بازگشت

چرا دشمن تا عصر تاسوعا صبر كرد؟ و از چه وحشت داشت؟


در كتاب شريف «كافي» آمده است:

«... عن عبدالملك قال: سألت أباعبدالله عليه السلام عن صوم تاسوعا و عاشورا من شهر المحرم.


فقال: تاسوعا يوم حوصر فيه الحسين عليه السلام و اصحابه رضي الله عنهم بكربلا، و اجتمع عليه خيل أهل الشام و أناخوا عليه، و فرح ابن مرجانة و عمر بن سعد بتوافر الخيل و كثرتها، و استضعفوا فيه الحسين صلوات الله عليه و أصحابه رضي الله عنهم، و أيقنوا أن لا يأتي الحسين عليه السلام ناصر و لا يمده أهل العراق - بأبي المستضعف الغريب -...». [1] .

از اين حديث معلوم مي شود كه روز تاسوعا، امام عليه السلام كاملا محاصره شده و دشمنان دانستند كه ديگر به امام عليه السلام كمكي نمي رسد و اهل عراق او را ياري نمي كنند. نيز دانسته مي شود كه تا روز تاسوعا به ابن سعد مرتبا كمك مي رسيده و در اين روز به حد وافي لشكر جمع شد، پس جمع سپاهي به اين عظمت براي جلوگيري از كمك احتمالي مردمان عراق بود.

آري! اگر چه همه ي سپاه از اهل كوفه بوده و از اهل شام هيچ كس شركت نكرده بود، ولي در واقع، تمامي سپاه، سپاه يزيد بودند، و از اين لحاظ مي توان گفت كه همگي، سپاه شام بودند.

ابن سعد و ابن زياد از زيادي لشكر خشنود شدند، و دانستند حسين عليه السلام ياوري ندارد، به سبب شخصيت و عظمت و محبوبيت فوق العاده امام عليه السلام، دشمن تا مي توانست بنابر احتياط لشكر جمع آوري نمود و امام عليه السلام را محاصره كرد تا عصر روز تاسوعا كه اطمينان به قوت خود و ضعف و محصوريت امام عليه السلام پيدا كردند.

از اين حديث علت آنكه تا آن روز جنگ را تاخير افكندند معلوم مي شود. آنها مي خواستند خود را كاملا مهيا و آماده كنند و چون روز تاسوعا به مراد رسيدند، همان عصر مي خواستند كار را يكسره كنند و جنگ را ختم نمايند، از روز دوم تا نهم از طرف ابن زياد به جنگ مبادرت نشد و مشغول تكميل تداركات و تجهيزات


احتياطي خويشتن بودند.

همچنين منظور آنها از تاخير انداختن جنگ اين بود كه ببينند چه كساني با آنها مخالفت و به امام عليه السلام كمك مي كنند، آنها شهرهاي مهم از قبيل بصره و مداين، بلكه كوفه را زير نظر داشتند و چون اطمينان حاصل نمودند كه حسين عليه السلام يار و ياوري ندارد و ضعيف شده و از جايي كمكي به او نمي رسد و انقلابي به پا نمي شود جنگ را شروع نمودند.

خلاصه، امام عليه السلام مدافع بود نه مجاهد، و اگر از روز دوم تا عصر نهم جنگ شروع نشد، از آن جهت بود كه ابن سعد دستور نداشت. اين هم براي تدارك و رسيدن كمك و لشكر بود، و منظور ديگر از تاخير، اين بود كه ببينند احساسات شيعيان تا چه اندازه است، و در مقام ياري چه اقدامي مي كنند.

ابن زياد مي خواست ببيند آيا شورشي به پا مي شود و شيعيان در مقام كمك به امام برمي آيند. او بيش از ديگران از عظمت امام عليه السلام خبر داشته و او را مي شناخته است. ابن زياد فراموش نمي كند كه وقتي وارد كوفه شد - به گمان آن كه او حسين عليه السلام است و از راه مي رسد - چه اندازه مردم از امام عليه السلام تجليل كرده و به وي احترام گذاشتند. ابن زياد به ياد دارد كه هيجده هزار نفر با حسين عليه السلام بيعت كردند، و همه از نزديك شدن امام عليه السلام به كوفه باخبر شدند.

ابن زياد حق دارد اگر احتمال دهد كه همان جمع، از همان شهر يا شهرهاي ديگر به كمك امام بشتابند، شايد او به سپاه خود خيلي هم اطمينان نداشته، و بعيد نمي دانسته كه در آنان شورشي پيدا شود و به نفع حسين عليه السلام اقدامي نمايند.

پس كشتن حسين عليه السلام با آن عظمت، به اين اندازه آسان نبوده كه به مختصر سپاهي در اول وقت او را از پا درآورند. به همين جهت، براي جلوگيري از احتمال بروز پيش آمد غير منتظره، سپاه عظيمي تهيه ديد و به ملاحظه ي همين امر، جنگ را به تأخير انداخت تا ببيند عكس العمل مردم چگونه است.


كساني كه با سياست آشنايي دارند، مي دانند كه كارهاي مهم و خطرناك را نبايست فوري انجام داد و مي بايست قبلا زمينه ي انجام آن را فراهم كرد، چه بسا پيش از آن كه كار مهمي واقع شود، آن را منتشر و پخش مي كنند تا ببينند چه عكس العملي پيدا مي شود، سپس گاهي تكذيب مي كنند، و گاهي ترديد و تأمل مي نمايند، ولي چون اطمينان پيدا كردند كه از وقوع آن امر خطري پيش نمي آيد، كار را فوري تمام مي كنند.

