بازگشت

اميرالمؤمنين


عثمان كشته شد و مسلمانان به علي عليه السلام پناه بردند. افكار عمومي با اكثريت قريب به اتفاق، علي عليه السلام را براي زمام داري برگزيدند، ولي علي عليه السلام نپذيرفت و گفت:


«دعوني و التمسوا غيري، لان أكون وزيرا خير لكم من أن أكون اميرا؛ [1] .

مرا واگذاريد و به ديگري روي كنيد. من وزير باشم، براي شما بهتر است تا امير باشم».

ملت نپذيرفت و بر اصرار خود افزود و كوشيد تا حضرتش خلافت را قبول كرد.

اين نخستين انتخابي بود كه در تاريخ اسلام رخ داد. چنين انتخابي در تاريخ بشر كمتر سابقه دارد. پس از انتخاب، بيعت با حضرتش آغاز شد، مسلمانان بيعت كرده، و آمادگي خود را براي اطاعت فرمان هايش اعلام كردند.

علي عليه السلام خليفه ي منصوص بود، و خليفه ي منتخب نيز گرديد. انتخاب خلق با انتخاب خداي همراه شد. خلافت علي عليه السلام داراي ويژگي اي بود كه خلفاي پيشين آن را نداشتند. حضرتش، نخست، براي خلافت انتخاب شد سپس با وي بيعت كردند، ولي خلافت گذشتگان، تنها با بيعت تأمين گرديد و انتخابي در كار نبود.

با انتخاب علي عليه السلام به خلافت، وحدت مسلمانان تأمين گرديد و شكافي كه در اسلام رخ داده بود، پر شد. پيروان نص و منكران نص، هر دو علي عليه السلام را انتخاب كردند. مهاجر و انصار هر دو دسته علي عليه السلام را انتخاب كردند. مخالفان عثمان و موافقان، علي عليه السلام را انتخاب كردند. حكومت، در مكتب علي عليه السلام وسيله بود نه آرمان.

ابن عباس مي گويد: در «ذي قار» شرفياب حضورش شدم، ديدم كفش خود را پينه مي كند.

از من پرسيد: اين كفش چقدر قيمت دارد؟

گفتم: هيچ!

گفت: «به خدا سوگند! اين كهنه كفش، از حكومت، نزد من عزيزتر است. مگر آن كه بتوانم حقي را اقامه كنم، و يا باطلي را نابود سازم.»

زمان حكومت علي عليه السلام بسيار كوتاه بود. و كمتر از نصف زمان حكومت رسول خدا در مدينه طول كشيد. علي عليه السلام در اين مدت كوتاه، اماته ي باطل كرد و اقامه ي حق. و خطرناك ترين فتنه اي را كه در تاريخ اسلام روي نمود، برطرف ساخت. عدل را نشان داد، انسانيت را نشان داد، فضيلت را نشان داد. دمكراسي و آزادي ملي به تمام معنا، برقرار گرديد.

مردم، در زمان حكومت علي عليه السلام حكومت محمد صلي الله عليه و اله را ديدند، حكومت اسلام را ديدند، به حقيقت عدالت اجتماعي رسيدند، مهر و رحمت حاكم را چشيدند، حكومت طلبان


و قدرت خواهان، كلاه خود را كه پس معركه ديدند، آرام ننشستند و به كوشش پرداختند!

طلحه و زبير نزد علي عليه السلام شدند، يكي امارت بصره را خواست و ديگري استانداري كوفه را، تقاضاي آن دو قبول نشد؛ چون بر خلاف عدل بود؛ چون به زيان ملت بود. آن ها بيعتشان را شكستند و به سوي بصره شدند! و به نام خون خواهي عثمان بر امام شوريدند! با آن كه عثمان كشته ي خود آن ها بود، نه كشته ي امام.

معاويه كه از دير زمان، نقشه ي خلافت را در سر مي پرورانيد، و انتظار كشته شدن عثمان را داشت تا از خون او بهره برداري كند، به شورش پرداخت.

خون ريزي هاي بسيار روي داد، و خون ريزي، خون ريزي زاييد، دمي كه حضرتش به موفقيت قطعي نزديك مي شد، و آرامش بر سر تا سر كشور اسلام گسترده مي شد، به دست پليدترين فرد بشر، ترور گرديد. و پيكره ي عدالت، در خانه ي خدا به خون غلتيد، و اميد انسانيت به زير خاك رفت!


پاورقي

[1] نهج‏البلاغه، خ 92.