بازگشت

كم كردن محدثين شماره كشته شدگان اهل كوفه را


طبري از ابومخنف نقل مي كند كه هفتاد و دو نفر از اصحاب امام عليه السلام و هشتاد و هشت نفر از افراد عمر سعد كشته شدند. [1] .

مسعودي در مروج الذهب ضمن اين كه كشته شدگان از اهل كوفه از افراد ابن سعد را هشتاد و هشت نفر و از اصحاب امام عليه السلام را هشتاد و هفت نفر معين نموده، مي گويد: كساني كه براي كشتن امام عليه السلام در كربلا حاضر شدند همگي از اهل كوفه بودند و يك نفر از اهل شام با آنان نبود. [2] .

ملاحظه كنيد! از طرفي ابومخنف تعداد انبوه سپاه كوفه را معين نمي كند، و از طرف ديگر كشته شدگان آنان را هشتاد و هشت نفر معين مي نمايد. مسعودي نيز مطلب از ابومخنف گرفته، زيرا پيشتر گفتم كه كتاب ابومخنف ريشه ي مقاتل و مدرك محدثين و مورخين است كه اضافات كمي بر آن دارند، حتي هشام كلبي غالبا از ابومخنف نقل مي كند چه رسد به كساني كه در طبقه ي پايين تر و در اطلاع، كمتر از او


بودند.

اگر كسي قدري در شجاعت امام عليه السلام و ياوران آن حضرت تأمل كند، مي داند كه دشمن چه اندازه بي انصافي كرده است. در مقابل بي انصافي بعضي از متعصبين نيز مثل مرحوم ملا آقاي دربندي هست كه او كار را بالا برده و عدد مقتولين را رقمهاي عجيب و غريبي معين كرده كه قهرا روز عاشورا اگر مثل ساير روزها باشد، گنجايش اين تعداد كشته ها را ندارد، و لذا روز عاشورا را شصت ساعت دانسته است.

مطلبي را در نظر دارم كه مرحوم محدث نوري در كتاب «لؤلؤ و مرجان» نوشته است. ايشان مي گفتند: در زمان سابق از بعضي منبريها شنيده بودم كه روز عاشورا شصت ساعت بود، و من اين را بعيد مي دانستم، ولي بعدها كه در عدد مقتولين از لشكر دشمن تأمل كردم ديدم اين نقل درست است.

آقاي حاج «ميرزا محمد تقي كرمجگاني» از قول مرحوم والدش،، «آخوند ملا عبدالرحيم اصفهاني» نقل مي كند كه مرحوم ملا آقا در قم بر مرحوم حاج سيد جواد - اعلي الله مقامه - وارد شد و ايشان محراب و منبر را به او واگذار كردند.

مرحوم حاج سيد جواد بر اهل منبر سختگيري مي كرد، و اگر كسي مي گفت: حضرت علي اكبر عليه السلام بيش از دويست نفر كشته، او را نهي مي كرد.

مرحوم ملا آقا مصيبت حضرت علي اكبر عليه السلام را خواند و مرحوم سيد مستمع بود، و چون گرم خواندن شد گفت: حضرت علي اكبر عليه السلام روز عاشورا هشت هزار نفر را كشته و هر كس بگويد كمتر كشته گه خورده!!

آخوند ملا عبدالرحيم مي گويد: ديدم مرحوم سيد آهسته مي خندد.

بديهي است كه در مقابل تفريطها، افراطهايي پيدا مي شود، من نمي دانم مقتولين از لشكر كوفه چه قدر است، ولي مي دانم چون عدد واقعي بسيار بوده، دشمنان آن را مخفي كردند تا كشف از عظمت و شجاعت امام عليه السلام و ياوران او نكند، دشمنان عدد سپاه را مخفي كرده و مقتولين را بسيار ناچيز شمرده اند، آنها گاهي


شجاعت امام عليه السلام و ياوران او را نيز انكار كرده اند.

طبري از هشام كلبي از عبدالله بن يزيد بن روح بن زنباع جذامي و او از پدرش، از الغاز بن ربيعه حميري نقل مي نمايد؛ حميري مي گويد كه در دمشق نزد يزيد بن معاويه بوديم كه زحر بن قيس آمد، يزيد به او گفت: چه خبر داري؟

گفت: اي اميرالمؤمنين! تو را بشارت باد به فتح خدا و پيروزي او! حسين بن علي با هيجده نفر از اهل بيت و شصت نفر از شيعيان بر ما وارد شد، از او خواستيم يا تسليم حكم امير ابن زياد شود يا مهياي كشته شدن گردد. او جنگ را اختيار كرد. پس با طلوع خورشيد بر آنان تاختيم و او را محاصره كرديم، و چون دست به شمشير برديم و شمشيرهاي ما بالاي سر آنان قرار گرفت، شروع كردند به فرار كردن و پناه بردن به نيزارها و گودالها، چنانكه كبوتر از چنگ باز شكاري فرار كند. به خدا سوگند يا اميرالمؤمنين!! در مدت كوتاهي، به اندازه ي كشتن يك شتر يا خواب قيلوله، همه ي آنان كشته شدند و اكنون بدنهاي عريان و لباسهاي خون آلود آنان در برابر خورشيد است و بادها بر آن مي وزد.

پس اشك از چشم يزيد جاري شد و گفت: من از شما راضي بودم اگرچه حسين را نمي كشتيد! خدا لعنت كند پسر سميه را! به خدا سوگند! اگر به من مراجعه مي شد از حسين مي گذشتم، خدا حسين را رحمت كند... و يزيد به زحر بن قيس جايزه و انعام نداد. [3] .

