرفته، به آسمان پرتاب نمود... حضرت باقر عليه‏السلام فرمود: يک قطره از آن خون‏ها به زمين نيفتاد. اللهوف، ص 169.