بازگشت

مسأله ي خلافت


پس از وفات رسول خدا صلي الله عليه و اله شكافي عميق در ميان مسلمانان روي داد، و كار به زد و خوردهاي خونين و كشتارهاي پي در پي كشيد. اين شكاف، در اثر اختلاف بر سر حاكم اسلام و فرمان روايي مسلمانان پيدا شد. اين اختلاف، در تاريخ اسلام به نام خلافت تعبير مي شود. شهادت حسين عليه السلام پيشواي شهيدان، از اين جا ريشه مي گيرد.

مسأله ي خلافت، نقطه ي اصلي براي شكاف ميان مسلمانان قرار دارد، و در ديگر مسايل اسلامي - چه مسايل اعتقادي، چه مسايل قضايي، چه اجتماعي و چه مسايل ديگر - اثر گذارده است. شايسته است به طور فشرده و كوتاه، با نظري بي طرف، مسأله ي خلافت را مورد تحقيق و بررسي قرار دهيم، تا حقيقت روشن گردد. چون كه دو دسته گي اصلي كه در ميان مسلمانان رخ داد و گروهي شيعه و گروهي سني شدند، از اين جا پيدا شد.

شيعيان و سنيان، در بسياري از مسايل بنيادي اسلام با هم اتفاق نظر دارند.

در قرآن، كتاب خدا، اتفاق دارند، در قبله اتفاق دارند، در نماز، روزه، حج، در بسياري از عبادات و مناسك، اتفاق دارند.

در معاد اتفاق دارند، در حشر و رستاخيز اتفاق دارند، در حجيت سنت رسول خدا صلي الله عليه و اله اتفاق دارند، در اجماع اتفاق دارند، در وجوب طاعت پيامبر بزرگ اتفاق دارند. پس، اختلاف اين دو گروه در چيست؟

شيعه مي گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله براي خود خليفه تعيين كرده و او حضرت علي عليه السلام است. سني مي گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله مي خواست علي عليه السلام را به خلافت خود نصب كند، ولي موفق نشد و نصي صادر نكرد و اين خواسته جامه ي عمل نپوشيد.


سني و شيعي وحدت نظر دارند كه علي عليه السلام داراي فضيلت هايي است كه صحابيان ديگر فاقد بوده اند. علي عليه السلام نزديك ترين كس به رسول خدا و عزيزترين فرد نزد آن حضرت بوده است. وحدت نظر دارند كه علي عليه السلام از همه داناتر، و دانش و بينش وي برتر بوده، در راه اسلام بيشتر از دگران رنج برده و سختي كشيده و جهاد كرده است.

از طرف رسول خدا صلي الله عليه و آله هميشه امير بوده و هيچ گاه تحت امر كسي قرار نگرفته است.

اتفاق نظر دارند كه علي عليه السلام خود را خليفه ي منصوب و منصوص مي دانسته است.

اتفاق نظر دارند كه فاطمه عليهاالسلام دخت رسول خدا، علي عليه السلام را خليفه ي منصوص مي دانسته است.

اتفاق نظر دارند كه اهل بيت وحي، همگي، علي عليه السلام را خليفه ي منصوب مي دانسته اند.

اختلاف نظر در اين است:

آيا نصي درباره علي عليه السلام از رسول خدا صلي الله عليه و اله صادر شده و علي عليه السلام به مقام خلافت نصب شده است؟

شيعي مي گويد: نص صادر شده و علي عليه السلام به مقام خلافت منصوب گرديد.

سني مي گويد: نص صادر نشده و فرماني نرسيده است.

شيعي و سني با هم در حكم اختلافي ندارند، هر دو مي گويند:

نصوص پيامبر واجب الاتباع است، اوامر حضرتش مطاع است، اطاعتش فرض است. اختلاف در موضوع است كه آيا نص صادر شده؟ فرماني رسيده؟ محققان اسلام و كاوش گران مذهب و تاريخ مي توانند در اين جا نظر كنند و راه حق را پيدا كنند. در اين جا پرسشي پيش مي آيد؟ چه مانعي داشت كه كساني كه منكر صدور نص بودند، با علي عليه السلام بيعت مي كردند تا شكافي ميان مسلمانان پيدا نمي شد، و وحدت كلمه حفظ ميگرديد، و خواسته ي رسول خدا صلي الله عليه و آله انجام مي شد؟! نكته ي شايان ذكر آن است كه در دين خدا، حكومت از آن خداست و بس و هيج بشري بر بشر ديگر حق حكم روايي و فرماندهي ندارد، مگر كساني كه از سوي خدا بدين منصب رسيده باشند؛ مانند پيامبران الهي و كساني كه از طرف آن ها بر حكم روايي بشر تعيين شده اند.

حضرت موسي عليه السلام خودش بر بني اسرائيل حكومت مي كرد و حاكم الهي بود و پس از وفاتش، خليفه اش يوشع پيغمبر، حكومت بني اسرائيل را به دست داشت.


شموئيل پيغمبر، طالوت را از سوي خداي، براي حكومت بني اسرائيل تعيين كرد، طالوت مرد بزرگي بود، در دانش و بينش توانا و از نظر قواي جسماني بسيار نيرومند. فرمان فرمايان آسماني، هر دو فضيلت را دارا هستند.

