بازگشت

مقاومت قريش


پيامبر اسلام، دعوتش را با مهر آغاز كرد و تعاليمي از مهر برخاسته بود، به دنياي بشريت ارزاني داشت و پيامبر مهر و رحمة للعالمين لقب يافت.

تعاليم اسلام، بر دو گروه بسيار گران آمد: قريشيان و يهوديان.

اين دو گروه، سرسختانه در برابر اسلام به پا خاستند! و مهر الهي را با قهر پاسخ دادند و در برابر دعوت حق، ستيزگي ها نشان دادند!

اگر ماجراجويي اين دو گروه و هم دستانشان نبود، به زودي سراسر جهان زير پوشش اسلام قرار مي گرفت و عدل آسماني در همه ي جهان بر پا مي شد.

قريشيان، خود را طبقه اي ممتاز مي دانستند و براي خويش شخصيت استثنايي قايل بودند. چون عرب بودند، چون قريش بودند، چون در شهر مقدس مكه سكونت داشتند، چون كليددار خانه ي كعبه بودند، چون آقازاده بودند و از دودمان اسماعيل به شمار مي رفتند.

كيش قريش، بت پرستي بود، و به جز تني چند، همه ي قريشيان بت پرست بودند و خودپرست! اسلام به خداپرستي دعوت مي كرد و با بت پرستي و خودپرستي مبارزه مي كرد. مغز عرب، آكنده از تعصب هاي گوناگون بود. تعصب خانوادگي، تعصب قبيله اي، تعصب نژادي، تعصب ملي، تعصب سرزميني، و تعصب هاي ديگر.

تعصب، از خودپرستي ريشه مي گيرد. و مرد متعصب، براي هر چه از آن خودش است، ارزش فوق العاده قايل است و نژاد خود را برترين نژاد مي داند. شهر و ديار خود را، قبيله ي خود را، دودمان خود، زبان خود را، كيش خود را، شغل خود را، برتر مي داند و به هيچ وجه، برتري دگري را نمي پذيرد!


ابوجهل را گفتند: محمد صلي الله عليه و اله را چگونه مي داني؟

گفت: راست گو، درست كار، پاك دامن، نقطه ي سياهي در او سراغ ندارم.

پرسيدند: پس چرا به وي ايمان نمي آوري؟

گفت: ما مخزوميان، با عبدمنافيان هم چشمي داشتيم. آنان شجاعت كردند، ما نيز شجاعت كرديم، سخاوت و جوان مردي نشان دادند، ما نيز نشان داديم، و آن چه آن ها خوبي كردند، ما نيز انجام داديم و كمتر نبوديم. اكنون درست نيست از ميان آن ها پيامبري برخيزد و ما مخزوميان از خود پيغمبري نداشته باشيم!

اسلام با همه گونه تعصب مبارزه كرد. با خودپرستي مبارزه كرد. با نژادپرستي مبارزه كرد. با سرزمين پرستي مبارزه كرد و به خداپرستي و انسانيت دعوت كرد. با پول پرستي و ثروت پرستي، مبارزه كرد و به خدا دعوت كرد.

ثروت مندان عرب و سران قبايل، براي خود امتيازهايي قايل بودند و قريش مجموعه ي امتيازها بود. جهل و ناداني، انتقام جويي، غارت گري، جهان عرب را پر كرده بود، عرب، با دانش و فرهنگ سر و كاري نداشت. اگر از قبيله اي كسي كشته مي شد، مال و جان و زن و مرد قبيله ي قاتل، براي هر فردي از افراد قبيله ي مقتول، مباح بود، روا بود، قانوني بود.

جنگ «بسوس» كه سال ها طول كشيد، نمونه اي از اين انتقام وحشي بود.

بي جهت نيست كه قرآن، آن عصر را «دوره ي جاهليت» ناميده است.

عرب، به غارت گري و تاراج و برده گيري مي باليد و افتخار مي كرد. عشق، در ميان عرب، ننگ بود. عاشق و معشوق بايد بميرند و زناشويي نكنند! چون به يك ديگر عشق مي ورزند! اسلام در چنين محيطي ظهور كرد و با چنين مردمي رو به رو شد. اسلامي كه آمده بود امتيازها را الغا كند، جهل و ناداني را براندازد، تعصب را ريشه كن سازد، غارت گران را بر جاي خود بنشاند، عفو را جانشين انتقام قرار دهد.

نخستين مقاومت قريش در برابر اسلام، دفاع از بت پرستي بود! بت پرستي، خضوع انسان است در برابر موجودي پست تر از خود، خواه سنگ باشد و خواه درخت، خواه گاو باشد و خواه آتش.

دعوت اسلام به مساوات و مبارزه اش با قلدران و گردن كلفتان و دفاعش از حقوق بينوايان و مستضعفان و قيامش براي نجات رنج بران و ستم كشان، در كام قريشيان


لذت بخش نبود.

