بازگشت

فرمان امام به كندن خندق براي جلوگيري از حمله دشمن از پشت سر


يكي از كارهاي برجسته و مهم امام عليه السلام در آن شب آخر عمر، يعني شب عاشورا اين بود كه فرمان داد پشت خيمه ها مكان چالي شبيه به جوي آبي بود آن را كندند و خندقي تهيه كردند، و همان شب آن را پر از هيزم و ني كردند تا آن كه در موقع جنگ آنها را آتش زنند تا دشمن نتواند از پشت سر حمله كند و در نتيجه، جنگ از يك طرف باشد.

همچنين فرمان داد كه خيمه ها را پشت سر و نزديك به يكديگر زنند، و طناب هاي خيمه ها را در يكديگر داخل كنند و مواظب دشمن باشند تا از پشت سر، دشمن وارد خيمه ها نشود.

روز عاشورا، هنگامي كه دشمن به خيمه ها نزديك شد، ديد كه از پشت سر نمي تواند وارد شود، آتش شعله مي زند. شمر آمد و بررسي نمود، به جز آتش فروزان و شعله ور چيزي نديد، برگشت و فرياد زد. اي حسين! عجله كردي به آتش پيش از قيامت.

امام عليه السلام شمر را شناخت و فرمود: اي پسر زن بز چران! تو به سوختن در آتش سزاوارتري. [1] .

روز عاشورا تا نيمه ي روز جنگ بسيار سختي كردند، و دشمن نمي توانست به خيمه ها نزديك شود، مگر از يك طرف، به جهت آن كه خيمه ها مجتمع و به يكديگر نزديك بود.

عمر بن سعد فرمان داد تا افرادي بروند و خيمه ها را بخوابانند تا آن كه بتواند اصحاب حسين عليه السلام را محاصره نمايد، در اين موقع اصحاب امام عليه السلام در دسته هاي سه نفري و چهار نفري، در ميان خيمه ها مخفي گشتند و كساني را كه براي غارت و يا خوابانيدن خيمه ها آمده بودند مي كشتند، يا با زخم تير از پاي درمي آوردند، و اگر سوار بود، اسب او را مي زدند و او را بر زمين مي انداختند.

عمر بن سعد از اين جهت بيچاره شد و فرمان داد تا خيمه ها را آتش بزنند و ديگر در خيمه ها داخل نشوند.


امام عليه السلام فرمود: مزاحم دشمن نشويد، چون اگر بسوزانند هم نمي توانند از آن عبور كنند. و چون سوزاندند باز دشمن نتوانست از خيمه ها عبور كند، و جنگ همچنان از يك طرف بود. [2] .

از اين نقل معلوم مي شود كه دو چيز مانع از عبور دشمن بود: خندق و خيمه ها، ابتدا آتش در خندق مانع بود، و چون آتش تمام شد خيمه ها مانع شدند و سوختن آن ها نيز تا مدتي مانع از عبور دشمن بود.

امام عليه السلام با آن همه گرفتاري و با اطمينان به كشته شدن، مثل كسي كه خود را غالب و فاتح بداند، با پشتكار عجيبي به فنون جنگي دست مي زند، شبانه خندق مي كند و پر از هيزم و ني مي نمايد، و خيمه ها را در يكجا جمع و دور يكديگر و نزديك به هم مي زند تا در مدتي هر چند كم و چند ساعت باشد، از هجوم و محاصره ي دشمن و حمله ي از اطراف جلوگيري نمايد، و تا آخرين دقيقه عمر به آنچه مقدور او بود، در حفظ خود و خانواده كوتاهي نكرد (فاعتبروا يا اولي الابصار)، [3] «پس اي ديده وران عبرت گيريد».


پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج 5، ص 423 و 424.

[2] همان، ص 437 و 438.

[3] سوره حشر، آيه 2.