هنگامي كه رسول خدا به مدينه هجرت كرد و ملتي تشكيل داد، حضرتش حاكم مطلق بود و بنياد حكومت اسلامي را در مدينه پي ريزي كرد.

نماز جمعه را حضرتش در مكه نخواند، با آن كه نمازهاي پنج گانه را به جماعت اقامه مي فرمود، وارد مدينه كه شد، در نخستين روز جمعه، نماز جمعه را اقامه فرمود. اين، نشانه ي تشكيل حكومت اسلامي در مدينه بود.

از نظر اسلام، حكومت بر بشر، از آن خداست و بس. و كسي در اين مقام با حضرت احديت شركت ندارد. كساني كه از سوي خداي بر حكومت بر بشر تعيين شده اند، نمايان گر حكومت الهي هستند.

قرآن، با تعبيرهاي گوناگون، به اين حقيقت تصريح مي كند:

گاه مي گويد: «ألا له الخلق و الأمر؛ [1] . آفرينش و فرمان روايي ويژه ي اوست.»

گاه مي گويد: «ان الحكم الا لله؛ [2] . حكومت از آن خداست و بس».

گاه مي گويد: «هنالك الولاية لله الحق؛ [3] . فرمان روايي از آن خداست و بس».

اكنون بايد ديد كه اين منصب از طرف خدا به چه كسي عنايت شده و فرمان رهبري بشر به نام كه صادر شده است.

قرآن، از رهبري بشر، سه تعبير مي كند: «امام»، «عهد»، «ولي».

امام و ولي به مردم اضافه مي شود و عهد به خدا. هيچ فردي از بشر، داراي اين منصب بزرگ الهي نخواهد بود، مگر كسي كه از طرف خدا فرمان به نام او صادر شود.

قرآن، چنين مي گويد:

«و اذ ابتلي ابراهيم ربه بكلمات فأتمهن قال اني جاعلك للناس امام قال و من ذريتي قال لا ينال عهدي الظالمين» [4] .


به نص قرآن، كسي كه در گذشته اين فرمان به نامش صادر شده، ابراهيم خليل عليه السلام بوده است.

ابراهيم از خداي تقاضا مي كند كه اين مقام در ميان فرزندانش بماند و پاره اي از ايشان بدين مقام عالي برسند. تقاضا پذيرفته مي شود و به عقد سلبي آن تصريح مي گردد.

عقد سلبي چنين است:

ستم گران و ظالمان تبار ابراهيم، بدين مقام نخواهند رسيد.

ستم گر، كسي است كه حقي را پامال كند، خواه حق خداي باشد، خواه حق خلق. ستم گر، چگونه مي تواند اقامه ي عدل كند؟! كوري، بينايي نمي آورد و روشنايي از تاريكي محال است. مهر ايزدي، اجازه نمي دهد كه ظالمي بر بشري مسلط گردد. پس چگونه روا مي شمارد كه ظالمان رهبري بشر را به عهده گيرند!

اكنون به سراغ عقد ايجابي فرمان و جنبه ي مثبت آن برويم تا ببينيم كه اين فرمان پس از ابراهيم خليل، در اسلام، به نام چه كساني صادر شده است.

قرآن مي گويد: «انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون؛ [5] .

فرمان فرما و رهبر شما خداست و رسول او و كساني كه ايمان آوردند و نماز خواندند و در حال ركوع صدقه دادند.»

فرمانده و رهبر، خداست، سپس رسول خدا، فرمانه سوم كيست؟! او كسي است كه در حال ركوع، صدقه داده است. به اتفاق علماي تفسير، و دانش وران حديث و ارباب تاريخ، او علي است. اوست كه در حال نماز و حال ركوع، انگشتري در راه خدا داد.

همان طور كه محمد صلي الله عليه و آله در حضور خدا، فرمانده الهي و واجب الاطاعه است، همان طور علي عليه السلام در حضور خدا و رسول صلي الله عليه و اله فرمانده خدايي است و واجب الاطاعه.

منشور الهي براي رهبري جهان بشريت، نخست به نام محمد صلي الله عليه و اله صادر شد، سپس به نام علي عليه السلام. بنابر گفته ي قرآن، ما نيازي به بحث در مسأله ي خلافت نداريم، چون علي عليه السلام در زمان رسول خدا صلي الله عليه و اله در حضور آن حضرت، حاكم و واجب الاطاعه ي بشر بوده و فرمان او هم چون فرمان خداست، و در زمان حيات رسول، يكي از سه كس است: خدا، محمد صلي الله عليه و اله، علي عليه السلام.


و پس از وفات رسول خدا صلي الله عليه و آله يكي از دو كس است: خدا، علي عليه السلام.

آري، منصب اصلي از آن خداست و ويژه ي ذات حق، و محمد صلي الله عليه و اله و علي عليه السلام منصب دارند. با اين بيان قرآن، موضوعي براي بحث در مسأله ي خلافت باقي نمي ماند.



پاورقي

[1] اعراف (7) آيه‏ي 54.

[2] انعام (6) آيه‏ي 57.

[3] کهف (18) آيه‏ي 44.

[4] بقره (2) آيه‏ي 124.

[5] مائده (5) آيه‏ي 55.