عرب، در برابر اسلام جبهه بندي كرد و قريش در صف اول جبهه قرار گرفت. شگفتي اين جاست؛ با آن كه اسلام، از ميان عرب برخاست، عرب ها از آن استقبال نكردند، ولي مسلك هايي كه امروز در ميان دگران پيدا شد، مورد استقبال قرار گرفت! چرا؟!

پيغمبر اسلام اگر از عرب نبود و از قريش نبود، عرب ها چه مي كردند؟!

حضرتش، سيزده سال در مكه به دعوت پرداخت. بسيار كوشيد، رنج برد، آزار چشيد،ناروا ديد، كسي از سران قريش از بت دست برنداشت و بدو ايمان نياورد.تني چند كه از جوانان فقير و بينوا ايمان آوردند، از بس مورد شكنجه و آزار قرار گرفتند، به كشور حبشه گريختند و سپس به مدينه هجرت كردند. سرانجام، رسول خدا نيز نتوانست در مكه بماند و از بيم جان به مدينه هجرت كرد. قريشيان، باز هم، از دشمني با حضرتش، و ستيزگي با اسلام دست برنداشتند! به جنگش برخاستند و خطرناك ترين جنگ ها را با حضرتش آغاز كردند. سرانجام، پيامبر اسلام، با بهترين شاهكار نظامي تاريخ، شهر مكه را، بدون خونريزي، به تصرف درآورد و پايگاه بت و ظلم و خودپرستي سقوط كرد.

همه در آن روز، نداي منادي حضرتش را شنيدند كه ندا مي كرد:

«امروز، روز مهر و دوستي و آشتي است».

سپس شبه جزيره ي عربستان، در برابر قدرت حق سر تسليم فرودآورد و بت پرستي براي هميشه از ميان عرب رخت بربست و شهر مكه، پايگاه بت پرستي، جايگاه خداپرستي گرديد. پيروزي پيامبر، پيروزي هدف بود، نه پيروزي شخص. حضرتش بهره اي شخصي از اين پيروزي نداشت. انتقامي از دشمن نكشيد، طاق نصرتي بنا نكرد. كاخ پيروزي نساخت. خود را فاتح و شهريار نخواند. روز فتح را جشن عمومي اعلام نكرد، مجلسي نياراست، تا شاعران وي را بستايند، دگران تبريك گويند و هدايا بياورند.

اگر از دعوت خود دست برمي داشت، شهريار بود، ثروت مند بود، خواسته هاي بي شمار به وي ارزاني مي شد. ملك العرب ميگرديد. به خدمتش عرض شد كه دست از دعوت بردارد تا شهريارش سازند، توان گرش گردانند و ثروت مندترين كس اش كنند، ولي نپذيرفت.

قريشيان، پس از شكست خود، كينه ي پيامبر ر ا در دل گرفتند و بي رحمانه از حضرتش


انتقام عربي كشيدند.

جامه ي اسلام بر تن كردند به نام اسلام، اسلام را كوبيدند، و كردند آن چه كردند! فرزندان پيغمبر را كشتند و دخترانش را اسير كردند! خودخواهي، جهل و ناداني، تعصب، آن قدر در مغزهاي قريش، جا گرفته بود كه نخواست پيغمبر اسلام را بشناسد. او را حكومت طلب مي خواند و اسلام را دامي براي به دست آوردن قدرت مي گفت.

روزي، ابوسفيان، كه از رهبران قريش بود، در مسجد مدينه، در ميان مسلمانان قرار داشت و با نظر بغض و كينه بر آن ها مي نگريست، از خود پرسيد، به چه وسيله، محمد بر من پيروز گرديد؟

پيامبر، از پشت، دستي بر شانه اش نهاد و گفت:

«به وسيله ي خدا».

وقتي كه بني اميه رهبري قريش را در اسلام به دست گرفتند، عشاير قريش در بني اميه مجسم گرديد و آنان را در به دست آوردن حكومت ياري كردند تا به نام اسلام، در نابودي اسلام گام بردارند. روزي كه عثمان بر جاي عمر به حكومت نشست، ابوسفيان سر مزار حمزه ي سيدالشهدا رفت و خطاب به قبر شهيد كرده، چنين گفت:

برخيز و ببين. آن چه را كه ما و تو بر سر آن مي جنگيديم، اكنون به دست بچه هاي ما افتاده است!

انتقام جويي قريش، از رسول خدا صلي الله عليه و اله پس از وفات آن حضرت شروع شد، و در سال شصت و يكم هجري، به بالاترين اوج خود رسيد.

از علي عليه السلام انتقام گرفتند. از زهرا عليهاالسلام دخت پيامبر انتقام گرفتند از حسن عليه السلام پسر پيغمبر صلي الله عليه و آله انتقام گرفتند. از حسين عليه السلام انتقام گرفتند. از زينب هم.