بازگشت

معاويه


معاويه، پسر ابوسفيان است و ابوسفيان رهبر دشمنان اسلام بود. روزي رسول خدا صلي الله عليه واله ابوسفيان را ديد كه سوار است و دو پسرش، يزيد و معاويه، يكي افسار به دست دارد و ديگري حيوان را مي راند.

حضرتش فرمود:

«پروردگار هر سه را از رحمت خود دور كند!».

معاويه پسر هند است و هند مادر معاويه.

هند بر سر كشته ي حمزه، عموي پيامبر، بيامد و جگر شهيد را بيرون آورده، جويدن گرفت، انگشتان شهيد را بند بند كرد و گلوبند ساخت و به گردن آويخت. روزي، معاويه از سوي رسول خدا صلي الله عليه و آله احضار شد، فرستاده بازگشت و گفت: مي گويد: غذا مي خورم! دوباره احضار گرديد. فرستاده برگشت و سخن را تكرار كرد! براي بار سوم كه احضار گرديد و نيامد و غذا خوردن، عذرش بود! پيغمبر اسلام در حق وي گفت: خداي، شكمش را سير نكند. اين نفرين به اجابت رسيد و معاويه مادام العمر سير نشد؛ هر چه مي خورد، سيري نداشت! وقتي كه از سر سفره برمي خاست، مي گفت: سير نشدم، ولي از خوردن خسته شدم. معاويه دستورهاي اسلام و احكام دين را زير پا گذارد. شراب خواي كرد. جامه ي ابريشمين به تن كرد! ظروف طلا و نقره استعمال كرد! در مجالس غنا حضور يافت! بر خلاف قوانين قضايي اسلام، قضاوت كرد، از مجازات دزد خودداري نمود، نخستين كسي بود در اسلام كه به غارت گري پرداخت! پول گزافي براي جعل حديث، در مذمت اميرالمؤمنين و در


فضيلت عثمان خرج كرد. او نخستين كسي بود كه باب سب صحابه را گشود، و فرمان داد كه خطبا و گويندگان علي عليه السلام را بر منابر سب كنند.

روز چهارشنبه، نماز جمعه اقامه كرد، و كارهاي ديگر كه همگي بر ضد اسلام بود! بر خليفه ي مسلمانان طغيان كرد و 75000 مسلمان را به كشتن داد. شيعيان علي را قتل عام كرد (به جز كساني كه تك تك بكشت).

فشارها، كشتارها، قانون شكني ها، حق كشي ها، در حكومت سياه معاويه رواج داشت، و كسي جرأت اعتراض نداشت. پاسخ اعتراض، شمشير تيز بود، چنان كه حجر و يارانش را سر بريد! عمرو بن حمق را سر بريد! وقتي كشور شام فتح شد، ابوعبيده امير شام گرديد، ولي ديري نپاييد و به بيماري طاعون درگذشت. خليفه ي دوم برادر معاويه را كه يزيد نام داشت، به امارت شام نصب كرد و اين نخستين بار بود كه بني اميه و دودمان ابوسفيان، در اسلام به امارت مي رسند، و اين در براي ايشان گشوده مي شود!

يزيد نيز بمرد و معاويه امير شام شد و حكومت شام، خانوادگي گرديد!

خليفه ي ثاني، از نصب يزيد بن ابي سفيان به امارت شام و نصب معاويه پس از مرگ وي، چه آرماني داشت؟!

و آيا تعيين عثمان به ولايت عهدي خود، داخل در اين آرمان بود؟!

و آيا امارت ندادن يك تن از بني هاشم كه از خاندان رسول خدا صلي الله عليه و اله بودند نيز، داخل در هدف بود؟!

روزي، معاويه بر منبر خطبه مي خواند، مردي شمشير كشيد و آهنگ وي كرد. مأموران نگذاردند و مرد به معاويه نرسيد. از او بازپرسي شد، گفت: مي خواستم امر پيامبر را اطاعت كنم كه از حضرتش شنيدم: «هر كسي ببيند كه معاويه امير شده، لگن خاصره ي او را بدرد».

گفتند: مي داني چه كسي وي را امير كرده است؟

گفت: نه.

گفتند: عمر وي را تعيين كرده است.

گفت: حال كه وي را عمر، امير كرده، سمعا و طاعة!

امارت شام، براي معاويه، براي رسيدنش به حكومت كشور اسلام، نردبان گرديد. روزي كه بدين مقام رسيد و بر منبر رسول خدا صلي الله عليه و آله خطبه مي خواند، عبدالله بن مسعود گفت:


رسول خدا صلي الله عليه و اله فرموده: «وقتي كه معاويه را ديديد كه بر منبر من بر شده و خطبه مي خواند، گردنش را بزنيد».

حكومت و قدرت، براي معاويه، هدف بود نه وسيله.

روزي كه شهر كوفه را به تصرف درآورد، بر منبر شد و اهل كوفه را مخاطب قرار داده، گفت: به خدا سوگند! من براي نماز خواندن با شما جنگ نكردم، براي روزه گرفتن و حج رفتن و زكات دادن جنگ نكردم. شما همه ي اين وظايف را انجام مي داديد. من با شما جنگيدم كه فرمان رواي شما بشوم.

معاويه، سب و لعن حضرت علي عليه السلام را بر منابر، در اسلام بنياد نهاد! آيا سب علي عليه السلام كنايه از سب كسي ديگر بود؟!

از آن زمان، سب صحابه در ميان مسلمانان معمول شد.

وقتي مغيرة بن شعبة نزد معاويه شد و بدو گفت: ديگر بس است و شايسته است كه رفتارت را با بني هاشم، دودمان رسول خدا صلي الله عليه و اله خوب كني؛ آن ها در وضعي نيستند كه از آن ها بيم داشته باشي، معاويه گفت: هيهات، هيهات! اين مرد هاشمي كاري كرده كه روزانه پنج بار، نامش در رديف نام خدا برده مي شود. چاره اي نيست به جز آن كه اين نام را به گور كنم!