ابن زياد در اين چند روز، هم نيروهاي سپاه را افزايش مي داد و احتياطا نيروهاي كمكي تهيه مي كرد، و هم مراقب دوست و دشمن خود بود و اوضاع را كاملا زير نظر دقيق گرفته بود. او نه فقط كوفه، بلكه شهرستان هاي مهم ديگري كه مركز و مسكن شيعيان بودند را تحت نظر داشت.

لذا به طور قطع مي توان گفت كه اگر همان شيعيان و يا توابين در همين چند روزه، در كوفه انقلابي به پا مي كردند و شورشي مي نمودند، اين وضع پيش نمي آمد، و چه بسا كه ابن زياد حاضر مي شد امام عليه السلام به سمت حجاز برگردد.

همين رفت و آمدها، گفت و شنودها، براي اين بود كه ببيند زمينه چگونه است و چه اقدامي بايد كرد.

اگر شما مي خواهيد بدانيد دشمن چه اندازه به قتل امام حسين عليه السلام علاقمند بود و اين امر در نظر دشمن چه قدر بزرگ بوده و چه مقدار به آن اهميت مي داده، مي توانيد در اهميتي كه روز عاشورا در نظر دشمن دارد دقت كنيد؛ آنها روز عاشورا را روز عيد قرار دادند و بني اميه با كشته شدن حسين عليه السلام پادشاهي خود را مسلم و خطر را برطرف شده دانستند.

اميرمؤمنان علي عليه السلام از همين كوفه هزاران نفر به جنگ معاويه گسيل داشت و ماهها با او جنگيد، و اگر مكر و حيله اي در كار نبود معاويه شكست مي خورد. اكنون يزيد از معاويه ضعيف تر است و هيچ كس به او علاقه ندارد، آزار و اذيت هاي


معاويه و عمال او در طول بيست سال، مردم را از آنان رنجانيده بود و به حسين عليه السلام علاقمند كرده بود. پس هيچ بعيد نبود كه حسين عليه السلام از همين كوفه كه هيجده هزار نفر قبلا با او بيعت كرده بودند، سپاه نيرومندي تهيه كرده و به جانب يزيد گسيل دارد و بر او بتازد، و روز روشن را در نظر او، به شب تاريك مبدل نمايد.

پيشتر نوشتم كه مردم به سنان چه گفتند و او چه شعري گفت و نزد ابن سعد و يزيد رفت. به او گفتند: تو كسي را كشتي كه مي خواست سلطنت يزيد را از ميان بردارد، و اگر يزيد تمام گنجهاي خود را به تو بدهد جبران عمل تو نخواهد شد، و شايد در اين موضوع مفصل تر بحث نمايم، اكنون به حديثي معتبر در اين باره اكتفاء مي نمايم، امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

«ان آل امية - لعنهم الله - و من أعانهم علي قتل الحسين عليه السلام من أهل الشام نذروا نذرا ان قتل الحسين عليه السلام و سلم من خرج الي الحسين عليه السلام و صارت الخلافة في آل أبي سفيان أن يتخذوا ذلك اليوم عيدا لهم، و أن يصوموا فيه شكرا، و يفرحون أولادهم، فصارت في آل أبي سفيان سنة الي اليوم في الناس، و اقتدي بهم الناس جميعا، فلذلك يصومونه و يدخلون عيالاتهم و أهاليهم الفرج ذلك اليوم» [2] .

آل اميه و دوستان آنان از اهل شام نذر كرده بودند كه اگر حسين عليه السلام كشته شود و سپاه كوفه كه به جنگ حسين عليه السلام رفته سالم برگردد و خلافت در آل ابوسفيان برقرار بماند، روز قتل حسين عليه السلام را روز عيد قرار دهند، و به جهت شكرانه ي اين نعمت، همه ساله آن روز را روزه بگيرند و تا امروز اين رسم برقرار است؛ روز عاشورا روز عيد است و خانواده ي خود را در آن روز مسرور مي نمايند و روزه مي گيرند. حال تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.


آري، در اين چند روزي كه مشغول افزايش نيرو و آزمايش اثرات قتل امام عليه السلام بودند و صحبت از صلح و ملاقاتها و رفت و آمدها مي شد، بعيد نمي دانم - چنانكه قبلا نوشتم - تمامي اين سخنهاي اصلاحي و پيشنهادها از ناحيه ابن سعد به دستور ابن زياد بوده باشد تا آن كه در اين مدت مردم را دقيقا آزمايش نمايند كه اگر زمينه ي انقلابي فراهم شد يكي از اين پيشنهادها را عملي نموده و غافل گير نشوند. وگرنه حسين عليه السلام كجا با يزيد صلح مي نمود؟ و چگونه دست خود را در دست يزيد مي گذاشت و به حكم او - هر چند باشد - تسليم مي شد؟ حسين عليه السلام براي كشته شدن آمده بود و اهل بيت خود را براي آن كه اسير شوند با خود آورده بود.

اين سخنان شبيه سخن امام عليه السلام نيست، ابن سعد در اين چند روزه مأمور بود اين سخنان را بگويد، تا زمينه كار خودشان درست شود. لذا عصر تاسوعا كه يقين كردند از يار و ياور خبري نيست به سوي خيمه امام عليه السلام حمله بردند.


پاورقي

[1] کافي، ج 4، ص 147، ح 7.

[2] امالي طوسي، ص 667، مجلس 36، ح 4.