بازگشت

مصيبت عطش


مصيبت عطش، يكي از بزرگترين اسلحه هاي امام مظلوم براي انقراض آل ابوسفيان بود. اصولا صبر بر عطش در عرض يك يا چند روز، بخصوص براي كسي كه در ميدان جنگ مشغول مبارزه و رفت و آمد است، و مصيبت ديده و داغ جوان


چشيده، آن هم در هواي گرم عراق، بسيار طاقت فرسا است. گذشته از اين، شنيدن ناله ي كودكان و ديدن منظره آنان، براي حسين عليه السلام و اصحاب او بسيار مشكل بود. قلم من در مقام توصيف عطش بزرگ و كوچك و زن و مرد، عاجز است، و چه بهتر كه بيان كسي را نقل كنم كه حاضر و ناظر بوده و تا ساعتي قبل، از بزرگان دشمنان محسوب مي شده، تا مطلب براي دوستان روشن گردد.

حر بن يزيد رياحي كه پيشاپيش همه دشمنان به استقبال حسين عليه السلام شتافت، و راه برگشت به حجاز را به روي او بست و او را براي رسيدن دشمنان، در بياباني نگاهداشت، چون آن منظره را از امام عليه السلام، و آن شدت قساوت و بي رحمي را از دشمنان مشاهده نمود از كرده ي خود پشيمان شد، و از صف اعدا گريزان گرديد، او خود را به امام عليه السلام رساند و توبه كرد.

آن گاه در مقابل لشكر اهل كوفه، لشكريكه تا چند دقيقه قبل خود از سران همان لشكر بود آمد، و آنان را ملامت كرد و دشنام داد و گفت:

«و حلأتموه و نسائه و أصيبيته و أصحابه عن ماء الفرات الجاري الذي يشربه اليهودي و المجوسي و النصراني و تمرغ فيه خنازير السواد و كلابه، وهاهم أولاء قد صرعهم العطش بئسما خلقتم محمدا صلي الله عليه و آله و سلم في ذريته لا سقاكم الله يوم الظماء ان لم تتوبوا و تنزعوا عما أنتم عليه من يومكم هذا في ساعتكم هذه» [1] .

مي گويد: اين آبي كه سگها و خوكها از آن بهره مي برند و يهودي و مجوسي و نصراني از آن مي آشامند شما به روي حسين عليه السلام و بچه ها و زنان و ياران او بستيد. خداوند شما را در روز سخت قيامت تشنه بدارد و سيراب نكند اگر همين ساعت توبه نكنيد و از كرده خود پشيمان نشويد!

در جمله «وهاهم أولاء قد صرعهم العطش» دقت شود، مي گويد: زن و بچه


حسين عليه السلام همين جا هستند، بياييد ببينيد چگونه عطش همه را بر زمين افكنده و از حركت انداخته و در اثر تشنگي، توانايي همه از دست رفته است.

چه بسا كساني كه در تابستاني روزه مي گيرند و با بودن همه ي وسايل براي افطار، در وقت غروب در اثر تشنگي چنان بي حال مي شوند كه زمين گير مي گردند.

حسين عليه السلام با آن همه مصائب و ابتلائات و داغها و تصور اسيري زنان و اطفال، گرفتار عطش نيز گشته، و همان عطش به تنهايي كافي بود كه حسين عليه السلام را از پاي درآورد.

شما از همين قضيه تا حدودي مي توانيد عظمت امام عليه السلام را به دست آوريد، آن سرور با وجود اين همه مصائب، چگونه بر تمامي مصائب و ناملايمان غالب مي آمد؟ چگونه از خود و أهل بيت خود دفاع مي نمود؟ و در عين حال براي اتمام حجت، از همان بي رحمها تقاضاي آب مي فرمود.

ابوالفرج از ابومخنف از حميد بن مسلم نقل نموده است:

«و جعل الحسين عليه السلام يطلب الماء، و شمر - لعنه الله - يقول له: والله لا ترده أو ترد النار.

فقال له رجل: ألا تري الي الفرات يا حسين! كأنه بطون الحياة؟ والله لا تذوقه أو تموت عطشا.

فقال الحسين عليه السلام: اللهم امته عطشا.

قال: والله لقد كان هذا الرجل يقول: اسقوني ماء فيؤتي بماء فيشرب حتي يخرج من فيه، و هو يقول: اسقوني قتلني العطش فلم يزل حتي مات لعنه الله» [2] .

حميد بن مسلم گويد: حسين عليه السلام آب مي طلبيد، و مي گفت: تشنه ام، مرا آب دهيد!


شمر گفت: به آب نمي رسي تا به آتش برسي، شخصي ديگر گفت: اي حسين! مي بيني آب چگونه موج مي زند؟ به خدا سوگند! آب را نمي چشي و مي بايست تشنه جان بدهي.

حسين عليه السلام به او نفرين كرد و از خدا خواست به مرض عطش بميرد.

حميد راوي قصه مي گويد: به خدا سوگند! اين مرد مي گفت: مرا آب دهيد، به اندازه اي به او آب مي دادند كه از دهانش بيرون مي آمد، و با وجود اين، از او رفع عطش نمي شد، و باز مي گفت: تشنه ام، مرا آب دهيد، عطش مرا كشت. و كار او چنين بود تا مرد.

طبري عين اين حكايت را از حميد بن مسلم نقل نموده است، [3] و جمله اول آن كه حاكي از درخواست آب امام عليه السلام از دشمن و پاسخ شمر به امام عليه السلام است را نقل نكرده، نمي دانم چه بگويم؟ طبري كه وقايع طف را از ابومخنف نقل مي نمايد، چرا صدر اين حكايت را حذف نموده و نقل نكرده است؟

صدر اين حكايت نشانگر كثرت عطش امام عليه السلام و اصرار آن سرور بر مطالبه آب و نهايت قساوت و بيرحمي آن جمع و پاسخ جسورانه و بي شرمانه شمر است.

آيا به نظر شما نقل كرده و به نظر من نرسيده و يا آن كه عمدا نقل نكرده؟ آيا نقل نكرده چون به ضرر بني اميه تمام مي شده يا جهت ديگري دارد؟

من گمان مي كنم اين گفتگو ميان آن سرور و شمر در آخرين دقايق عمرش بوده، در آن موقع كه حضرت از پا افتاده و شمر با جمعي او را احاطه كرده بودند. اين اندازه از قساوت دشمن و ظلم بني اميه جاي تعجب است.



از آب هم مضايقه كردند كوفيان

خوش داشتند حرمت مهمان كربلا





پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج 5، ص 428.

[2] مقاتل الطالبين، ص 78.

[3] تاريخ طبري، ج 5، ص 412 و 540.