بازگشت

تعداد لشكر ابن سعد و علت مخفي نمودن آن


سيد بن طاووس رحمه الله در كتاب «لهوف» از راوي نقل مي كند: عمر بن سعد با چهار هزار نفر وارد كربلا شد و پس از آن ابن زياد كمك مي فرستاد و تا ششم محرم بيست هزار نفر جمع شده بودند. [1] .

اگر جناب سيد رحمه الله نام راوي را معين مي كرد بهتر بود، نمي دانم براي چه سيد روايات را به صورت مرسل نقل نموده است؟ و كتاب ابومخنف - كه ريشه تواريخ مقتل است - و يا مقتل هشام كلبي، و يا مدايني كه در طبقه بعد از ابومخنف هستند در دسترس نيست. و از آنچه كه طبري و يا شيخ مفيد و يا صاحب «اعلام الوري» و يا ابوالفرج اصفهاني و يا مسعودي از ارباب سير و مقاتل نقل نموده اند نيز تعداد سپاه اهل كوفه بدست نمي آيد.

من اگر چه تحقيقا نمي دانم تعداد سپاه اهل كوفه چقدر است، ولي در نقل طبري از ابومخنف آمده است: طرماح بن عدي به امام عليه السلام گفت: روز گذشته در پشت كوفه جمعي را ديدم كه تاكنون بيش از آن جمع را در يك جا نديده ام، پرسيدم اين جمع چه كساني هستند؟ گفتند اين سپاهي است كه براي جنگ با حسين آماده


شده و به سوي او روانه مي شوند، [2] و اين حاكي از زيادي سپاه كوفه است، كوفه هميشه مركز سپاه بوده و لشكرهاي بزرگ از آنجا جمع مي شده است.

از طرفي، طرماح پسر عدي بن حاتم طايي شيخ قبيله است، او كسي نبوده كه سپاه هاي بزرگ را تا آن زمان نديده باشد، پس از بيان او معلوم مي شود كه تعداد سپاه خيلي زياد بوده و اگر بيست يا سي هزار نفر گفته شود مبالغه نيست. جايي كه هزار سوار به عنوان پيشاهنگ سپاه باشند و يا براي پيدا كردن امام عليه السلام مأمور به گشت در بيابانها باشند، و بلافاصله روز سوم محرم چهار هزار سوار با ابن سعد برسد، و تا عصر تاسوعا مرتبا نيرو بيايد و خود ابن زياد از كوفه خارج شود، و در نخيله منزل كند و لشكر تهيه كند و به سوي كربلا روانه سازد حاضر شدن سي هزار دشمن هيچ استبعادي ندارد.

در اين رابطه شيخ صدوق رحمه الله دو حديث نقل مي نمايد كه حاكي از آن است كه لشكر دشمن سي هزار نفر بودند:

«علي الهمداني، عن علي بن ابراهيم، عن اليقطيني، عن يونس بن عبدالرحمان، عن ابن اسباط، عن ابن سالم، عن أبيه، عن الثمالي، عن السجاد عليه السلام في حديث قال:

... و لا يوم كيوم الحسين عليه السلام ازدلف اليه ثلاثون ألف رجل، يزعمون أنهم من هذه الأمة كل يتقرب الي الله بدمه، و هو بالله يذكرهم فلا يتعظون حتي قتلوه بغيا و ظلما و عدوانا» [3] .

بنابراين نقل، امام سجاد عليه السلام مي فرمايد: هيچ روزي به سختي روز عاشورا نبود كه سي هزار نفر به دور حسين عليه السلام جمع شدند، و همه خود را مسلمان مي دانستند و به جهت خدا، طالب ريختن خون حسين عليه السلام شدند. و هر چه او خداوند را به ياد


مردم مي آورد و آنان را موعظه و نصيحت مي نمود نتيجه اي نبخشيد تا آن كه از روي ظلم و دشمني او را كشتند.

و روايت دوم كتاب امالي شيخ صدوق اين چنين است:

«احمد بن هارون الفامي، عن محمد الحميري، عن أبيه، عن أحمد بن محمد بن يحيي، عن محمد بن سنان، عن المفضل بن عمر، عن الصادق عليه السلام، عن أبيه، عن جده عليهم السلام ان الحسين بن علي بن أبي طالب عليه السلام، دخل يوما الي الحسن عليه السلام فلما نظر اليه بكي، فقال له: ما يبكيك يا أباعبدالله؟

قال: ابكي لما يصنع بك.

فقال له الحسين عليه السلام: ان الذي يؤتي الي سم يدس الي فأقتل به، و لكن لا يوم كيومك يا أباعبدالله! يزدلف اليك ثلاثون ألف رجل، يدعون أنهم من امة جدنا محمد صلي الله عليه و آله و سلم و ينتحلون دين الاسلام، فيجتمعون علي قتلك وسفك دمك و انتهاك حرمتك و سبي ذراريك و نسائك، و انتهاب ثقلك، فعندها تحل ببني امية اللعنة» [4] .

