بازگشت

آثار سلطنت معاويه و منافقين


قطعا در هر عصر و زماني كه پادشاه متدين باشد و بخواهد به دين عمل كند و قوانين را اجرا نمايد و مردمان متدين را بر سر پستهاي حساس گمارده، و مردمان بي دين را از كار بر كنار سازد، مردم به سوي دين كشيده مي شوند و تظاهر به دين آشكار مي گردد. در واقع اندازه تأثير دين بستگي به خوبي تبليغات و اندازه آن در جامعه خواهد داشت.

ولي اگر پادشاه به دين معتقد نباشد يا متجاهر به فسق و فجور و لهو و لعب شود و اشرار و بي دينان را بر مردم مسلط نمايد و متدينين را بكشد و از كار بركنار كند و قضات و محدثين بي دين را در صدر امور قرار دهد، بدون ترديد، كفر و فجور بر مردم آن زمان غالب شده و حقيقت دين از ميان مردم بيرون مي رود. در اين صورت مسلمانان واقعي كم خواهند شد، و بايد در سايه ي تقيه، دينداري نمايند و فكر و هم آنان فقط حفظ خود باشد نه ارشاد ديگران.

در زمان معاويه كه بهتر از زمان يزيد بود، و به عبارت بهتر، زمان يزيد بدتر و پست تر از زمان معاويه بود، بي ديني در لباس دين رواج يافت. سب علي بن ابيطالب عليه السلام پس از نمازها در مجامع و مساجد از اهم فرايض محسوب مي شد، شيعيان، مهدور الدم و خون آنان مباح بود. دشمنان علي عليه السلام بر سر كار بودند، هر كس مي خواست به معاويه و امراي او نزديك شود بايد بيشتر به دشمني با


علي عليه السلام تظاهر نمايد. امرا، مشتي از دنيا طلبان و دين فروشان مانند عمرو بن عاص، مغيرة بن شعبه، زياد بن ابيه، بسر بن ابي اطات و مروان و فقها و محدثين آن عصر نيز جمعي از مردم رياكار و منافق مانند ابوموسي، ابوهريره، انس، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبير و عبدالله بن عمرو بن عاص بودند. محققا ديني كه اين جمع از امرا و آن گروه از فقها و محدثين آن را ترويج نمايند، ديني است كه شيطان از آن خوشش مي آيد و پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم از آن بيزار مي باشد. بدون سبب پيغمبر آن جمع از صحابه را از حوض دور نمي نمايد و نفرين نمي كند و نمي فرمايد: «فسحقا لمن بدل بعدي». [1] .

امراي منافقب به قدري دين را تغيير دادند كه يكي از همان منافقين كه از صحابه نيز بود، در دمشق گريه مي كرد و براي اسلام دل مي سوزانيد و مي گفت: در همه چيز دين، تغيير داديد حتي در نماز كه آن را نيز ضايع كرديد و تغيير داديد. [2] .

اين ها ثمرات سلطنت منافقين مي باشد و چنان نبود كه منافقين فقط به سلطنت و رياست بر مردم قانع شوند، و دين خدا را - كما هو حقه - به دست مردم بسپارند، و سنت پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم را احيا و آن را اجرا نمايند، و فقط به غصب ولايت و خلافت راضي باشند.

حسين بن علي عليهم السلام، وارث پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم و عالم به سنت او بود. آن حضرت پس از مرگ معاويه، نامه اي به اشراف بصره نوشت. در آن نامه آمده است:

«... و أنا ادعوكم الي كتاب الله و سنة نبيه صلي الله عليه و آله و سلم فان السنة قد اميتت و ان البدعة قد أحييت و ان تسمعوا قولي و تطيعوا أمري أهدكم سبيل الرشاد» [3] .


حسين عليه السلام نمي گويد كه سنت پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم به خودي خود مرده و بدعت زنده شده است، بلكه مي فرمايد: سنت را نابود ساختند و بدعت را زنده كردند، و من شما را به كتاب خدا و سنت پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم دعوت مي كنم، و اگر به امر من گوش دهيد و از من اطاعت نماييد، شما را به راه راست و رستگاري مي رسانم.

پس بايد ديد چه كساني سنت پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را از بين بردند و بدعت را زنده نمودند. دشمنان خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم تا توانستند با خدا و پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم جنگيدند و چون بيچاره گشتند تظاهر به اسلام نمودند چنانكه پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم نيز آنان را به عنوان مؤلفة القلوب پذيرفت. آنان همان منافقاني بودند كه شالوده ي چنين روزي را ريختند و دين خدا را تحريف كردند، لذا پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم - به مقتضاي روايات صحاح عامه - در كنار حوض به چنين اصحابي مي فرمايد: «فسحقا لمن بدل بعدي؛ هلاك باد كسي كه بعد از من دين را تغيير دهد!».

پس نتيجه ي سلطنت آنان بر مسلمانان همان تغيير دين حنيف بود. بدين سبب، دين فروشان و دروغ گوياني از صحابه را به دور خود جمع نمودند و به وسيله ي آنان، سلاطين منافق به آرزوي خود رسيدند و دين خداي را تغيير دادند.

معاويه براي اسلام و مسلمين بسيار خطرناك بود. او در مدت سلطنت طولاني خود - نزديك بيست سال پس از اميرالمؤمنين عليه السلام به طور مطلق رياست كرد - از كشتن مؤمنين و شيعيان اميرالمؤمنين عليه السلام و تقويت دشمنان او - يعني اعداء دين - كوتاهي نكرد.

معاويه دست به تبليغات دامنه داري زد. او با دشمنان خدا دوستي و با دوستان خدا دشمني مي كرد. در نتيجه، مردمان كم سن و سال بر اين طريقه بار مي آمدند، و سالمندان از مؤمنين مي مردند يا در تقيه بسيار شديدي زندگي مي كردند، به طوري كه جرأت اظهار حق و مخالفت با معاويه را نداشتند. بدين ترتيب، باطل چون شب تاريك در سراسر وجود مسلمانان جهان نفوذ پيدا كرد.



پاورقي

[1] صحيح بخاري، ج 4، ص 312، کتاب الفتن، ب 1، ح 3.

[2] همان، ج 1، ص 185، کتاب الصلوة، ب 7.

[3] تاريخ طبري، ج 5، ص 357. (شما را به کتاب خدا و سنت پيامبر او صلي الله عليه و آله و سلم دعوت مي‏کنم که سنت را ميرانده‏اند و بدعت را احيا کرده‏اند. اگر گفتار مرا بشنويد و دستور مرا اطاعت کنيد شما را به راه رشاد هدايت مي‏کنم).