بازگشت

منهال


روزي، يادگار حسين عليه السلام زين العابدين، گذارش به بازار شام افتاد. منهال، احوال


بپرسيد. يادگار حسين، در پاسخ گفت: حال ما، حال بني اسرائيل، در حكومت فرعون مصر است؛ فرعونيان، مردان بني اسرائيل را كشتند و زنانشان را، اسير كردند! اي منهال! عرب، بر عجم افتخار مي كرد كه رسول خدا صلي الله عليه و اله از عرب است، و قريش بر عرب افتخار مي كرد كه محمد، از قريش است. اكنون اهل بيت محمد را مي كشند! حقشان را مي برند و ايشان را از كاشانه و آشيانه، آواره مي سازند!

يزيديان، از فرعونيان، بدتر بودند. فرعونيان با بني اسرائيل، از يك نژاد نبودند، حكومتشان از بني اسرائيل نبود! پيرو دين بني اسرائيل نبودند. ولي عرب، با اهل بيت از يك نژاد بودند، حكومتشان، از اهل بيت بود، پيرو دين اهل بيت بودند، چنان با اهل بيت دشمني كردند كه تاريخ بشر مانندش را نديده! پيامبري آسماني، عرب وحشي را كه خوارترين قوم روي زمين بود، عزيزترين قوم، قرار داد. عرب، به جاي وفا، به جاي پاداش، به جاي قدرشناسي، به كشتار فرزندانش پرداخت، دخترانش را اسير كرد، تفو بر چنين مردم، تفو بر چنين نژاد!