بازگشت

احتياط امام در مورد اهل كوفه و پاسخ به شبهه اي در اين باره


شايد كسي توهم نمايد كه اگر امام عليه السلام به جاي فرستادن مسلم بن عقيل، خودش پس از رسيدن نامه ها حركت مي كرد، بهتر بود، چون حضرت موقعي مي رسيد كه هنوز ابن زياد نيامده بود و با رسيدن امام عليه السلام مردم همگي با او بيعت مي كردند و ديگر زمينه اي براي آمدن ابن زياد نمي ماند، و سرتاسر عراق به تصرف امام عليه السلام درمي آمد. آن وقت، كار بر يزيد مشكل مي شد، چون همه ي مردم از اعمال و


عمال معاويه ناراضي و بر يزيد و كردار او بدبين بودند. ولي امام عليه السلام صبر كرد و مسلم را فرستاد و فرصت از دست رفت و به دست دشمن افتاد.

در پاسخ به اين شبهه بايد بگويم كه اين توهم، بي جا است. زيرا همه ي شهرستان هاي عراق در تصرف عمال يزيد بود و فقط اهل كوفه از امام عليه السلام دعوت كرده بودند و چنين نبود كه اگر امام عليه السلام مي آمد، تمامي شهرها در اختيار او قرار مي گرفت. بلكه اگر امام عليه السلام فورا آمده بود، مطمئن نبود كه همه ي اهل كوفه با او بيعت كنند. همان اعيان و اشراف، در عين حالي كه به امام عليه السلام نامه نوشته بودند، با يزيد نيز رابطه داشتند.

پس اگر امام عليه السلام به كوفه مي رفت، ابن زياد نيز مي آمد و از اهل بصره و ساير شهرستانها - چه رسد به شام - لشكر مهمي مجهز مي نمود و به سمت امام عليه السلام مي آمد. آنگاه اهل كوفه از او دست برمي داشتند، چنانكه با زيد بن علي بن الحسين عليه السلام، چنين كردند.

اگر حضرت دست به چنين كاري مي زد، مردم مي گفتند كه امام حسين عليه السلام عجله كرد. چرا به دعوت چند نفر و با رسيدن چند نامه و قاصد، مبادرت به حركت نمود؟ خوب بود كمي صبر مي كرد و تحقيق مي نمود و اگر به راستي طالب او بودند، آنگاه حركت مي كرد.

پس اين كار امام عليه السلام، اتمام حجتي براي مردم بود و البته حضرت با اين كار، راه اعتذار و بهانه گيري را بست. حضرت صبر كرد و جناب مسلم را به عنوان نماينده فرستاد و او مدتي در آنجا تحقيق نمود و جمعيت بسيار زيادي با او بيعت كردند و وقتي جريان را براي امام عليه السلام نوشت، حسب الوعده فورا حركت نمود.

بنابراين امام عليه السلام احتياط نمود و راه ايراد بر او بسته شد و بي وفايي و نامردي اهل كوفه بر تمام جهانيان ثابت و هويدا گرديد كه اين بي آبرويي را نتوان به هيچ آبي شست. شايد كسي بگويد كه از اين بيان معلوم مي شود كه اگر اهل كوفه به عهد خود


وفا مي كردند چنين نبود كه امام عليه السلام قطعا فاتح و غالب مي شد، بلكه همان ابن زياد، با لشكري مجهز از عراق - چه رسد به شام - بر لشكر امام مي تاخت و جنگ بپا مي كرد. پس چنين نبوده كه اگر كوفيان خلاف وعده نمي كردند، سلطنت امام عليه السلام مسلم شود. از كجا كه يزيد غالب نمي شد؟

در پاسخ به اين سؤال، مي گويم كه وظيفه امام عليه السلام ارشاد مردم، دعوت به حق، نهي از منكر و امر به معروف است، و البته اين امور موقوف به وجود ناصر و معين است. اميرالمؤمنين عليه السلام سالها بدون ياور بود، لذا خانه نشين شد، و همچنين است حال ائمه ديگر - سلام الله عليهم اجمعين - ولي موقعي كه مردم براي ياري امام عليه السلام حاضر شدند و با او بيعت كردند، وظيفه ي او اين است كه قبول كند و قيام نمايد و با مخالفين خود بجنگد، چنانكه اميرالمؤمنين عليه السلام پس از پيدا شدن معين، با ناكثين (اصحاب جمل) و قاسطين (اصحاب معاويه) و مارقين (خوارج نهروان) جنگيد.

و چنين نيست كه امام عليه السلام در زمان خروج، حتما بايد فاتح و پيروز شود و يا هيچ مخالفي در برابر نداشته باشد. اميرالمؤمنين عليه السلام مدتها با معاويه جنگ كرد و سرانجام غالب نشد. حتي خيلي از ممالك و شهرهاي او به تصرف معاويه درآمد.

پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نيز كه سالها در مكه توقف داشت و متحمل آزارها شد، وقتي عده اي از انصار و مهاجر در خدمت او حاضر شدند، مشغول جهاد شد، اگر چه در بعضي از جنگها مثل احد و خندق، غالب نگرديد. پس اگر اهل كوفه به وظيفه ي خود عمل مي كردند و عهد را نمي شكستند و امام عليه السلام را ياري مي نمودند و در ركاب او مي جنگيدند، در واقع آنها به وظيفه ي خود عمل مي كردند؛ چه امام عليه السلام غالب مي شد و چه مغلوب. شرط لزوم ياري و وفاي به عهد، اين نيست كه براي امام عليه السلام جنگي اتفاق نيفتد و يا اگر اتفاق افتاد، حتما امام عليه السلام غالب گردد، وگرنه اصلا نبايد بر آنان واجب باشد كه به عهد خود وفا كنند و امام عليه السلام را ياري نمايند.