شما از اين نقل، اندازه ي دشمني و عناد دشمن را به دست بياوريد، مي گويد: هفتاد و نه نفر را در مدت كمتر از كشتن يك شتر كشتيم، روي دروغگويان سياه باد! آثار وضع و جعل و افتراء از سر تا پاي اين نقل واضح و هويدا است.

نخست آن كه مسلم است كه امام عليه السلام نماز ظهر را در روز عاشورا و در حال جنگ خوانده، و عده اي از صحابه تا آن وقت با او بودند. پس اين كه راوي مي گويد


با طلوع خورشيد بر آنان تاختيم و به اندازه كشتن يك شتر تمامي آنها كشته شدند، دروغي است آشكار. آيا كشتن يك شتر دو سوم از روز وقت لازم دارد؟

دوم آن كه من به زودي به شجاعت امام عليه السلام و ياوران او اشاره خواهم نمود تا معلوم شود كه آنچه در اين نقل آمده كه همگي فرار مي كردند مثل فرار كبوتر از باز، براي پايين آوردن مقام شهدا ساخته شده است كه دشمن، در مقام دشمني بسيار بيدادگر است.

سوم آن كه او مي گويد: يزيد گريه كرد. اين نيز دروغي است آشكار كه براي تبرئه آن ناپاك ساخته اند. در حالي كه امام حسين عليه السلام به دستور يزيد كشته شد و به فرمان او اسراي آل محمد عليهم السلام را تا شام بردند. بني اميه از كشته شدن امام حسين عليه السلام خوشحال شده و عاشورا را عيد اعلام كردند، و ابن زياد به همين جهت مقرب درگاه يزيد شد.

اگر به راستي يزيد از كشته شدن امام حسين عليه السلام ناراضي بود و گريه مي كرد، خوب بود قاتلان امام عليه السلام را بكشد و اهل بيت او را اسير نكند، و در مجلس عمومي وارد نسازد طوري كه يكي از اهل شام، فاطمه بنت الحسين عليه السلام را به عنوان كنيز از يزيد درخواست كند.

خداوند روي دروغگويان را سياه سازد! چگونه به روي حق پرده هاي تاريك مي كشند و باطل را جلوه مي دهند!؟ يزيد را خوب و پاكيزه مي كنند و امام عليه السلام و اصحاب او را مردماني ترسو و وحشت زده از مرگ معرفي مي نمايند!؟

اگر آنا ترسو بودند و اين اندازه از مرگ وحشت داشتند كه به اين گوشه و آن گوشه پناه ببرند، چرا به حكم ابن زياد تسليم نشدند؟ چرا مرگ را اختيار نمودند؟

اينك مناسب است در مقابل دروغي كه دشمن براي پايين آوردن مقام بزرگان ساخته آن روايت صحيحي را كه خود دشمن نقل نموده، بيان كنم تا حق واضح تر گردد.


ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه مي نويسد:

«قيل لرجل شهد يوم الطف مع عمر بن سعد: ويحك! أقتلتم ذرية رسول الله؟ فقال: عضضت بالجندل انك لو شهدت ما شهدنا لفعلت ما فعلنا، ثارت علينا عصابة أيديها في مقابض سيوفها كالأسود الضارية تحطم الفرسان يمينا و شمالا و تلقي أنفسها علي الموت، لا تقبل الأمان، و لا ترغب في المال، و لا يحول حائل بينها و بين الورود علي حياض المنية أو الاستيلاء علي الملك، فلو كففنا عنها رويدا لأتت علي نفوس العسكر بحذافيرها، فما كنا فاعلين لا ام لك»؟! [4] .

مي گويد: شخصي، يكي از لشكريان ابن سعد را ملامت كرد و به او گفت: واي بر تو! شما ذريه پيغمبر را كشتيد؟

او در پاسخ بدگويي مي كند و مي گويد: تو اگر به جاي ما بودي همان كار ما را انجام مي دادي، ما در مقابل جماعتي قرار گرفتيم كه از جان گذشته بودند و به مال رغبت نداشتند، و هر چه به آنان امان مي داديم قبول نمي كردند، و زير بار نمي رفتند. دست به شمشير نموده و چون شيران گرسنه به ما حمله مي كردند، و سواران را از چپ و راست هلاك مي نمودند. آرزوي مرگ داشتند، و به جز رسيدن به سلطنت يا مرگ هدفي نداشتند. اگر مختصر زماني دير مي جنبيديم تمامي سپاه ما كشته و نابود مي شدند.

اين است حقيقت مطلب كه دشمن به آن اعتراف كرده است. البته من در شجاعت امام عليه السلام و ياوران او قدري بيشتر سخن مي گويم و مطلب را روشنتر مي نمايم، زيرا در مقابل اين دشمنان، دوستاني پيدا مي شوند كه راضي نيستند كسي بگويد: حضرت علي اكبر عليه السلام كمتر از هشت هزار نفر كشته است. و بر ما است كه نقلهاي ناشي از حب و بغض را كنار بگذاريم، و آنچه را مقتضاي حق و حقيقت است اظهار نماييم.



پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج 5، ص 455.

[2] مروج الذهب، ج 3، ص 63-61.

[3] تاريخ طبري، ج 5، ص 459 و 460.

[4] شرح نهج‏البلاغه، ج 3، ص 263.