بازگشت

شجاعت و شهادت حبيب بن مظاهر و جنايت مورخين به جهت تقرب به آل ابوسفيان


حبيب هم با زبانش از امام عليه السلام دفاع و حمايت مي نمود و هم با شمشيرش. او كسي است كه در عصر تاسوعا در برابر دشمن ايستاد و آنان را موعظه نمود و آنها را بر كشتن امام عليه السلام ملامت فرمود. هنگامي كه ابوثمامه صائدي به امام عليه السلام گفت كه وقت نماز شده، حضرت فرمود: از دشمن بخواهيد كه متعرض ما نشوند تا نماز بخوانيم. حصين بن تميم گفت: نماز شما قبول نمي شود! حبيب گفت: نماز آل پيغمبر خدا قبول نمي شود و نماز تو اي الاغ قبول مي شود! پس حصين بن تميم حمله نمود و حبيب به سوي او شتافت و شمشيري بر صورت اسب او زد، حصين از اسب افتاد و اصحابش او را نجات دادند، حبيب اين شعر را خواند:



أقسم لو كنا لكم اعدادا

أو شطركم و ليتم أكتادا



ياشر قوم حسبا و آدا [1] .

و در آن روز مي گفت:



انا حبيب و ابي مظاهر

فارس هيجاء و حرب تسعر






انتم اعد عدة و اكثر

و نحن اوفي منكم و اصبر



و نحن اعلي حجة و اظهر

حقا و اتقي منكم و اعذر [2] .



حبيب جنگ بسيار سختي نمود تا آن كه در اثر ضربت شمشير بر سرش و خوردن نيزه بر زمين افتاد، و چون خواست برخيزد حصين بن تميم شمشير بر سر او زد كه بيفتاد و شخصي از طايفه بني تميم از اسب پياده شد و سر او را بريد. حصين به او گفت: من در قتل او با تو شريك هستم. تميمي گفت: من او را كشته ام نه ديگري. ميان آن دو اختلاف شد، حصين گفت: سر حبيب را به من بده تا به گردن اسب خود بياويزم و در ميان لشكر جولان دهم تا مردم بدانند كه من نيز در قتل حبيب شريك بودم؛ پس از آن سر را به تو مي دهم، تا آن را نزد ابن زياد ببري و جايزه بگيري، ولي تميمي قبول نمي كرد، سرانجام با مداخله ي ديگران به همين امر اصلاح شد. [3] .

حصين بن تميم سركرده ي پاسبانان ابن زياد است كه به كمك سواران با پانصد تيرانداز، مأمور شد كه اسبهاي سي و دو سوار اصحاب امام عليه السلام را از پاي درآورد.

همين حكايت حاكي از شجاعت و توانايي حبيب است. اگر چه ابومخنف، تعداد افرادي را كه به دست آن بزرگوار كشته شده اند نمي نويسد و نبايست هم بنويسد - چون آن تاريخ در زمان سلطنت بني اميه نوشته شده و راويان آن نوعا از دشمنان اهل بيت عليهم السلام و از كساني كه در واقعه ي كربلا به كمك ابن سعد شتافتند، بوده اند - ولي از لابلاي حكايت هاي او كه همگي با رعايت و دقت تنظيم شده، مطالبي را مي توان استنباط نمود. مثلا در همين نقل مي گويد:

«و قاتل قتالا شديدا؛ حبيب جنگ بسيار سختي نمود».


اين جمله در چه وقت صدق مي كند؟ در موقعي كه بر شجاعان لشكر ابن سعد غالب آمده و جماعتي از آنان را بكشد و آنان از چنگ او فرار كنند و جنگ طولاني شود.

حصين بن تميم كه از رؤساي لشكر است مي گويد: من جايزه را نمي خواهم ولي سر را بده تا به گردن اسب بياويزم و در ميان لشكر بگردانم تا بدانند من نيز در قتل حبيب شريك بودم. از اين نقل، فوق العاده بودن حبيب در شجاعت، به دست مي آيد كه مثل چنان رئيسي مي خواهد سر حبيب را به لشكريان نشان دهد و ثابت كند كه در قتل او شركت داشته است.

آري! او افتخار داشت كه در قتل چنين شجاعي شركت كرده و اگر موقعي كه حصين بر زمين افتاد لشكريان او را نجات نداده بودند، نمي توانست از چنگ حبيب خلاص شده و نجات پيدا كند. من از اين گونه نقل ها نهايت شجاعت و عظمت اصحاب را به دست مي آورم. هواخواهان بني اميه و محدثين دنياطلب هر چه مي خواهند اضافه كنند، و تا مي توانند از وقايع كم كرده، پرده پوشي كنند، ولي حق در پس پرده نمي ماند و از گوشه و كنار خودنمايي مي كند.

قبلا به شجاعت برخي از اصحاب امام عليه السلام از جمله: عابس، نافع بن هلال و يزيد بن زياد كندي اشاره نمودم، اينك مناسب است به شجاعت زهير بن قين و حر بن يزيد رياحي نيز اشاره بنمايم.


پاورقي

[1] اي کساني که به نسب و ريشه از همه مردم بدتريد، قسم مي‏خورم که اگر به تعداد شما يا نصف شما بوديم، گروه گروه فرار مي‏کرديد.

[2] من حبيبم و پدرم مظاهر است، يکه سوار عرصه نبرد و جنگ فروزان، تعداد شما بيشتر است، اما ما وفادارتر و صبورتريم. حجت ما برتر و حق ما آشکارتر است، و ما از شما پرهيزکارتريم.

[3] تاريخ طبري، ج 5، ص 439 و 440.