بازگشت

تعداد بيعت كنندگان با جناب مسلم


ابومخنف نقل مي كند كه هيجده هزار نفر با مسلم بن عقيل بيعت كرده بودند [1] و مسعودي در مروج الذهب مي نويسد: «امام عليه السلام مسلم را به كوفه فرستاد و فرمود: اگر آنچه را كه نوشته اند، حق است، مرا باخبر كن تا من نيز به تو ملحق شوم. مسلم، نيمه ي ماه رمضان از مكه بيرون آمد و پنجم ماه شوال، وارد كوفه شد و والي كوفه از طرف يزيد، نعمان بن بشير انصاري بود. مسلم بر مردي بنام «عوسجه» وارد


شد و مأموريتش را پنهان مي نمود و چون خبر آمدن او پخش شد، دوازده هزار نفر از اهل كوفه و به نقل ديگري، هيجده هزار مرد با او بيعت كردند. پس مسلم، امام عليه السلام را از اجتماع مردم باخبر نمود و از او خواست كه به سمت كوفه بيايد». [2] .

مسعودي در جاي ديگري مي نويسد:

«هنگامي كه مسلم خروج كرد، در يك وقت، هيجده هزار نفر حاضر شدند و به كمك او شتافتند». [3] .

به نظر نويسنده، از گفته ي دوم مسعودي معلوم مي شود كه نقل ابومخنف درست است و كساني كه بيعت كرده بودند، هيجده هزار نفر بودند نه دوازده هزار، بلكه از تجمع ناگهاني اين عدد در يك وقت دانسته مي شود كه بيشتر از اين تعداد بيعت كرده بودند. چه بسا كساني بودند كه بيعت كرده بودند و از خروج، خبر نداشتند و يا غايب بودند. چون نمي توان باور كرد كه تمامي همان عده كه بيعت كرده بودند، ناگهان خبردار شدند و در خروج، شركت كردند.

مسعودي مي گويد كه مسلم، بر عوسجه نامي وارد شد. به نظر من، اين نيز نادرست است. زيرا چنين كسي از معاريف نبود. آري! مسلم بن عوسجه از كساني است كه مسلم را ياري كرد، و در كربلا شهيد شد. ولي آنچه در اين موقعيت مناسب است، اين است كه مسلم بر بزرگي وارد شود و از كمك او براي مقصود خود بهره مند شود.

در نقل ابومخنف آمده است: مسلم بر مختار وارد شد. به نظرم اين نقل درست تر است. زيرا مختار بزرگترين شخصيت فعال شيعه در كوفه بود.

طبري به سند خود از «حصين بن عبدالرحمن» نقل مي نمايد:«اهل كوفه به حسين بن علي عليه السلام نوشتند كه صد هزار شمشير زن، ياور تو است. پس آن حضرت،


مسلم را به كوفه فرستاد و مسلم بر هاني بن عروه وارد شد». [4] .

به نظر من، اين خبر نيز نادرست است. زيرا جناب مسلم، ابتدا برهاني وارد نشد. ولي پس از آن كه ابن زياد آمد و بر مردم سخت گيري كرد، مسلم تغيير منزل داد و برهاني وارد شد. چنانكه به اين امر، اشاره خواهم نمود.

كوتاه سخن، جناب مسلم از براي تحقيق احوال مردم آمده بود و مأموريت داشت كه پنهاني، با شيعيان تماس و از آنان بيعت بگيرد، آنگاه امام عليه السلام را خبر كند. با مسلم، هيجده هزار نفر از شيعيان، پنهاني بيعت كردند و با اجتماع و گريه و زاري و اظهار اشتياق براي ديدار امام عليه السلام، جناب مسلم را خشنود نمودند و او از امام عليه السلام دعوت كرد و از مردم اظهار رضايت نمود.

در اين رابطه حكايتي هست كه نقل خواهم كرد. در آن حكايت آمده است كه جاسوس ابن زياد، نزد مسلم بن عوسجه رفت. او با رفت و آمدهاي زياد، توانست به نزد مسلم راه يابد. [5] .

از آن حكايت معلوم مي شود كه آنها تا چه اندازه مخفيانه كار مي كردند. هر چند كه مي توان گفت كه اين اندازه شدت تقيه و كتمان در زماني بود كه ابن زياد به كوفه رسيد و پيش از او، تا حدودي آزادتر بودند و از همان حكايت معلوم مي شود كه آنها مشغول تهيه ي اسلحه نيز بوده اند و چنين نبوده كه جناب مسلم به صرف تحقيق و اطلاع از تمايل مردم اكتفا كرده باشد. بلكه در عين حال، از براي جنگ در آينده كه آن را پيش بيني مي نمود، تلاش مي كرد و اعانه جمع مي نمود و درصدد گردآوري اسلحه بود.

شيخ مفيد در «ارشاد» و نيز طبري نقل نموده اند: «جناب مسلم به ابوثمامه صيداوي امر كرد تا پول را از او (جاسوس ابن زياد) بگيرد. ابوثمامه كسي بود كه


اموال به او سپرده مي شد و با آن پولها - كه از باب اعانه جمع آوري مي شد - سلاح مي خريد. ابوثمامه نسبت به اسلحه شناخت داشت واز سواران عرب و از بزرگان شيعه بود». [6] .

ابوثمامه در روز عاشورا، چون وقت نماز شد، به امام عليه السلام عرض كرد: اي اباعبدالله! جان من فدايت، دشمن به تو نزديك شده و تو كشته نخواهي شد تا من نزد تو كشته شوم، و دوست دارم خداوند را ملاقات كنم در حالي كه اين نماز را كه وقت آن رسيده است، خوانده باشم.

امام عليه السلام فرمود: نماز را به ياد آوردي، خداوند تو را از نمازگزاران قرار دهد. [7] .


پاورقي

[1] همان، ص 368.

[2] مروج الذهب، ج 3، ص 54.

[3] همان، ص 58.

[4] تاريخ طبري، ج 5، ص 391.

[5] همان، ص 364-362.

[6] ارشاد، ج 2، ص 46؛ و تاريخ طبري، ج 5، ص 364.

[7] تاريخ طبري، ج 5، ص 439.