معاويه خود به گور رفت و هنوز آن نام، چون خورشيد درخشان، بر جهان مي تابد.

معاويه، نخستين زمام دار مسلمانان است كه به طور رسمي، زير بار كفر رفت و خود را خراج گذار دولت روم كرد، تا با اسلام بجنگد و دستش در جنگ با علي عليه السلام باز باشد!

معاويه، پدر يزيد است. خواست يزيد را «ولي عهد» خود قرار دهد. ولي از مردم مي ترسيد كه تا امام مجبتي عليه السلام وجود دارد، زير بار ولايت عهدي يزيد نروند. صد هزار دينار، براي دخت اشعث فرستاد، و بدو وعده داد كه اگر امام را زهر دهي، تو را همسر فرزندم يزيد مي كنم.

دخت اشعث هم، اين جنايت بزرگ را انجام داد و امام را مسموم كرد.

ولايت عهدي يزيد با شهادت حسن عليه السلام آغاز شد! و حكومتش با شهادت حسين!

تاريخ، شوم تر از حكومت يزيد نديده است.

بيماري بر معاويه چيره گرديد و خود را در آستانه ي مرگ ديد. بسيار افسرده و غمگين گشت و با خود گفت:




فيا ليتني لم أعن في الملك ساعة

و لم أك في اللذات أعشي النواظر



و كنت كذي طمرين عاش ببلغة

من الدهر حتي زار أهل المقابر



- اي كاش به حكومت نرسيده بودم، و اي كاش در خوشي ها نچريده بودم.

- و اي كاش مانند كسي بودم كه دو جامه ي كهنه بر تن داشته و با قوت لا يموت ساخته تا وقتي كه با مردم گورستان ديدار كند.

بسيارند كساني كه هنگام مرگ پشيمانند و با خود مي گويند:

اي كاش اين كارها را نكرده بودم.

و گروهي كه در دم مرگ شادان مي باشند، اندكند.

معاويه از آن بسيارها بود و علي عليه السلام از اين اندك ها.

روز به روز بيماري معاويه سخت تر و خطرناك تر مي شد و اميد به حياتش نمانده بود. مشاعر خود را در روزهاي واپسين حيات، از دست داده بود و حرف هايي مي زد و پرسش هايي مي كرد كه نشان مي داد عقل و هوشي ندارد.دخترش ناراحت مي شد. شيون مي كرد.

هنگامي كه مرگ گريبانش را گرفت، يزيد در شام نبود. ضحاك بن قيس مرگ وي را اعلام كرد و خود بر او نماز خواند و به گورش سپرد.

سال فتح مكه، معاويه در يمن بود، وقتي شنيد ابوسفيان اسلام آورده، نامه اي بدو نوشت و وي را با شعر و با نثر سرزنش كرد! و خود هم چنان در شرك باقي ماند!

وقتي كه به مكه بازگشت، مكه به تصرف اسلام درآمده بود. معاويه ي مشرك پناهي نيافت، ناچار به سوي مدينه رفت و نزد عباس عموي پيغمبر شد، و خود را بر پاي عباس انداخت و اظهار اسلام كرد.

عباس، از او نزد پيغمبر اسلام شفاعت كرد. شفاعتش پذيرفته شد و مورد عفو قرار گرفت. اسلام معاويه چنين بود و در وقتي بود كه تا زمان وفات پيغمبر چند ماهي فاصله نداشت و سعادت آن را نداشت كه به حضور پيامبر خدمت گزاري كند.

يكي از دانشمندان آلماني به شيخ محمد عبده گفته:

معاويه راه را براي توسعه ي فتوحات اسلام ببست!

توضيح اين سخن آن است كه معاويه بنيانگذار جنگ هاي داخلي اسلام است. اگر


معاويه امير نبود، جنگ داخلي ميان مسلمانان رخ نمي داد، و شمشيري كه در اسلام براي نابودي كفر به دست مسلمانان داده شده، در نابودي اسلام به كار نمي رفت! و وصي پيامبر اسلام گرفتار جنگ هاي سخت داخلي نمي گرديد! شمشير به روي دشمن دوست نما كشيدن، به مراتب مشكل تر از شمشير كشيدن به روي دشمن دشمن نماست.

اگر امير شام نبود، اسلام بدون جنگ در سر تا سر جهان گسترش مي يافت و احدي در گمراهي و بدبختي به سر نمي برد. ظلم و ستم از جهان رخت برمي بست و پرچم عدل جهاني افراشته مي شد.

اگر امير شام نبود، علي كشته نمي شد، حسين كشته نمي شد، مظلومي به دست ظالمي كشته نمي شد، چون ظالمي يافت نمي شد، عدالت جهاني بود و بس، محروميت از جهان رخت برمي بست، فقيري يافت نمي شد، جهان بهشت برين مي گرديد.

اگر معاويه امير شام نبود، ديگر قطره ي خوني از بيني كسي نمي آمد، يزيدي نبود، ابن زيادي در كار نبود، شمري نبود، عمر سعدي نبود، جنايتي نبود، خيانتي نبود.

از كارهاي معاويه، احداث نظريه ي جبر در اسلام بود. وي مسلمانان را بدين عقيده دعوت كرد تا روح تسليم در برابر ظلم را در همه قرار دهد! تا كسي، در برابر حكومتش قيام نكند و قدرت خود را ابدي گرداند!

وجود اين نظريه، از گفت و گوي ابن زياد امير كوفه با امام سجاد عليه السلام يادگار حسين عليه السلام كاملا آشكار است.