بازگشت

مسلم و حدود اختيارات او


هر كس قضاياي مسلم بن عقيل عليه السلام را از كتابهاي تاريخ و سيره بخواند، شايد درباره ي جناب مسلم، چنين قضاوت كند كه او مردي بود دانا و كارآزموده كه مطابق وظيفه ي خويش عمل نمود و در كار خود، هيچ مسامحه و تقصيري نفرمود. ولي چه بسا كه فرد ديگري، خلاف اين معني را بفهمد.

من در اين كتاب، به قدر وسع و توانايي خود، مقداري از خدمات جناب مسلم را شرح و تفسير مي نمايم و ثابت مي كنم كه آن جناب، مأموريت خود را به خوبي انجام داده و به هيچ وجه، تقصير يا مسامحه نكرده است. قبل از پرداختن به بحث، بايد معلوم شود كه حدود اختيارات جناب مسلم چه بود و امام عليه السلام براي چه او را فرستاد؟

اگر امام عليه السلام او را فرستاده بود كه از مردمان كوفه بيعت بگيرد و شهر را به تصرف خود درآورد و مخالفين را سركوب و نابود نمايد و پس از اين كه اين امور را انجام داد، براي امام عليه السلام نامه بنويسد تا به سمت كوفه روانه شود، در اين صورت بايد گفت كه مسلم آن امور را انجام نداده بود و هنوز زمينه را فراهم نكرده، لشكري تهيه نديده بود و شهر را به تصرف درنياورده، هنوز والي يزيد را بيرون نكرده بود و شيعيان يزيد و آل ابوسفيان را حبس يا تبعيد ننموده بود. پس چرا براي امام عليه السلام نامه


نوشت، و او را طلبيد؟

ولي اگر وظيفه او اين بود كه بيايد و از مردم تحقيق كند و آنان را بيازمايد كه آيا آنچنان كه در نامه ها نوشته اند، به راستي براي ياري امام عليه السلام حاضر هستند؟ و يا بر نصرت او اتفاق دارند يا نه؟ و بايد اين كارها را در پرده و به صورت مخفي انجام مي داد و ايجاد شورش نمي كرد و با والي يزيد، ابراز مخالفت نمي كرد و اگر در نزد او ثابت شد كه مردم چنان هستند كه در نامه ها نوشته اند و از آل ابوسفيان، بيزار گشته تصميم به ياري امام عليه السلام گرفته اند، آنگاه به امام عليه السلام نامه بنويسد، تا امام عليه السلام بيايد و مسلم، بيش از اين وظيفه اي نداشته است، در اين صورت، مي توان گفت كه مسلم به وظيفه ي خود عمل كرده و تقصيري از او سر نزده است.

امام عليه السلام به اهل كوفه مي نويسد:

«... و قد بعثت اليكم أخي و ابن عمي و ثقتي من أهل بيتي و أمرته أن يكتب الي بحالكم و أمركم و رأيكم، فان كتب الي أنه قد أجمع رأي ملأكم و ذوي الفضل و الحجي منكم علي مثل ما قدمت علي به رسلكم و قرأت في كتبكم، أقدم عليكم و شيكا ان شاءالله». [1] .

از اين نامه معلوم مي شود كه سملم را براي چه فرستاده و حدود مأموريت او چيست. مأموريت او تحقيق از حال مردم بود كه آيا آنچه را كه در نامه ها نوشته و رسولان خبر داده اند، درست است يا نه؟ اگر به راستي، خوبان و عقلا بر ياري امام عليه السلام اتفاق دارند، مسلم بايد نامه اي بنويسد تا امام عليه السلام به زودي بيايد.

مأموريت جناب مسلم اين بود نه چيز ديگر. اين مطلب از روايت طبري از ابومخنف و او از «ابوالمخارق راسبي» نيز ثابت مي شود. طبري مي نويسد:


«ثم دعا مسلم بن عقيل فسرحه مع قيس بن مسهر الصيداوي و عمارة بن عبيد السلولي و عبدالرحمان بن عبدالله بن الكدن الأرحبي فأمره بتقوي الله و كتمان أمره و اللطف، فان رأي الناس مجتمعين مستوسقين عجل اليه بذلك» [2] .

امام عليه السلام، مسلم را با سه نفر به سوي كوفه روانه نمود و او را به تقواي خداوند، پرهيزكاري و مخفي نمودن كار خود و مدارا كردن با مردم أمر كرد. و اينكه اگر ديد كه مردم در ياري امام، متحد الكلمه هستند، فوري بايد امام عليه السلام را باخبر نمايد.

از اين نقل نيز معلوم مي شود كه مسلم، مفتش بود نه والي و عامل از طرف امام عليه السلام براي تصرف شهر و كشتن و زدن و بيعت گرفتن از دشمنان. او مأمور بود كه در پنهان، از اوضاع تحقيق كند و امام عليه السلام را باخبر نمايد.

مسلم، اين وظيفه را به خوبي انجام داد. او مخفيانه با اهل كوفه ملاقات كرد و از مردم بيعت گرفت و علاقه شيعيان و اتحاد آنان را به دست آورد. سپس اين جريان را براي امام عليه السلام نوشت. پس مأموريت خود را انجام داد و هيچ جاي ايرادي به جناب مسلم نيست كه چرا والي يزيد را از ميان برنداشت و چرا شهر را تصرف نكرد و چرا دشمنان را منكوب و مخذول ننمود؟

اگر ايرادي هست، به مسلم نيست، بلكه ايراد به امام است كه چرا تنها به خاطر بيعت شيعيان، به سوي شهري كه در تصرف ديگري است، حركت نمود؟ بايد از قبل، شهر را به تصرف خود درمي آورد و دشمنان را سركوب مي نمود، آنگاه حركت مي كرد. اين همان ايرادي است كه عقلا به خود امام مي كردند و از حركت او به سمت كوفه منع و نهي مي نمودند كه قبلا اين ايراد را مفصلا پاسخ داديم.



پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج 5، ص 353. (... اينک برادر و پسر عمو و معتمد خاندانم را سوي شما فرستادم و به او گفتم از حال و کار و رأي شما به من بنويسد. اگر نوشت که براي جماعت و اهل فضيلت و خرد چنانست که فرستادگانتان به من گفته‏اند و در نامه‏هايتان خوانده‏ام به زودي پيش شما مي‏آيم ان‏شاءالله).

[2] همان، ص 354.