بازگشت

شب عاشورا، شب عبادت و دعا و استغفار و مكالمه برير با ابوحرب سبيعي


چون امام عليه السلام اصحاب خود را امتحان كرد و با آنها سخن گفت و زينب عليهاالسلام را براي صبر بر بلاها و پيشامدها آماده و مجهز نمود، و از فكر جنگ فردا و جلوگيري از هجوم دشمن از اطراف - با كندن و حاضر نمودن هيزم و ني - آسوده خاطر گشت، خود را براي عبادت با خداوند و وداع با نماز و قرآن و دعا و استغفار مهيا كرد.

امام عليه السلام و اصحاب با وفاي او، آن شب را تا صبح مشغول عبادت شدند،


عجب حال خوشي به آنان دست داده بود. همگي از جميع علايق دنيا خود را گسسته و با خداوند خويش مشغول راز و نياز گشتند.

خيمه هاي آنها از عطر تلاوت قرآن و دعا و استغفار پر گرديده بود، سواران ابن سعد مشغول گشت و حفاظت از محاصره شدگان بودند، امام عليه السلام اين آيه را تلاوت مي نمود:

(و لا يحسبن الذين كفروا أنما نملي لهم خير لانفسهم انما نملي لهم ليزدادوا اثما و لهم عذاب مهين، ما كان الله ليذر المؤمنين علي ما أنتم عليه حتي يميز الخبيث من الطيب). [1] .

«والبته نبايد كساني كه كافر شده اند تصور كنند اينكه به ايشان مهلت مي دهيم براي آنان نيكوست، ما فقط به ايشان مهلت مي دهيم تا بر گناه خود بيفزايند، و آنگاه عذابي خفت آور خواهند داشت. خدا بر آن نيست كه مؤمنان را به اين حالي كه شما بر آن هستيد واگذارد تا آن كه پليد را از پاك جدا كند».

يكي از سواران ابن سعد گفت: ما طيب هستيم و از شما جدا گشتيم.

راوي اين نقل، ضحاك بن عبدالله مي گويد: به برير گفتم، گوينده را شناختي؟ گفت: نه. گفتم: او ابوحرب عبدالله سبيعي است، (ابوحرب مردي شجاع، خونريز، بي باك و بذله گو بود).

برير گفت: ابوحرب! اي فاسق! خداوند تو را از طيبين قرار داده!

ابوحرب گفت: تو كيستي؟

گفت: من برير بن حضير هستم.

ابوحرب متأثر گشت و گفت: «انا لله» بر من ناگوار است كه من هلاك شوم، به خدا سوگند! هلاك شدم اي برير!

فرمود: اي اباحرب! مي شود از گناهان بزرگ خود توبه كني، به خدا سوگند!


پاكان و طيبون ما هستيم و شماها خبيث هستيد.

ابوحرب گفت: من تصديق مي كنم.

راوي مي گويد: گفتم: واي بر تو! اگر تصديق مي كني پس چرا برنمي گردي؟ گفت: پس چه كسي نديم يزيد بن عذره عنزي شود و او الساعه حاضر است. [2] .


پاورقي

[1] سوره آل عمران، آيه 178 و 179.

[2] تاريخ طبري، ج 5، ص 421.