بازگشت

يزيد


يزيد كافر بود، شراب خوار بود، آشكارا گناه مي كرد و بر تخت حكومت اسلام تكيه زد! وقتي، رسول خدا صلي الله عليه و آله معاويه را ديد فرمود:

«چگونه روزي از تو بر امت من خواهد بود! و چگونه روز شومي از تو، بر فرزندان من خواهد گذشت؛ توله اي از پشت تو بيرون خواهد شد كه آيات خدا را به باد مسخره بگيرد و و حرمت مرا كه خداي قرار داده حلال شمرد!

كودكي يزيد، در ميان خويشان مادري اش كه بني كلاب بودند، بگذشت، و در ميان آن ها كه از تربيت اسلامي دور بودند، پرورش يافت و باده نوش و سگ باز گرديد!

چهره اي گندم گون داشت و جاي آبله در آن پيدا بود. داراي پيكري فربه و بدني پرمو. از نظر روحي، خيانت كار و منافق و دوچهره بود شرم و آزرم را در وي راه نبود. سگ ها را جامه اي بافته، مي پوشانيد و به هر سگي غلامي بخشيده بود كه خدمتش كند. ميمون ها را دوست مي داشت و نگه داري مي كرد، ميموني را نزد خود قرار داده بود و «ابوقيس» ناميده بود و ته مانده ي جام شرابش را به وي مي نوشانيد. گاه وي را سوار بر گورخري مي كرد و به مسابقه ي اسب دواني اش مي فرستاد. روزي ابوقيس، مسابقه را برد، يزيد خوش دل گرديد و در مدح ابوقيس شعري گفت.

يك بار كه ابوقيس را به مسابقه فرستاده بود، باد او را بر زمين زد و ابوقيس بمرد. يزيد افسرده و غمگين گرديد. دستور داد كفنش كردند و به خاكش سپردند. به سوگ وي نشست و مردم شام را گفت بيايند و تسليتش گويند، در مرگ ابوقيس مرثيه گفت، ميمون دوستي وي به جايي رسيده بود كه «دوست ميمون» لقب گرفت.


در باده گساري افراط مي كرد و پيوسته مست بود. اشعار بسياري در وصف باده گفته و شب ها را با ياران به باده نوشي و ساز و آواز مي گذرانيد.

كارش به جايي رسيد كه پدرش معاويه وي را پند داد و نصيحت كرده، گفت: فرزندم! چرا اين كارها را در نهاني انجام نمي دهي؟! تا آبرويت نرود و از مقامي كه داري كاسته نگردد. يزيد، كينه اي از رسول خدا صلي الله عليه و آله در دل داشت و آرزومند خون خواهي بود! وقتي پدرش تصميم گرفت كه وي را ولي عهد خود كند و خليفه ي مسلمانان قرارش دهد، نخست، زبان شاعران را خريد.آنان در شعر خود به ستايش يزيد و مدح وي پرداختند. سپس سران قوم و اشراف كشور را با جوايز سنگين و پول هاي گزاف رام كرد. واليان را دستور داد كه از هر ولايتي گروهي را به شام بفرستند و تقاضا كنند كه يزيد ولي عهد گردد!

آن گاه به ترور و كشتار شخصيت هاي كشور پرداخت.

امام مجتبي عليه السلام را به وسيله زهر، شهيد كرد! سعد ابي وقاص فاتح عراق را مسموم كرد! عبدالرحمان پسر خالد بن وليد فاتح شام را كه بيمار بود، به وسيله ي پزشك يهودي اش مسموم ساخت، چون كه نزد مردم شام مقامي شامخ داشت. پسر ابوبكر را مسموم كرد! حجر بن عدي و يارانش را بكشت و بيعت يزيد را به طور آشكار اعلان كرد و از مردم بيعت گرفت، ولي شهر مدينه مخالفت كرد و والي مدينه نتوانست از مردم شهر بيعت بگيرد. معاويه، تصميم گرفت كه خود به مدينه آيد و براي يزيد بيعت بگيرد.

با لشگري گران و پول و پله ي بسيار به مدينه آمد. ولي از حسين عليه السلام نتوانست بيعت بگيرد. نه از زر نتيجه گرفت و نه با زور نتوانست از حسين بيعت بگيرد. از در نيرنگ و فسون پيش آمد، ولي نتوانست از حسين عليه السلام بيعت بگيرد. مروان كه والي مدينه بود پيشنهاد كرد: حسين عليه السلام را به شام تبعيد كند و نزد خود نگاه دارد. معاويه نپذيرفت و گفت: تو مي خواهي از حسين آسوده شوي و مرا گرفتار سازي؟!

معاويه، از رفتن حسين عليه السلام به شام بيم داشت. اگر حسين عليه السلام به شام تبعيد مي شد، طولي نمي كشيد كه شام بر معاويه مي شوريد. چون شاميان به حقيقت اسلام پي مي بردند و مي فهميدندكه اسلام چيز ديگري است، نه آن چه كه معاويه مي كند. به آن ها گفته شده بود اسلام همين است كه معاويه مي كند. او خليفه ي پيغمبر اسلام است و جانشين او و خويش نزديك اوست. آنان نمي دانستند كه بني هاشم كيانند، بلكه آنان را به بدي مي شناختند و


بني اميه را آل رسول مي دانستند! يزيد، خيانت هايي كرد كه در تاريخ اسلام بي سابقه بود و جنايت هايي از او سر زد كه همانندش را كسي نديده بود. پولي گرفت و قواي اسلام را از فتح كشور يونان و جزيره ي قبرس بازگردانيد! از يكايك مردم مدينه، پس از كشتار فراوان، التزام گرفت كه برده و غلام او هستند و بر گردن ها و كف دست هاي آن ها مهر بردگي زد و كسي كه اين التزام را نمي داد، كشته مي شد!

يزيد، خانه ي خدا را هتك كرد و به سوي كعبه منجنيق بست و پرده هاي كعبه را آتش زده و كعبه را ويران كرد! سه روز جان و مال و ناموس مردم مدينه را مباح كرد! لشكرش بيش از دوازده هزار مرد را كشتند و از بيش از سه هزار دوشيزه ازاله ي بكارت كردند! با آن كه زنان و دختران از شهر گريخته بودند و فرار كرده بودند. كساني كه به روضه ي شريف و به قبر آن حضرت پناه برده بودند، كشتند و مسجد پيغمبر را اصطبل چارپايان خود قرار دادند!