بازگشت

شجاعت و شهامت حضرت علي اكبر


اولين شهيد اهل بيت عليهم السلام، علي بن الحسين عليه السلام بود. او يا به اين جهت كه نمي خواست سختي كار پدرش را مشاهده كند، و يا به اين جهت كه مي خواست بر


اهل بيت ثابت شود كه حسين عليه السلام مهياي شهادت گشته و هيچ وقت حاضر به صلح نيست، پيشاپيش همه ي اهل بيت به ميدان شتافت و شهيد گشت.

در اين كه او پسر بزرگ امام عليه السلام است يا سيد سجاد، ميان بزرگان اختلاف است، و من فعلا در اين موضوع وارد نمي شوم. مادر حضرت علي اكبر عليه السلام «ليلي» از طايفه ي ثقيف است.

ابوالفرج در مقاتل الطالبيين به سند خود از سعيد بن ثابت روايت مي نمايد: وقتي امام عليه السلام ديد كه علي بن الحسين عليه السلام به سوي لشكر مي رود، گريه كرد و رو به سوي خداوند نمود و عرض نمود: خداوندا! تو شاهد باش، جواني كه شبيه ترين مردم به پيغمبر تو است به سوي لشكر مي رود.

پس حضرت علي اكبر عليه السلام بر لشكر حمله نمود و سپس نزد پدر برمي گشت و مي گفت: پدر! تشنه ام.

امام عليه السلام فرمود: صبر كن حبيب من! تو به شب نمي رسي تا آن كه از دست پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم سيراب شوي. حضرت علي اكبر عليه السلام مكرر به دشمن حمله مي نمود تا آن كه تيري گلويش را شكافت و خون جاري شد، او فرياد زد: پدر! بر تو سلام باد، اين جد من پيغمبر خدا است كه به تو سلام مي رساند و مي گويد: زود بيا! آنگاه به شهادت رسيد. [1] .

همو از مدايني و ابومخنف نقل مي نمايد: علي بن الحسين عليه السلام به دشمن حمله مي كرد و مي گفت:



انا علي بن الحسين بن علي

نحن و بيت الله أولي بالنبي



من شبث ذاك و من شمر الدني

أضربكم بالسيف حتي يلتوي



ضرب غلام هاشمي علوي

و لا أزال اليوم أحمي عن أبي



والله لا يحكم فينا ابن الدعي [2] .




آن حضرت مكرر بر دشمن حمله مي كرد، مرة بن منقذ عبدي گفت: اگر مجددا حمله كند و از نزديك من عبور نمايد گناههاي عرب بر من باشد اگر او را نكشم.

پس علي بن الحسين عليهماالسلام مجددا حمله كرد و از آنجا عبور نمود، ناگهان مرة بن منقذ با نيزه خود به او حمله كرد و او را از اسب بر زمين انداخت، لشكريان او را احاطه كردند، و با شمشيرهاي خود او را قطعه قطعه كردند. [3] .

نظير اين روايت را طبري از ابومخنف نقل نموده، و از ابيات، همان بيت اول و مصرع آخر را نقل كرده است. [4] .

آنچه ابومخنف و مدايني از مبارزه ي حضرت علي اكبر عليه السلام نوشته بودند نقل كردم، و شما از همين اندازه از نقل مي توانيد كمال شجاعت علي بن الحسين عليهماالسلام را بدست آوريد. به يك دريا دشمن حمله كردن، كار هر كسي نيست، و بر فرض اين كه كسي حمله كند، دشمنان او را در ميان مي گيرند و در همان حمله ي اول، كار او را به آخر مي رسانند.

ولي شجاع آن است كه حمله مي كند و دشمن را مي كشد و مجروح مي نمايد و دشمنان پا به فرار مي گذارند، و هر چه شجاعت او بيشتر باشد، ابتكار عمل بيشتري به دست او خواهد افتاد و اختيار حمله با او است؛ به هر كجا بخواهد حمله مي كند، و هر وقت بخواهد برمي گردد، زيرا در اين صورت دشمنان حالت دفاعي به خود مي گيرند و اختيار از دست آنان بيرون مي رود.

از نقل مدايني و ابومخنف معلوم مي شود كه اختيار حمله به دست حضرت علي اكبر عليه السلام بود. او پي در پي حمله مي كرد، و اين كاشف از نهايت شجاعت او است، او حمله مي كرد و دشمن از ترس فرار مي نمود و در مقابل او هيچ كس


نمي ماند، و به همين جهت، مجددا به گوشه ي ديگر و جماعت ديگري حمله مي كرد و آنان را مي كشت و يا فراري مي داد، بي جهت كه دشمنان فرار نمي كنند؛ آن هم دشمني به آن زيادت، و آن هم در برابر يك نفر، پس فرار آن گروه بي سبب نبوده است، تا خود را در مقابل او ذليل نمي ديدند فرار نمي كردند و تا او را ما فوق خود بلكه گروه خود، نمي ديدند فرار نمي كردند.

آري! آنان همانند كبوترهايي كه باز گرسنه ي شكاري بر آنها هجوم آورد فوري متفرق مي شدند، و چون در برابر او ثبات نداشتند از اين جهت اختيار حمله به دست آن سرور بود و مكرر به خدمت پدر بزرگوارش مي آمد و مي گفت: پدر جان! تشنه ام.

اگر دشمن توانايي مقابله با او را داشت نمي گذاشت حضرت علي اكبر عليه السلام هر وقت كه بخواهد برگردد و نزد پدر برود. اين است سر آن كه حضرت علي اكبر عليه السلام پي در پي حمله مي كرد كه مدايني و ابومخنف نقل نموده اند.

آيا باور مي كنيد كه دشمني انبوه در مقابل يك نفر، در هر حمله اي، بي جهت فرار كنند و جاي خود را خالي گذارند و متفرق گردند؟ آيا تا كشته نمي دادند و خود را ذليل نمي يافتند، به چنين عملي اقدام مي كردند؟

مرة بن منقذ عبدي چون اين شجاعت را از آن حضرت مشاهده نمود، نامردانه و ناگهاني، با نيزه بر آن سرور حمله كرد - مثل آن كه از پشت سر يا گوشه و كنار حمله كرد - و آن سرور را بر زمين افكند. در اين هنگام همان جماعتي كه از ترس او متفرق شده و فرار كرده بودند، ناگهان او را احاطه كردند و با شمشيرهاي خود او را قطعه قطعه كردند.

دشمن مي خواست با اين عمل نامردانه، گذشته را جبران نمايد، آنها نوجوان حسين عليه السلام را كه از پا افتاده بود، با شمشيرهاي خويش پاره پاره كردند، پس حضرت علي اكبر عليه السلام كشته يك نفر نيست، بلكه جماعت زيادي در قتل او شركت داشتند،


بي جهت نيست كه حسين عليه السلام مي گويد:

«قتل الله قوما قتلوك» [5] .


پاورقي

[1] مقاتل الطالبين، ص 77.

[2] (من عليم، پسر حسين بن علي. به خانه‏ي خدا سوگند که ما از اين شبث و شمر پست به پيامبر نزديکتريم. چونان جواني هاشمي و علوي بر شما شمشير مي‏زنم تا شمشيرم خم شود. امروز پيوسته از پدرم دفاع و حمايت مي‏کنم. به خدا سوگند، پسر بي‏پدر درباره‏ي ما حکم نکند).

[3] مقاتل الطالبيين، ص 76.

[4] تاريخ طبري، ج 5، ص 446.

[5] مقاتل الطالبين، ص 76 و تاريخ طبري، ج 5، ص 446. (خدا بکشد جماعتي را که تو را کشتند!).