بازگشت

سر پنهان شدن فضائل اهل بيت


از زمان شهادت أميرالمؤمنين عليه السلام تا هلاكت معاويه، قضاياي برجسته اي راجع به تاريخ امام عليه السلام نمي بيند، و در اين مدت كه حدود بيست سال بود، به حدي معاويه بر اهل بيت اطهار عليهم السلام سخت گيري نموده كه بيان از تقرير آن عاجز است.

او سب امام علي بن ابيطالب عليه السلام را رواج داد تا جايي كه متدينين وظيفه ي خود مي دانستند پس از نمازها علي عليه السلام را سب و لعن نمايند، و پس از هلاكت او، اين رسم تا زمان خلافت عمر بن عبدالعزيز برقرار بود.

در آن زمان علاقه به اهل بيت پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم و تشيع موجب قتل و نابودي مي شد. فرمانداران براي تقرب به معاويه، شيعيان را پيدا مي كردند و مي كشتند، و از دشمنان و منافقين ترويج مي كردند، و به وسيله بذل اموال فراوان، آنان را تشويق


مي كردند تا بتوانند از عظمت اهل بيت پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم بكاهند، و آنان را در انظار پائين آورده، ساقط نمايند، و دشمنان آنان را بالا برند.

به همين جهت، به حدي احاديث باطل - از عظمت دشمنان و مذمت اهل بيت عليهم السلام - در كتاب ها وسينه هاي محدثان جاي گرفت كه بحساب نيايد، و آثار آن تا امروز - با گذشت قرن ها و آمدن سلاطين مختلف - در كتاب ها باقي است. از اين موارد مي توان تا اندازه اي موقعيت اهل بيت عليهم السلام را به دست آورد.

شما در چنين دوره و زماني چه انتظار داريد؟ آيا توقع داريد كه مناقب امام حسين عليه السلام بيان گردد؟ آيا توقع داريد كه علوم حسين بن علي عليه السلام به محدثين و روات برسد، و از نور حضرتش آن عصر روشن گردد؟

منافقين و دشمنان دين كوششها كردند تا نور خدا را خاموش كنند، و ابرهاي تاريكي پديد آوردند كه مانع تابش نور الهي گردد، ولي خداوند نور خود را تابان مي نمايد و ابرهاي تاريك را زايل مي فرمايد.

در اثر انقلاب كربلا و بروز حادثه ي طف و شهادت سيدالشهدا عليه السلام و اسارت اهل بيت اطهار عليهم السلام به تدريج تمام پرده ها بالا رفت، وابرها و تاريكي ها برطرف شد. پستي و پليدي آن شجره ي خبيثه بر عموم مردم آشكار شد. كاخ ظلم واژگون و خانواده ي معاويه منقرض و سلطنت از دودمان ابوسفيان بركنار شد.

همين يزيد كه سالها معاويه با مكر و حيله و تزوير، نقشه ي سلطنت او و انقراض آل علي عليهم السلام را مي كشيد، پس از شهادت امام، عمر او كوتاه شد، وجاهت و موقعيت او از ميان رفت و با آن كه سيزده پسر از او باقي مانده بود سلطنت از خانواده او بيرون رفت و سيدالشهدا عليه السلام با آن كه فرزندان او به جز زين العابدين عليه السلام كشته شده بودند، از نسل پر بركت همان يك نفر،خداوند زمين را پر كرد، و موقعيت امام شهيد عليه السلام براي مردم آشكار شد.

مناقب و آثار او پس از شهادتش بر زبان ها جاري شد، عمل او سرمشق


جوانمردان گرديد، تا امروز كتاب ها در تاريخ او مي نويسند، و در تمام دوران سال شيعيان بر مصائب او گريانند، و براي ياد بود آن امام شهيدان مجالس سوگواري برپا مي كنند، و عزاداريها مي نمايند، و اختصاص به ايام عاشورا ندارد، گرچه آن ايام، بهار عزاداري است.

كوتاه سخن؛ در تاريخ از آثار امام شهيدان در دوران معاويه چيز درستي به دست نمي آيد، اما نه از باب آن كه امام عليه السلام داراي شخصيت ممتاز و فضائل و مناقب نبوده است، بلكه براي آن كه دشمنان براي خاموش كردن نور خدا نقشه ها كشيدند و تقيه ي عجيبي در آن عصر حكمفرما بود، و تعجب نكنيد اگر بشنويد زندگي جمعي منوط به اين بود كه از علي عليه السلام بيزاري جويند، و او را لعن كنند، وگرنه به زندگاني آنان خاتمه داده مي شد. با كمال جرأت مي توان گفت: در هيچ دوره و زماني مانند اين دوران، بر اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم سخت گيري نمي شد، حتي در زمان منصور دوانيقي و متوكل عباسي اين اندازه سخت گيري نبود.

