بازگشت

مقاومت يهود


جهودان، دومين گروهند كه با اسلام به ستيزه برخاستند.

اينان، كانون تعصب و خودخواهي بودند و خود را بهترين كس مي خواندند. چون زاده ي بانوي ابراهيم خليل بودند نه زاده ي كنيز. چون پيامبران، از ميان آن ها برخاستند. چون ثروت مند و سرمايه دار بودند. چون نسبت به عرب، در سطح بالاتري، از نظر فرهنگ، قرار داشتند. چون با كتاب هاي آسماني سر و كار داشتند.

آن ها مي دانستند كه پيامبري از فرزندان اسماعيل ظهور خواهد كرد و خاتم پيمبران خواهد بود. ولي اين دانش، به زيان آن ها بود و تعصب و خودپسندي نگذاشت از دانش خود پيروي كنند و به دنبال حق بروند و به پيغمبر عرب ايمان بياورند.

آگهي آن ها، از كتاب هاي آسماني، شقاوت بار گرديد نه سعادت بار! و آنان را در چاه گمراهي فروبرد و جنايت پيشه ساخت!

آنان براي كشتن عبدالله پدر پيامبر، توطئه كردند، ولي توطئه شكست خورد و روسياهي بدان ها ماند. جمعي به مكه آمدند تا عبدالله جوان را بكشند و نگذارند پيامبر اسلام زاده شود. آن ها در فرصت نشستند تا عبدالله را به تنهايي، پيدا كرده و دست خود را به خونش آلوده سازند. روزي فرصت به دست آمد و دانستند كه عبدالله به تنهايي به كوهستان هاي اطراف مكه رفته است. بدان سوي روي آوردند و محاصره اش كردند. جوان هاشمي، مردانه از خود دفاع كرد و آن قدر پايداري كرد تا كساني سر رسيدند و به ياري اش برخاستند و جهودان گريختند.

يهوديان، با مسيح نيز از در دشمني برخاسته بودند و سپاه روم را براي كشتن حضرتش


بسيج كرده، و به سوي باغي كه مسيح با حواريين در آن جا قرار داشت، راهنمايي كردند، ولي خدا نخواست. مسيح را از چنگال آن ها به در برد و آن موجود ملكوتي نجات يافت. سپس با مسيحيان و پيروان مسيح به دشمني برخاستند. وزير يهودي، مسيحيان را مي گرفت و در جوي ها آكنده از آتش مي انداخت و مي سوزاند.

دشمني يهود با پيغمبر اسلام، بيشتر از دشمني آن ها با پيغمبر ترسا بود؛ زيرا مسيح، اسرائيلي بود، ولي محمد صلي الله عليه و آله اسماعيلي بود.

بارها، براي كشتن آن حضرت، توطئه كردند، ولي خدا نخواست و حضرتش سلامت ماند. گروهي از يهود، چند صد سال پيش از ظهور اسلام، مدينه را براي سكونت خود برگزيدند و به ميزبانان خود و مردم مدينه خيانت كردند!

آنان با اهل مدينه، سياست تفرقه اندازي را پيشه ساختند، و دو قبيله ي اوس و خزرج را به جان يك ديگر انداختند و آتش جنگ را ميان آن ها روشن ساختند. كشتار و قتل و غارت، ميان آن ها برقرار شد. تنها كسي كه از اين كشتار و يغماگري سود مي برد، يهوديان بودند و بس!

اوس و خزرج، دو قبيله اي كه از يك ريشه بودند، يك ديگر را مي كشتند تا يهودان زنده بمانند. جنگاوران نياز به پول داشتند، يهودان هستي ايشان را با بهاي ارزان مي خريدند و هزينه ي جنگ هاي آن ها را بدين وسيله تأمين مي كردند.بيشتر نخلستان هاي مدينه را مالك شدند! چيزي نمانده بود كه همه ي مدينه را از آن خود كنند، كه نجات بخش رسيد و پيامبر به مدينه هجرت كرد و اوس و خزرج را از چنگال يهودان، رهايي بخشيد.

اين كار، بر دشمني يهود با حضرتش بيفزود و كمر همت بر نابودي اسلام بستند. يهودي، عقده ي ثروت طلبي دارد. عقده ي برده گيري دارد. عقده ي حسادت دارد. هجرت رسول خدا به مدينه، اين عقده ها را كوبيد و يهودان را از خواسته هاي عقده ها محروم ساخت. ثروت مدينه از دستشان رفت، اوسيان و خزرجيان، به جاي برده شدن براي يهود، آقا و سالار گرديدند، و يهودان، آرزوي خود را به گور بردند و دشمني با اسلام را براي فرزندان خود به ميراث گذاردند و آنان را به دشمني با مسلمانان پروش دادند! نقشه هاي شوم براي نابودي اسلام و مسلمانان كشيدند، گاه با دست خود، گاه با دست دگران، گاه با دست خود مسلمانان به


اجرا گذاشتند!

يهود كه به تنهايي خود را اهل دانش و بينش مي دانست و با خبرهاي آسماني سر و كار داشت و مي پنداشت كه چيزهايي مي داند كه دگران نمي دانند، وقتي كه ديد پيامبر، همه ي آن ها را مي داند و بيش از آن ها مي داند، رشك برد و حسادت كرد و به دشمني پرداخت! رسول خدا صلي الله عليه و اله كه به مدينه هجرت كرد، با يهود از در مهر درآمد؛ چون كه رفتارش با همه كس چنين بود، ولي يهود، مهر را با قهر استقبال كرد، خيانت كرد، دشمني كرد، توطئه كرد. با قريش بر ضد اسلام پيمان بست، چندين بار با مسلمانان به جنگ پرداخت. سرانجام كه شكست خورد و دانست كه از ستيزگي آشكار، طرفي نمي بندد، جامه ي اسلام بر تن كرد و به لباس مسلماني درآمد و با قريش هم قدم شد و از درون بر پيكر اسلام خنجر زد! همكاري ديگر ميان آن ها و قريش، در اسلام برقرار شد!