بنابر همين روايت، حضرت امام حسين عليه السلام خدمت برادر خود امام حسن عليه السلام شرفياب مي شود و نگاهي به امام حسن عليه السلام مي نمايد و گريه مي كند، امام حسن مي پرسد: يا اباعبدالله! براي چه گريه مي كني؟

امام حسين عليه السلام مي فرمايد: به يادم آمد از آن مصيبتي كه به تو مي رسد.

امام حسن عليه السلام مي فرمايد: مرا زهر مي دهند و كشته مي شوم، ولي مصيبت تو سخت ترين صمائب است، سي هزار نفر ادعا مي كنند كه از امت جد ما پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم هستند. آنها اطراف تو را مي گيرند و تو را مي كشند، و اهل بيت تو را اسير و اموال تو را غارت مي كنند.


پس بنابر آنچه از اين دو حديث فهميده مي شود تعداد لشكريان دشمن سي هزار نفر بوده، حال بايست ديد چرا ابومخنف و هشام و مدايني كه واقعه ي طف و كربلا را نوشته اند، اين امر مهم را مخفي نمودند؟ كسي كه در مقتل كتاب مي نويسد اصولا او بايد تعداد نفرات لشكر طرفين و تعداد مقتولين از طرفين را متذكر شود، پس مخفي نمودن عدد دشمن براي چه بوده؟

همچنين بايد دانست كه ابن زياد بهتر از هر كس از كمي ياران امام عليه السلام خبر داشته، پس به چه دليل اين همه سپاه را روانه ي كربلا مي كرده، تهيه كردن سپاه و جمع آوري آنها هزينه ي زيادي لازم دارد، لشكر كه بدون سبب جمع نمي شود، و مي بايست پولهاي زيادي مصرف نمود تا سپاهي تهيه كرد آن هم براي كشتن پسر پيغمبر كه هر كس حاضر نمي شد چنين كاري بكند و آن كسي هم كه حاضر مي شد مي بايست نظر او را از جهت مال تأمين مي نمود. پس تهيه كردن تدريجي اين جمع كثير و روانه كردن تدريجي آنان تا روز تاسوعا براي كشتن هفتاد يا هشتاد نفر صحابه ي صالح، فوق العاده عجيب به نظر مي رسد.

براي اين عمل، دو وجه مي توان ذكر كرد، و همين دو امر سبب شد كه محدثين و روات عصر امويين به تعداد سپاه اشاره نكنند، تا اين دو امر مخفي بماند و مطلب روشن نگردد.

اول، آن كه ابن زياد از تمايل اهل عراق - مخصوصا اهالي كوفه - به امام عليه السلام آگاه بود و كثرت و زيادي شيعيان را در نظر داشت، پس احتياط را مراعات مي نمود. احتمال رسيدن كمك از اطراف براي ياري امام عليه السلام عقلاني بوده، از اين جهت ابن زياد تا مي توانسته قشون و سپاه تهيه مي كرده و براي جنگ با امام عليه السلام روانه مي نموده.

دوم، آن كه عظمت و شجاعت امام شهيد و عده اي از صحابه و ياران او ايجاب مي نمود كه احتياط را مراعات بنمايد، جايي كه هفتاد نفر نتوانند مسلم بن


عقيل را - با آن همه گرفتاري و خستگي و ناتواني و گرسنگي و ناملايمات روحي - اسير نمايند، يا با او برابري و مبارزه كنند، و از ترس آن شجاع توانا بر بام رفته و با پرتاب سنگ و ريختن آتش، بازوان او را خسته كنند، [5] چگونه هزاران نفر مي توانند در برابر حسين عليه السلام و شجاعان بني هاشم و صحابه آن حضرت عرض اندام نمايند؟ زيادي سپاه كشف از عظمت موقعيت امام عليه السلام و شهامت و شجاعت آن سالار شهيدان عليه السلام و ياوران با وفاي او مي نمايد. همين دو امر موجب شد كه محدثين و مورخين تعداد سپاه ابن زياد را متذكر نشوند. دشمن تا مي توانست از عظمت و موقعيت امام عليه السلام مي كاست، حتي اگر مي توانست شجاعت او و ياوران او را نيز منكر مي شد، چنانكه در برخي موارد منكر هم شدند. ولي با وجود اين همه اصرار بر انكار، خورشيد در زير ابر پنهان نمي ماند و خواه ناخواه، حق بر زبان دشمن جاري مي شود، چنانچه - ان شاءالله - اين مطلب را بيان خواهم نمود.


پاورقي

[1] اللهوف، ص 145.

[2] تاريخ طبري، ج 5، ص 406.

[3] امالي صدوق، ص 547، مجلس 70، ح 10.

[4] همان، ص 177 و 178، مجلس 24، ح 3.

[5] تاريخ طبري، ج 5، ص 373 و 374.