بازگشت

ورود ابن سعد به كربلا


پيش از آن كه امام عليه السلام به عراق برسد، ابن زياد مشغول تجهيز لشكر خويش بود. او پيش از آن كه امام عليه السلام وارد كربلا شود، عمر بن سعد را امير لشكر نمود، و ابن سعد روز سوم محرم با چهار هزار نفر وارد كربلا شد.

در انجام كارهاي مهم هميشه قريش بر اشراف عرب مقدم بودند. «زياد بن ابيه» پدر همين عبيدالله، اول پسر ابوسفيان شد، آنگاه به مقامات عاليه رسيد.


عبيدالله نيز از قريش و آل ابي سفيان شده بود پس او هم براي انجام كارهاي مهم بايد در اول مرتبه از قريش استفاده كند.

موقعي كه زياد تصميم گرفت «حجر بن عدي كندي» را كه از بزرگترين افراد شيعه و اشراف عرب و زهاد و صلحاي مسلمانان بود، به جرم آن كه شيعه اميرالمؤمنين عليه السلام است بكشد، فرمان داد شهود شهادت دهند كه حجر از جماعت مسلمين كناره گيري كرده و خليفه معاويه را لعن نموده و مي خواهد با مسلمين بجنگد.

زياد گفت: اول قريش و پس از آنان، مردمان خوشنام و با سابقه شهادت دهند. براي اين عمل سه نفر از اولاد طلحه و يك نفر از اولاد زبير و همين عمر بن سعد بن ابي وقاص از قريش شهادت دادند.

جايي كه براي قتل حجر بن عدي، زياد بن ابيه دستور مي دهد كه اول قريش شهادت بدهند، پسر او عبيدالله قطعا براي قتل پسر دختر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم اين امر را در نظر دارد. و مي توان گفت در اين موقع معروف ترين افراد قريش از اشراف كوفه همين عمر بن سعد بود.

«سعد بن ابي وقاص» از سابقين به اسلام و مهاجرين به مدينه بود. او فاتح قسمتي از ايران است و يكي از شش نفري است كه عمر براي شورا انتخاب نمود.

گفتني است كه انتخاب اين افراد فقط براي پايين آوردن مقام علي عليه السلام بود وگرنه هيچ كدام از آن پنج نفر نظير و عديل علي عليه السلام نبودند: نه از حيث شرافت نسب، نه از جهت قرابت با پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم، نه از جهت سبقت به اسلام، نه از جهت خدمات به پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم و جهاد در راه حق، نه از جهت موقعيت و محبوبيت در نزد پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم، نه از جهت صفات نفساني، نه در علم به كتاب و سنت، نه در زهد و تقوا و عفت، و نه در جهت سياست.

همان زبير، پس از پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم از جمله افرادي بود كه مي خواست با علي


بيعت كند و همين سعد وقاص، آرزو مي كرد كه يك فضيلت از فضايل علي عليه السلام را داشته باشد.

پيش از آن كه واقعه ي كربلا پيش آيد، در ايران شورشي بپا شده بود و كفار ديلم خروج كرده بودند.

ابن زياد، عمر بن سعد را با چهار هزار نفر براي رفع اين غائله مأمور نموده و سلطنت ري را به او واگذار كرده بود. در همين اثناء امام عليه السلام به عراق رسيد.

ابن زياد كه مي خواست رياست لشكر را به يكي از اشراف قريش بسپارد، بهتر ديد كه ابن سعد مأمور اين كار شود. ابن زياد، عمر را خواسته و به او گفت: اول با لشكر خود به جنگ حسين عليه السلام برو و پس از پايان جنگ به سوي ري حركت كن.

عمر گفت: مرا از اين كار معاف بدار.

ابن زياد گفت: به شرط آن كه از مملكت ري صرف نظر كني.

ابن سعد گفت: پس امروز را به من مهلت بده.

به نظر من، بعيد است كه اگر از اول ابن سعد را براي جنگ با حسين عليه السلام مأمور مي نمود، او قبول كند، ولي پس از فرمان سلطنت ري و خروج از كوفه، صرف نظر كردن از اين مأموريت براي ابن سعد بسيار مشكل بود. مي توان گفت كه حكومت ري مقدمه ي اين كار و براي اغفال او بود و ابن سعد اطلاع از اين جريان نداشت، لذا پس از كشته شدن امام عليه السلام، ابن زياد حكومت را به او واگذار نكرد و ميان او و ابن زياد كدورت و برودتي پيدا شد. مثل ابن زياد و ابن سعد مثل شيطان و انسان است.

(كمثل الشيطان اذ قال للانسان اكفر فلما كفر قال اني بري ء منك) [1] .

«چون حكايت شيطان كه به انسان گفت: كافر شو و چون (وي) كافر شد گفت من از تو بيزارم».


در هر صورت، علاقه ي شديد او به حكومت ري، سبب اين شد كه كور و كر شود و به نصيحت دوستانش كه همگي در مقام مشورت، او را از اين عمل نهي كردند ترتيب اثر ندهد.

پس ابن سعد به جهت سلطنت ري تصميم گرفت حسين عليه السلام را به قتل برساند. او نزد ابن زياد رفت و گفت: تو حكومت ري را به من دادي و مردم شنيدند و مطلع شدند، پس خوب است مرا مأمور ري كني و قتل حسين را به عهده ديگر اشراف كوفه قرار دهي، من از آنان بهتر و به تدبير جنگ آشناتر نيستم... و جمعي از اشراف را نام برد.

ابن زياد گفت: من با تو مشورت نمي كنم كه چه كسي را با سپاه روانه كنم؟ بلكه مي گويم: اگر براي جنگ حسين حاضر هستي با سپاه بيرون رو، وگرنه فرمان حكومت ري را به من برگردان.

ابن سعد ديد چاره اي نيست و از حكومت ري نمي تواند چشم بپوشد، از اين رو گفت: مي روم، پس با چهار هزار نفر حركت كرد و يك روز پس از نزول امام عليه السلام به كربلا وارد شد و در نينوا منزل كرد.

ابن زياد مي خواست حسين عليه السلام به دست مرد خوش نام و پدر داري از اشراف قريش كشته شود، تا حدودي جلو زبان مردم بسته و قبح عمل او پوشيده گردد. به همين جهت، ابن سعد را در نظر گرفت و به ديگري واگذار نكرد. ابن سعد به جهت كشته شدن امام عليه السلام هم سابقه خود را ننگين كرد و هم به حكومت ري نرسيد. اما اگر امام عليه السلام را نكشته بود، پس از هلاكت يزيد به سلطنت كوفه و قسمتي از عراق مي رسيد.


پاورقي

[1] سوره‏ي حشر، آيه‏ي 16.