بازگشت

امان نامه فرستادن عبدالله و شمر براي حضرت ابوالفضل و برادرانش


طبري از ابومخنف نقل مي كند: عبدالله بن ابي محل بن حزام، پسر برادر حضرت ام البنين عليهاالسلام، براي فرزندان آن خانم، از ابن زياد امان نامه گرفت كه توسط غلام خود كزمان به سوي آنها روانه كرد، كزمان نامه را نزد برادران آورد و گفت: دائي شماها اين امان نامه را براي شما گرفته و فرستاده است.

گفتند: سلام ما را به دايي برسان، و بگو: به اين امان نامه محتاج نيستيم، امان خداوند بهتر از امان پسر سميه است. [1] .

و همچنين، شمر نيز عصر تاسوعا آمد و حضرت عباس عليه السلام و برادرانش را طلبيد.


حضرت عباس عليه السلام و جعفر و عبدالله و عثمان به او گفتند: چه مي خواهي؟

گفت: خواهرزاده هاي من! شما در امان هستيد.

گفتند: لعنت خداوند بر تو و بر امان تو! آيا ما در امان باشيم و پسر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم در امان نباشد؟ [2] .

شمر و عبدالله مي خواستند به فرزندان ام البنين خدمتي كرده باشند، به همين جهت نزد ابن زياد شفاعت كردند و او قبول كرد، شمر گمان مي كرد كه فرزندان ام البنين عليهاالسلام به حيات و زندگاني علاقمند هستند، هر چند كه با ذلت باشد. او باور نمي كرد كه پسران اميرالمؤمنان عليه السلام به زنده ماندن پس از پسر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم بي علاقه هستند، او نمي دانست كه آنان علاقه دارند جان خود را فداي حسين عليه السلام نمايند.

اگر شمر و عبدالله فرزندان اميرمؤمنان عليه السلام را شناخته بودند، چنين شفاعتي نمي كردند. آنان گمان كردند كه ابوالفضل عليه السلام و برادران او به دام افتاده اند، و امام عليه السلام آنان را اغفال كرده و به كربلا آورده است. اگر مي دانستند كه اين جوانمردان طالب شهادت و ياري امام عليه السلام هستند و حسين عليه السلام به قصد شهادت آمده و پيش از حركت از مكه خطبه اي خوانده و از شهادت خود و اصحابش در محل معيني خبر داده، و برادران او با علم و يقين به دنبال او راه افتاده اند هيچ وقت چنين شفاعتي نمي كردند و شمر نزد ايشان نمي آمد و چنين مطلبي را اظهار نمي كرد.

جايي كه زهير بن قين از زن خويش دست بردارد و او را طلاق گويد و خود را ملازم ركاب حسين عليه السلام گرداند تا جان خود را فداي او سازد، آيا رواست كه برادران آن حضرت در اين دقايق آخر عمر، از امام عليه السلام دست برداشته، او را به دشمن سپارند؟

امام عليه السلام، ابن زبير نيست كه اهل بيت و فرزند او از او دست بردارند، و از حجاج بن يوسف امان بگيرند و نزد او بروند، مگر اين جوانان نمي خواهند در ميان


مردم زندگي كنند؟ آيا مي توانستند از ملامت و شماتت مردم در امان باشند و با مردم معاشرت كنند؟ شمر، حضرت عباس عليه السلام و برادران او را فرزند خواهر خويش، ام البنين عليهاالسلام مي شناخت، آيا مي دانست آنان فرزند اميرمؤمنان علي عليه السلام هستند؟ در زيارت حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام مي خوانيد:

«أشهد أنك لم تهن و لم تنكل، و أنك مضيت علي بصيرة من أمرك مقتديا بالصالحين، و متبعا للنبيين» [3] .


پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج 5، ص 415.

[2] همان، ص 416.

[3] مفاتيح الجنان، زيارتنامه حضرت ابوالفضل عليه‏السلام. (شهادت مي‏دهم که تو ]در ياري امام حسين عليه‏السلام[ سستي نکردي و از جنگ روي نگرداندي و با بصيرت و بينش در کار دينت، از دنيا گذشتي و به صالحان اقتدا و از پيامبران پيروي کردي).