شما از رفتار خلفاي جور و منافقان با ائمه عليهم السلام در هر دوره و زماني مي توانيد به موقعيت شيعيان و ميزان تقيه در آن زمان پي ببريد.

بنابراين، عصر امام شهيدان عليه السلام، تاريك ترين ادوار و ازمنه بوده است. جايي كه خانواده پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم از بزرگ و كوچك در وسط روز با حضور و شركت هزاران نفر از مدعيان دوستي كشته شوند، و سر فرزند پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم شهر به شهر برده شود، و خانواده ي او را به آن طرز اسير كنند و تا شام ببرند، توانايي و جمعيت و نفوذ و عظمت و موقعيت شيعيان و دوستان اهل بيت اطهار عليهم السلام معلوم مي شود.

پس در هيچ عصري حق كشي و پرده پوشي به آن اندازه نبوده است. كتمان فضايل اهل بيت عليهم السلام، انتشار احاديث باطل در حق دشمنان و جعل اكاذيب درباره ي ائمه ي طاهرين عليهم السلام در هيچ زماني به آن اندازه نبوده است، و اين امور، سر مخفي شدن فضايل سيدالشهداء عليه السلام مي باشد.


ابوالفرج اموي [1] مي نويسد: سابقين از شعرا به جهت ترس از بني اميه، نمي توانستند در حق امام عليه السلام مرثيه بگويند. [2] .

از اين مطلب شدت تقيه معلوم مي شود. با شهادت امام عليه السلام تقيه خاتمه نيافت، و چنين نبود كه پس از شهادت امام عليه السلام مردم بتوانند به آساني مرثيه گويند، و براي امام شهيدان نوحه سرايي نمايند، چون تا يزيد زنده بود بر شيعيان، بلكه بر مسلمانان سخت مي گرفت تا جايي كه مردم را وادار كرد به آن كه با او بر اين كه بنده يزيد هستند، بيعت كنند.

پس از هلاكت او، سلطنت به ابن زبير رسيد. او در شقاوت و خباثت كمتر از يزيد نبود. او كسي است كه آرزو داشت گودالي بكند و آن را از آتش پر كند و عموم بني هاشم را در آن بسوزاند. او كسي است كه از جهت دشمني با بني هاشم صلوات بر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را ترك كرد. [3] او هفت هزار نفر از شيعيان را - كه خود را حسيني ناميده بودند و قاتلان امام شهيد را كشته بودند - كشت. حالات او در همين كتاب خواهد آمد.

پس از هلاكت او، عبدالملك استيلا يافت. وي حجاج را بر شيعيان مسلط كرد، و چه ظلمها و ستمها كه از او به شيعيان نرسيد!

پس اين است سر آن كه تقيه شديد بود تا جايي كه پس از شهادت، شعرا نمي توانستند مرثيه بخوانند، و در مصيبت امام شعر بگويند.

بلي! در مدت كوتاه سلطنت مختار، در قلمرو حكم فرمايي او تقيه از ميان رفت، و در اين موقع و هنگام خروج توابين، شعرهايي در حق امام عليه السلام گفته شد، و شيعيان قبر مطهر امام عليه السلام را زيارت كردند، و نوحه سرايي نمودند، و خون خواهي


كردند، و بسياري از دشمنان را كشتند.

شايد در همين زمان شالوده ي مقتل ابومخنف ريخته شد كه ريشه ي تواريخ است، و هر كس مقتل نوشته از او استفاده كرده است، مانند كلبي و ديگران.

در اين مقام مناسب است حديثي را كه شاهد مدعاي ما است، ذكر نمايم و از آن، طرز مبارزه ي امام عليه السلام با منافقين نيز معلوم مي شود.

سليم بن قيس در ضمن حديث مفصلي كه كيفيت مبارزه ي معاويه با حق را بيان مي كند، نقل كرده است:

«چون حسن بن علي عليه السلام وفات كرد، سختي و فشار - از جانب معاويه - بر اولياء الله زيادتر شد. مؤمن يا كشته مي شد يا آواره. دو سال پيش از هلاكت معاويه، امام حسين عليه السلام به قصد حج به مكه رفت، در اين سفر عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عباس نيز بودند.

امام عليه السلام از بني هاشم و شيعيان و آشنايان و خوبان اصحاب و تابعين دعوت نمود و بيش از هزار نفر در «مني» نزد امام عليه السلام جمع شدند.

