بازگشت

عثمان


عمر با يك شاهكار سياسي، عثمان را به جاي خود نشانيد و بر اريكه ي خلافت مستقر ساخت. چرا عمر، عثمان را به جاي خود قرار داد و چه حسابي در كار بود؟

پاره اي مي گويند: بني اميه، در اواخر زندگي عمر، قدرت به دست آورده بودند و عمر در محاصره ي آن ها قرار داشت و راهي نداشت، به جز آن كه عثمان را جانشين خود كند. اينان سخن ابوسفيان را بر نظر خود گواه مي گيرند.

روزي كه عثمان به خلافت رسيد، ابوسفيان به بني اميه گفت: چنين روزي را اميدور بودم كه حكومت به دست يكي از شما بيفتد. اميدواري ابوسفيان را نشانه اي از فعاليت هاي زير پرده، براي رسيدن به قدرت مي دانند. هر چه بود، منظور كنار زدن علي عليه السلام از حكومت بود، و شايسته ترين كس براي رسيدن به اين هدف، عثمان بود.

مسلمانان، با دودلي و بيم و هراس، از حكومت عثمان، استقبال كردند، چرا كه آن را پيروزي بني اميه دانستند، و پيروزي بني اميه را ضد اسلام مي ديدند. عثمان در ميان مسلمانان ناشناس نبود. او را مي شناختند، و از ويژگي هاي اخلاقي و روحي او آگاهي داشتند. وي مردي ضعيف النفس بود، تعصب قبيله اي داشت، خواهان زندگي اشرافي بود. ديري نپاييد كه اين دانسته، درست از كار درآمد و حكومت اسلامي، حكومت خانوادگي گرديد، پست هاي


حساس كشور و مناصب بلندپايه، در اختيار خويشان و نزديكان خليفه قرار گرفت! و برتري طبقاتي به گونه اي ديگر، نيز در ميان مسلمين راه يافت! بستگان خليه و ثروت مندان جديد، خود را نجباي مملكت و شرفاي كشور دانستند! و دستگاه خلافت اسلامي، چند گام ديگر، از اسلام دور شد! و انحراف، انحراف هايي زاييد! شكم هاي قريش، پر شد! اعيان و اشراف، در حكومت استقرار يافتند! و گل سر سبد و طبقه ي ممتاز جامعه شدند!

بخور بخور، شروع شد و پريشاني بر كشور سايه انداخت! فرياد شكايت مردم از استان داران و بلندپايگان دولتي، بلند شد! و گوشي شنوا در كار نبود!

رفتار عثمان با بيت المال، رفتار با ملك طلق بود: سيصد هزار درهم به دامادش، حارث داد، شترهاي زكات را به وي بخشيد، يك بازار در مدينه بدو بخشيد.

تاريخ مي گويد: اين بازار را پيامبر، براي همه مسلمانان قرار داده بود.

به ابوسفيان، دويست هزار درهم بداد! به داماد ديگرش ششصد هزار درهم، حواله ي صندوق بيت المال بصره كرد! به طلحه دويست هزار دينار داد! به زبير ششصد هزار! به زيد بن ثابت، آن قدر داد كه پس از مرگ، طلاهايش را با تبر شكستند!

قطعه هاي اراضي زراعتي بسياري به كساني بخشيد! جواهر بيت المال را كه به قيمت درنمي آمد، زيور زنان و دختران خود ساخت! و بسياري از بذل و بخشش هاي ديگر!

اين كارها در اسلام سابقه نداشت و بر مسلمانان بسيار گران بود. سر و صداها بلند شد، اعتراضات و انتقادهاي پي در پي ادامه يافت، و به جاي رسيدگي به اعتراض ها، اعتراض كنندگان كوبيده مي شدند! ابن مسعود، مورد شكنجه ي سخت قرار گرفت، عمار ياسر آن قدر كتك خورد كه سلامتي خود را از دست داد! ابوذر، نخست به شام تبعيد شد! و سپس به ربذه فرستاده شد! ربذه بياباني بود خشك و بي آب و گياه و امر شد كه كسي حق ندارد از ابوذر مشايعت كند و با وي سخن گويد!

تاريخ مي گويد: علي و حسين عليه السلام و تني چند از بني هاشم، فرمان را ناديده گرفتند و از وي مشايعت كردند و با وي سخن گفتند. حسين عليه السلام وي را عمو خطاب كرده، گفت:

«خدا توانايي دارد كه آن چه رخ داده تغيير دهد. او هر روز شأني دارد. ايبن مردم بر دنياي خود از تو بيم داشتند، و تو بر دين خود از آنان بيم داشتي، تو به دنياي آن ها نيازي نداري، ولي آنان به دين تو نيازمند هستند، صبر و اسنقامت از خداي بخواه، و به حضرتش از شر


حرص و آز و بي تابي، پناه ببر. صبر و استقامت از دين است، از كرم است، از جوان مردي است. حرص و آز، روزي را پيش نمي آورد و بي تابي سودي نخواهد داشت».

قيام عمومي آغاز شد و انقلاب، كشور را فراگرفت و عثمان به دست انقلابيون كشته شد. در كشته شدن عثمان، ضد انقلاب و نزديكان عثمان شركت داشتند. آنان مي خواستند عثمان، كشته شود. انقلابيون را تحريك كرده، آتش آن ها را دامن مي زدند، انقلابيون نمي خواستند عثمان را بكشند، آن ها خواستار اصلاح وضع بودند، ولي خويشان و نزديكان عثمان، وضع را بدتر كردند تا دست انقلابيون را به خون خليفه آلوده سازند.

حكومت خواهان بني اميه، مي دانستند كه اگر عثمان با مرگ طبيعي از دنيا برود، صد در صد حكومت از دست آن ها خواهد رفت و اميدي براي باقي ماندن قدرت در دست آن ها نخواهد ماند، ولي اگر عثمان كشته شود، مي توانند به نام خون خواهي عثمان، وارد معركه شده براي خود راهي براي رسيدن به قدرت باز كنند. نقشه ي قتل عثمان را طرح كردند، و خوب پياده كردند!

مروان، نخست وزير عثمان، و همه كاره ي حكومت، با سخناني زننده و بدگويي، بر خشم انقلابيون مي افزود، و آن ها را كينه ور مي ساخت! وي چنين مي گفت:

حكومت، ملك شخصي ماست، آن چه دلمان بخواهد مي كنيم و هيچ كس حق اعتراض ندارد! عثمان، براي حفظ جانش، از امير شام كمك خواست كه سپاه بفرستد. معاويه خودش به تنهايي آمد و سپاهي نياورد، عثمان بدو گفت:

تو انتظار كشته شدن مرا داري، تا به نام خون خواهي من برخيزي و به سوي حكومت روي.

طلحه كه به دنبال حكومت بود، از عوامل قتل عثمان به شمار مي رود. وي مي پنداشت كه خليفه ي آينده خودش است. عايشه كه خواهان خلافت خواهرزاده اش بود، به انقلابيون مي گفت: اين يهودي لنگ را بكشيد!