بازگشت

كعبه ي دوم


حسين عليه السلام چهار ماه و پنج روز، در كنار خانه بماند و كعبه اي شد در كنار كعبه. مردمي كه به زيارت كعبه آمده بودند، حسين را نيز زيارت مي كردند و از خرمن فيضش خوشه ها برمي گرفتند. طواف كعبه مي كردند و طواف كوي حسين.

مسجدالحرام داراي دو كعبه شده بود؛ كعبه اي در ميان مسجد قرار داشت و كعبه اي در كنار مسجد. حسين و كعبه دو نبودند و يكي بودند؛ هر دو از آن خدا بودند. تقاوتي كه بود،، كعبه، صامت بود و حسين ناطق. آن كعبه ي صامت و اين كعبه ي ناطق.

حسين مي گفت و كعبه مي شنيد. حسين با زبان قال به سوي كعبه دعوت مي كرد، و كعبه را زبان حال به سوي حسين، و هر دو به سوي خدا.

خبر، در كشور پخش شد كه حسين، با حكومت يزيد و قدرت يزيدي مخالفت كرده، مخالفتي آشكار. آشكارا بيعت نكرد، آشكارا از مدينه خارج شد، آشكارا به مكه وارد شد و آشكارا به مبارزه پرداخت.

كساني كه در نهان، كاري انجام مي دهند، يا نادرستش مي دانند و يا مي خواهند از ديده ي دشمن پنهانش دارند. دشمن، نخستين كس بود كه از مخالفت حسين آگاه شد و حسين قيام خود را صحيح مي دانست. پس، چرا پوشيده اش بدارد؟!

آرمان حسين، درست بود، قيام حسين عليه السلام درست بود و نقشه اش نيز درست. هزار و اندي سال، از شهادتش مي گذرد، هنوز كسي نتوانسته بر وي خرده بگيرد و بگويد حسين در اين جا خطا كرده است. دور و نزديك، قيام حسين را براي شهادت، صحيح مي دانند.


حسين، در اين صد و اندي روز كه در مكه بماند، چه كرد؟ و چه فعاليتي داشت؟! بر ما مجهول است. چون تاريخ و اخبار، از آن سخن نمي گويند.

آن چه، مسلم است، آن است كه اگر حسين فعاليتي سياسي انجام داده بود، پنهان نمي ماند، چو حسين، كار نهاني نداشت. چون ساكنان و زائران مكه، حسين را مي نگريستند. در اين صد و اندي روز، به جمع سپاه نپرداخت. فرستادگاني براي دعوت به هيچ شهري نفرستاد، به جز بصره كه تفصيلش خواهد آمد.

به تربيت چريك اشتغال پيدا نكرد، به سوي جنگ پارتيزاني، قدمي برنداشت. به ترور دست نزد و همه ي اينگونه كارها، از او ساخته بود و توانايي انجام دادن آن ها را داشت. ياران باوفايي داشت كه از وي همه گونه اطاعت مي كردند. چرا؟ چون حسين، در پي شهادت بود و اين كارها با شهادت تنافي داشت.

حسين عليه السلام، در مسجدالحرام مي نشست و با مردم گفت و گو مي كرد و به وعظ و ارشاد مي پرداخت، مسلمانان، گردش جمع شده و از خوان فضلش بهره مي گرفتند. نقل است كه در مسجدالحرام، اقامه ي جماعت مي كرده. و چه كسي از حسين شايسته تر؟!

مسافران اسلام، از راه هاي دور مي رسيدند، و از اوضاع گوشه هاي مختلف كشور اسلام گزارش مي دادند.

دستگاه يزيدي، از مراقبت حسين غافل نبود و حضرتش را تحت نظر مي داشت و حسين، مي دانست.

يزيد، وقتي كه ديد حسين از چنگش در مدينه بيرون شد و ديگر به آساني دسترسي به او ندارد و كشتن حسين كار آساني نيست، از ابن عباس تقاضاي پا درمياني كرد، تا حسين عليه السلام را از مخالفت بازگرداند.

نامه اي، براي ابن عباس نوشت. مشاوران يزيد و همكاران قدرت، نهايت زيركي را در نوشتن نامه به كار بردند.

اينك نامه ي يزيد:

حسين عليه السلام پسرعم تو، و عبدالله زبير دشمن خدا، از بيعت من خودداري كردند و به مكه رفتند و مي خواهند فتنه و آشوب راه بيندازند. پسر زبير، هر چه زودتر به كيفر خواهد رسيد و شمشير، سزاي او خواهد بود، ولي دوست مي دارم كه از حسين عليه السلام به شما اهل بيت،


شكوه كنم. به من خبر رسيده كه دسته اي از مردم عراق كه در شمار دوستان حسين هستند، نامه هايي به او نوشته و براي خلافت دعوتش نمودند و حسين نيز دعوت را اجابت كرده است. البته شما مي دانيد كه پيوند خويشاوندي ميان ما و شما، حرمتي بزرگ دارد و حسين اين پيوند را قطع كرده است!

اكنون كه تو پيشواي اهل بيت و مهتر رجال ديار خود هستي، حسين را ديدار كن و بكوش كه وي را از ايجاد شكاف ميان مسلمانان و فتنه انگيزي بازداري. اگر سخن تو پذيرفته شد و از كرده پشيمان گرديد، از من امان خواهد يافت و بخشش هاي بي كران، بر او روا خواهم داشت...

كوشش ابن عباس و نويد بخشش هاي بي كران يزيد، نتوانست در عزم راستين حسين عليه السلام رخنه اي ايجاد كند و حضرتش را، از قيام براي شهادت بازگرداند.

يزيد، تصميم گرفت كه حسين را در خانه ي خدا ترور كند! كعبه اي را نابود، و كعبه اي را بي احترام گرداند!

در قانون اسلام، صيد حرم جايز نيست، كندن درخت حرم جايز نيست، ولي در قانون يزيد، كشتن برترين انسان ها در حرم، رواست!