بازگشت

نظريه ي محروميت از حكومت


بدين معني كه اگر حكومت به دست بني هاشم بيفتد، در حكومت جاوداني و ابدي خواهند شد، و هيچ طايفه اي از طوايف قريش و يا قبيله اي از قبايل عرب را در هيچ زماني، نصيبي از حكومت نخواهد بود. تز «محروميت از حكومت» را جويندگان قدرت بهانه كرده، و بدان وسيله ياراني يافتند و جبهه ي خود را تقويت كردند.

ابوبكر، داراي چهره اي زيبا و فوق العاده زيرك و بسيار باهوش بوده و از سياست مداران


بزرگ جهان به شمار مي رود. وي در زمره ي سابقين در اسلام بود، و چون كه به طور مستقيم در جنگ ها و جهادها شركت نكرده بود، كسي از قريش و عرب با وي دشمني نداشت.

ابوبكر، در سقيفه ي بني ساعده، بزرگ ترين شايستگي سياسي را نشان داد و مخالفان را به زانو درآورد. در آغاز، از انصار اقرار گرفت كه امارت قريش را بپذيرند و ايشان را يك گام به عقب نشانيد. وقتي كه آن ها حكومت را پيشنهاد كردند و گفتند: يك تن از ما و يك تن از شما، حكومت را اداره كند، ابوبكر با استناد به سخن پيغمبر، پيشنهاد آن ها را رد كرد. سخن پيغمبر چنين بود:

«الائمة من قريش؛ پيشوايان، همگي از قريش هستند».

وقتي كه استدلال ابوبكر را براي علي عليه السلام گفتند، حضرتش گفت:

«احتجوا بالشجرة و أضاعوا الثمرة؛ به درخت تكيه مي كنند، و ميوه اش را بر باد مي دهند».

در اثر حكومت ابوبكر، نخستين شكاف ميان مسلمانان رخ داد و آن ها دو دسته شدند: پيروان نص؛ مخالفان نص.

اين دو گروه، براي هميشه در برابر هم قرار گرفتند، ولي قدرت هاي اسلام و حكومت ها، در بيشتر زمان ها و بيشتر كشورهاي اسلامي، در اختيار گروه دوم قرار گرفت.

خلفاي بني عباس، در آغاز در زمره ي گروه نخستين بودند، سپس از گروه دومين گرديدند. منافقان، همگي با ابوبكر بيعت كردند، و در برابر، به لقب شريف صحابي مشرف شدند.

پيروان نص، به پيروي از رهبر خود، از مقاومت مسلحانه دست كشيدند. اگر پس از وفات پيامبر اسلام، جنگ و خون ريزي، در ميان مسلمانان رخ مي داد، صد در صد به زيان اسلام تمام مي شد و نابودي اساس اسلام را در پي داشت. تازه مسلمانان مرتد مي شدند و اسلام را وسيله اي براي رسيدن به حكومت مي پنداشتند. كافران، فرصت را غنيمت شمرده، بر مسلمانان مي تاختند و نامي از اسلام و مسلماني باقي نمي ماند. قدرت طلبان، از اين خيرانديشي علي عليه السلام استفاده كرده، خويشتن را به هدف رسانيدند و پايه هاي حكومت خود را محكم ساختند.

دومين شكافي كه در اثر خلافت ابوبكر، در ميان مسلمانان رخ داد، دو دستگي مهاجر و انصار بود. ابوبكر، در روز سقيفه، به انصار وعده ي وزارت داد، وعده ي اشتراك در حكومت داد، ولي به اين وعده عمل نشد. مهاجران، انصار را از حكومت راندند و انصار نتوانستند مقاومتي


نشان دهند.

انصار، نه از زيركي مهاجران برخوردار بودند، و نه با هم اتحاد داشتند، و مصلحت خود را تشخيص ندادند كه بايد يگانه شوند.

اوسيان با خزرجيان رقابت مي كردند. خود خزرجيان نيز، با يكديگر حسادت مي ورزيدند. بسياري از منافقان نيز، در زمره ي انصار قرار داشتند.

به طور كلي، انصار در نبرد سياسي، از مهاجران شكست خوردند و براي هميشه از صفحه ي سياست دور شدند.

مسلماناني كه در خارج مدينه مي زيستند، با ابوبكر بيعت نكردند و از پرداخت زكات به حكومت وي سر باز زدند. ابوبكر، ايشان را مرتد خواند و بر خلاف نظر اصحاب رسول خدا كه به وي گفتند: با مسلمان نجنگد تصميم به جنگ گرفت و همه را كوبيد. اين جنگ ها، در تاريخ اسلام به نام «حروب ردة» ناميده شده اند.

نخستين جنگ مسلمانان با يك ديگر، از اين تاريخ آغاز گرديد، چنان كه نخستين ديكتاتوري بود. دوره ي خلافت ابوبكر موقت نبود و محدود به زمان نبود. وي مادام العمر بدين سمت رسيد، ولي بخت با وي ياري نكرد! هنگامي كه از سركوبي مخالفان فراغت يافت، ديري نپاييد كه زندگي را بدرود گفت. مدت خلافت وي، دو سال و اندي بود.

حكومت اسلامي كه پايه اش نه بر گرايش به چپ قرار داشت و نه بر گرايش به راست، از مسير اصلي خود منحرف گرديد، و از نظر سياسي گرايش به سوي راست پيدا كرد.