بازگشت

تعداد اصحاب و اهل بيت امام


اصحاب و اهل بيت امام عليه السلام به گفته ي مسعودي در «مروج الذهب» پانصد سوار و صد پياده بودند. و كشته شدگان در روز عاشورا هشتاد و هفت نفر بودند. [1] و بنابر نقل طبري به سند خود از «عمار دهني» از امام محمد باقر عليه السلام هنگامي كه امام عليه السلام وارد كربلا شد، به همراه آن حضرت صد پياده و چهل و پنج سوار بود. [2] و از ابومخنف نقل مي نمايد كه روز عاشورا، سي و دو نفر سوار و چهل نفر پياده همراه امام شهيد عليه السلام بودند. [3] .

بعيد نمي دانم كه در وقت ورود به كربلا، جمعيت امام عليه السلام زياده بوده، ولي چون


آنها وضع را بر خلاف انتظار ديدند، همان وقت از امام جدا شدند و رفتند. بعضي از آنها كه توقف كردند نيز چون ديدند لشكر دشمن روز به روز رو به افزايش است، به تدريج رفتند و امام عليه السلام را تنها گذاشتند، بدين وجه مي توان ميان اقوال مختلفه جمع نمود.

شاهد اين جمع، نقل ابومخنف است كه طبري آن را روايت كرده: امام عليه السلام به هر جمعي كه مي رسيد، آن جمع با حضرت همراه مي شدند و با او حركت مي كردند و به دنبال مي آمدند تا آن كه حضرت به منزل زباله رسيد و از شهادت مسلم بن عقيل مطلع شد. پس نامه ي امام عليه السلام بر مردم خوانده شد. در آن نامه آمده بود: شيعيان ما را تنها گذاشتند و ما را ياري نكردند. مسلم كشته شد، هر كس مي خواهد جدا شود، آزاد است برود و او را مانعي نيست.

پس مردم از راست و چپ متفرق گشتند و با امام عليه السلام كسي نماند، مگر همان اصحاب كه از مدينه با وي بودند. [4] .

پس معلوم مي شود هر كس كه مي ديده امام عليه السلام با جمعي به طرف كوفه مي رود و مي شنيده كه از امام عليه السلام دعوت شده و از موقعيت امام عليه السلام و كثرت شيعيان او خبر داشته، به دنبال امام عليه السلام راه مي افتاده. پس از منزل زباله هم عده اي از همين مردم كه محبت دنيا در دلشان بود به امام پيوستند و با او همراه شدند، اما در كربلا به تدريج جدا شدند، هر كس كه طمع او بيشتر بود ديرتر جدا مي شد!.

و اما آن نقل كه مي گويد: در كربلا هشتاد و هفت نفر كشته شدند، [5] چه بسا منظورش زن و اطفالي كه كشته شدند، باشد، مثل ام وهب و طفلهاي كوچك. و كسي كه تعداد كشته شدگان را هفتاد و دو نفر گفته [6] منظورش مردان جنگي بوده، نه هر كسي كه كشته شده باشد.



پاورقي

[1] مروج الذهب، ج 3، ص 61.

[2] تاريخ طبري، ج 5، ص 389.

[3] همان، ص 422.

[4] همان، ص 398 و 399.

[5] مروج الذهب، ج 3، ص 61.

[6] تاريخ طبري، ج 5، ص 455.