امام برخاست و به حاضران فرمود:

رفتار اين طاغيه - معاويه - را با ما و شيعيان ما ديديد و شنيديد. من از شما پرسش هايي مي كنم، پس اگر راست گفتم تصديق كنيد و اگر دروغ گفتم، دروغ مرا آشكار كنيد. سخنان مرا بشنويد و مخفي نماييد، و در مراجعت به بلاد خود به كساني كه مورد اطمينان شما هستند نقل نماييد، چون مي ترسم حق را از بين ببرند، هر چند خداوند نور خود را نگاه دار است، اگر چه كافران نخواهند».

پس امام عليه السلام تمام آياتي را كه درباره اهل بيت عليهم السلام نازل شده بود خواند و تفسير نمود، و آنچه پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم در فضيلت پدر و مادر آن حضرت و اهل بيت عليهم السلام فرموده بود، بيان نمود، و همه ي حاضرين از صحابه تصديق مي كردند كه اين سخنان را از پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم شنيده اند، و تابعين مي گفتند: ما از كساني از صحابه كه مورد


اطمينان و اعتماد بودند، شنيديم.

بعد از آن كه امام عليه السلام فضايل و مناقب اهل بيت عليهم السلام را بيان نمود، فرمود:

«شما را به خداوند سوگند مي دهم كه اين احاديث را براي هر كس كه بر او اعتماد و وثوق داريد، نقل نماييد».

سپس مردم متفرق شدند. [4] .

ببينيد! در آن زمان كه معاويه با تمام ايادي و عمال خويش مي خواست نور خدا را خاموش كند، و ياد اهل بيت را از ميان بردارد، چگونه امام عليه السلام در «مني» بهترين صحابه و تابعين را جمع نمود و شيعياني را كه از اطراف آمده بودند دعوت كرد و همه ي فضايل و مناقب را براي آنان بيان نمود و صحابه و تابعين، سخنان حضرتش را تصديق كردند، پس فرمان داد اين فضايل را كه به نحو تواتر به آنان رسيده، در شهرها به گوش مردمان پاك برسانند، و به اين نحو با باطل مبارزه فرمود، و حق را نگاه داري نمود، اين است رسم حجت خدا، (فلله الحجة البالغة). [5] .

نتيجه ي آنچه كه گذشت اين است: گرچه در تاريخ و مقتل امام شهيدان كتاب هاي زيادي نوشته شده، ولي جاي بحث و گفتگو براي ما باقي است. و چون در آن عصر تقيه شديدتر از ساير اعصار و ازمنه ي ائمه عليهم السلام بوده، مردم از علوم امام عليه السلام بهره و استفاده نبردند، از اين رو، اصحاب و راويان حديث از آن حضرت زياد نبودند تا علوم او را به مردم برسانند، و مناقب و فضايل و معجزات و حالات امام را در دسترس مردم قرار دهند. پس ما بايد از لابلاي تواريخ و حكايات، قضاياي جزئي را شاهد خود قرار دهيم، و از آن قضايا، امور كلي را استنباط نماييم.

اين تذكر لازم است كه به هر نقل و حديثي كه ابومخنف - پيشواي مورخان - در مقتل آورده نمي توان اعتماد كرد، چه رسد به نقل هاي ديگران كه وسايط زيادي در


ميان هست. زيرا گاهي ابومخنف از كساني حديث نقل مي كند كه از دشمني اهل بيت عليهم السلام خالي نبوده اند و من به خواست خداوند در ضمن مباحث همين كتاب به قسمت هايي از دروغ پردازيهاي اينان اشاره خواهم نمود، و در اين باب از قضاوت منصفانه به قدر وسع خويش كوتاهي نخواهم كرد. (ان شاءالله، و ما توفيقي الا بالله).

شاهد بر مدعاي ما اين كه نمي بينيد در اين تواريخ - كه مدرك مقاتل و تاريخ هاي بعدي است - تعداد مقتولين به دست امام عليه السلام و يا ساير اصحاب آن حضرت را نوشته باشند، و حال آن كه كشته شدگان به دست اصحاب ابن سعد را شمارش كرده اند و از اين كار، كمال عناد و دشمني مورخان ثابت مي شود. اين قسمت را در جاي خود روشن خواهم نمود. و همچنين چيزهايي درباره ي مسلم بن عقيل نوشته اند، و محدثين از مورخان ضبط كرده اند كه نشانه ي عناد و حب و بغض آنها است چنانكه مفصلا در اين امر گفتگو خواهم نمود.



پاورقي

[1] نسب ابوالفرج اصفهاني به بني اميه باز مي‏گردد، از اين جهت مرحوم مؤلف ايشان را اموي خوانده است.

[2] مقاتل الطالبيين، ص 81.

[3] همان، ص 315.

[4] احتجاج طبرسي، ج 2، ص 88-86.

[5] سوره انعام، آيه 149.