بازگشت

حمله ي فراگير و همه جانبه ي دشمن به امام


دشمنان با استفاده از سنگ، چوب، تير و نيزه به امام عليه السلام حمله كردند و آن حضرت را به شهادت رساندند.

اين گونه كشتن، كاري ناجوانمردانه است، و اگر دشمن پست باشد چنين عملي را انجام مي دهد. اگر در ميان لشكر دشمن، مرد شجاعي بود، بايد مي آمد و با امام عليه السلام مي جنگيد و او را از پاي درمي آورد و چون كسي از لشكر دشمن حريف او نبود، آنها از دور، تير، سنگ، چوب و عصا پرتاب مي كردند.

دشمنان چون نمي توانند به عجز خود اعتراف كنند، مطلب را در لفاف


مي گذارند و مي گويند: امام عليه السلام افتاده بود و هر كس مي خواست ديگري او را بكشد.

مؤيد اين نظر ما، كلام راوي است. او به دنبال همان سخن مي گويد: سپس شمر فرياد زد: واي بر شما! منتظر چه هستيد؟ او را بكشيد. پس از هر طرف به آن حضرت حمله كردند. [1] .

اگر امام عليه السلام اين اندازه ضعيف شده بود كه مي توانستند او را بكشند، ولي هر كسي مي خواست كه اين كار را به عهده ي ديگري بيندازد، پس براي چه هنگامي كه شمر فرمان حمله داد، از هر طرف همگي بر او حمله كردند؟ چرا يك نفر نرفت تا اين كار را انجام دهد؟ مگر از دشمن چه توقعي بايد داشت؟!

اين قصه مرا به ياد مكالمه ي طارق بن عمر با حجاج بن يوسف مي اندازد. هنگامي كه عبدالله بن زبير كشته شد و حجاج بن يوسف از كشته شدن او باخبر شد، سجده شكر به جا آورد و با طارق بن عمر بر سر نعش عبدالله آمد.

طارق گفت: زنان، همچون عبدالله فرزندي نزاييده اند.

حجاج به او گفت: آيا تو دشمن اميرالمؤمنين (عبدالملك بن مروان) را مدح مي كني؟

طارق گفت: اين سخن براي ما بهتر است و به نفع ما تمام مي شود، وگرنه براي ما چه عذري باقي مي ماند؟ هفت ماه او را محاصره كرديم، او نه خندقي كند و نه قلعه ي محكمي داشت، و در هر مرتبه كه با او جنگ كرديم او بر ما غالب مي شد.

سخن حجاج و طارق به گوش عبدالملك رسيد و عبدالملك هم به نفع طارق قضاوت نمود. [2] .

آري! شجاعت امام عليه السلام مانع از اين بود كه بتوانند فوري او را از پاي درآورند، و بالاخره پس از مدت ها جنگ و گريز، دسته جمعي دور او را گرفته و ناجوانمردانه و


به طرز فجيعي در قتل آن سرور شركت نمودند.

پس دشمنان براي عذر خود، چنين مطالبي را ساختند كه امام عليه السلام افتاده بود و كشتن او آسان بود، ولي هر كس مي خواست اين كار را به ديگري واگذار كند! كساني كه به طفل صغير رحم نمي كنند و دسته جمعي امام عليه السلام را مورد حمله قرار مي دهند و از دادن آب، در آن حال ضعف و ناتواني، با مطالبه مكرر او خودداري مي كنند، از كشتن آن بزرگوار چه وحشتي دارند؟ آنان براي همين كار به كربلا آمده بودند. آنها زودتر از آن وقت نمي توانستند او را شهيد كنند، و همين طولاني شدن جنگ، حاكي از نهايت شجاعت امام عليه السلام است.


پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج 5، ص 453.

[2] همان، ج 6، ص 192.