بازگشت

علاقه اصحاب باوفا به امام و كيفيت دفاع آن بزرگ مردان از آن سرور


چنين نبود كه اصحاب امام عليه السلام فقط در فكر جنگ با دشمن باشند و رابطه خود را با لشكر آن حضرت قطع كنند و متفرق شوند، و يا از فكر امام عليه السلام بيرون روند، اگر چه گاهي مبارزه، گاهي تيراندازي، و گاهي به سواران حمله مي كردند و گاهي از خود دفاع مي كردند، ولي در هر حال متوجه امام عليه السلام بودند كه دشمن به او گزندي نرساند، و به همين جهت مي توان گفت كه امام عليه السلام آخرين فردي بود كه شهيد شد، چون تا اصحاب توانايي داشتند از او حمايت مي كردند، و دشمن به او نرسيد مگر پس از كشته شدن ياوران او.

به نظر من اين كار بزرگي است كه اصحاب به انجام آن موفق گشتند، زيرا من ترديد ندارم كه دشمنان اگر مي توانستند، زودتر از همه امام را از پاي درمي آوردند، ولي مواظبت اصحاب سبب شد كه تا زنده هستند يا توانايي دارند دشمنان نتوانند به امام عليه السلام برسند. اگر اصحاب امام عليه السلام در شب عاشورا گفتند: ما از تو دست برنمي داريم و جان خود را فداي جان تو مي كنيم، راست گفتند، و عمل آنان گواه صدق گفتار آنها است. ظهر عاشورا ابوثمامه صائدي به امام عليه السلام گفت: جان من به قربان تو! مي بينم كه دشمنان به تو نزديك شده اند، به خدا سوگند! تو كشته نمي شوي تا آن كه من پيشاپيش تو كشته شوم. [1] .

سپس امام عليه السلام نماز ظهر را به جماعت به صورت نماز خوف خواند و پس از نماز، جنگ سختي شروع شد و دشمن به امام عليه السلام نزديك شد، سعيد بن عبدالله حنفي جلو امام عليه السلام ايستاد و خود را هدف تير دشمنان قرار داد، دشمنان از سمت چپ و راست به قدري به او تير زدند كه بر زمين افتاد. [2] .


به ياد دارم سالي در خدمت مرحوم والد به زيارت اميرالمؤمنين عليه السلام مشرف شدم. ايشان طبق معمول وارد منزل مرحوم مغفور آقا ميرزا علي آقا شيرازي - آقازاده مرحوم حجة الاسلام حاج ميرزا حسن شيرازي - شدند. در يكي از مجالس، سخن از حمايت و دفاع اصحاب امام شهيد از آن سرور به ميان آمد، مرحوم آقا ميرزا علي آقا فرمود: هنگامي كه وقايع عاشورا را تصور مي كنم مي بينم من هم اگر آن زمان بودم مانند آن اصحاب از حضرت حمايت و فداكاري مي كردم، ولي هر چه فكر مي كنم مي بينم كار سعيد بن عبدالله حنفي از من ساخته نيست، من نمي توانم با اختيار، خود را هدف تيرهاي دشمنان قرار داده، از هر طرف كه تير به سمت امام عليه السلام مي آيد خود را به آن سمت بكشانم، چون طبيعتا هر كسي خود را در مقابل خطر حفظ مي كند. انصافا به استقبال تيرها رفتن، كاري بس مشكل است و خود را به سپاه زدن و با دشمن جنگ كردن و زدن و خوردن، در مقابل اين كار بسيار آسان است.

راستي كه چنين است! چه بسا شخصي مطلب بسيار بزرگي را بر زبان مي آورد و به نظرش آسان مي آيد، ولي اگر تأمل و تفكر كند متوجه مشكل بودن آن خواهد شد. چگونه شخص با اختيار خود را هدف تيرها قرار دهد در حالي كه نتواند هيچ عملي انجام دهد مگر آن كه خود را به تير برساند و از هر سمت كه تير آيد خود را بدان سمت بكشاند؟!

آري! اين كار، از كسي ساخته است كه در شب عاشورا به امام عليه السلام مي گويد: به خدا سوگند! تو را تنها نمي گذاريم تا خداوند بداند ما سفارش پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را درباره ي تو مراعات نموديم. به خدا سوگند! اگر بدانم كه كشته مي شوم، سپس زنده مي گردم، آنگاه مرا زنده زنده مي سوزانند و اين كار را تا هفتاد مرتبه انجام مي دهند من دست از ياري تو برنمي دارم تا در راه تو و پيشاپيش تو كشته شوم، حال چگونه اين كار را نكنم با اين كه كشته شدن يك بار بيشتر نيست، و بعد از آن، رسيدن به


مقامات عالي و خلود در جنان است. [3] .

از اين جمله كه طبري از ابومخنف نقل نموده مي توانيد كثرت علاقه اصحاب را به امام عليه السلام به دست آورديد.چون اصحاب امام حسين عليه السلام ديدند كه دشمن زياد گشته و نمي توانند از امام عليه السلام دفاع كنند، در كشته شدن پيشاپيش امام عليه السلام و سبقت گرفتن با يكديگر نزاع داشتند، و هركس مي خواست جلوتر از ديگري به ميدان رفته و كشته شود. [4] .

من نمي دانم اين چه عشق و علاقه و اين چه سر پر شوري بود كه در اين جماعت پيدا شده بود. شايد وجود همين ياوران موجب تسليت امام عليه السلام و تخفيف مصائب، بلكه تسليت حرم پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و خشنودي آنان مي گرديد.

باز طبري نقل مي كند: سيف بن حارث بن سريع و مالك بن عبد بن سريع، عموزاده و برادر مادري بودند، آن دو نزد امام عليه السلام آمده و گريه مي كردند، امام عليه السلام فرمود: چرا گريه مي كنيد؟ اميدوارم تا ساعتي ديگر خشنود شويد. گفتند: قربانت گرديم! ما براي خود گريه نمي كنيم، گريه ما براي اين است كه دشمن تو را احاطه كرده و ما نمي توانيم از تو دفاع كنيم. امام عليه السلام در حق آنها، دعاي خير نمود. پس از مدتي، آن دو جوان دوباره جلو آمدند و به امام عليه السلام نگاه مي كردند و مي گفتند:

«السلام عليك يابن رسول الله» امام عليه السلام فرمود: «و عليكما السلام و رحمة الله» پس جنگ كردند تا كشته شدند. [5] .

جايي كه اين دو نفر، وقتي غلبه ي دشمن را ملاحظه مي كنند بر امام گريه كنند، چه استبعاد دارد كه جناب مسلم بن عقيل عليه السلام در آن موقع كه در دست دشمن اسير شده بود و اين واقعه را پيش بيني و تصور مي نمود گريه كند؟


بلكه مي توان گفت: اصحاب امام عليه السلام ميل داشتند تا امكان دارد پيشاپيش اهل بيت كشته شوند، و پس از آنها نوبت به بني هاشم برسد، اگر چه بعيد نمي دانم كه خود بني هاشم نيز مي خواستند بر اصحاب سبقت بجويند و زودتر از آنان جان خود را فداي امام عليه السلام بنمايند.


پاورقي

[1] همان، ص 439.

[2] همان، ص 441.

[3] همان، ص 419.

[4] همان، ص 442.

[5] همان، ص 442 و 443.