بازگشت

رسيدن به قله ي آزادگي


حيرت سراسر وجود حر را فرا گرفت، او كه در انديشه اش چنين سرانجامي را باور نداشت آهسته آهسته به اردوگاه توحيد نزديك شد، در حالي كه لرزه تمامي قامت رشيد او را در خود گرفته بود، با سؤال مهاجر بن اوس مواجه شد: اي پسر يزيد چه قصد كرده اي؟ آيا مي خواهي به حسين حمله كني؟ حر در حالي كه به خود مي پيچيد همچنان غرق سكوت بود كه آن مرد گفت: اي پسر يزيد كار تو شگفت آور است. به خدا سوگند كه هرگز در هيچ اردوگاهي آنچه هم اكنون از تو مي بينم نديده ام، و اگر از من بپرسند كه شجاعترين فرد كوفه كيست، كسي جز تو را نام نخواهم برد، اين چه حالتي است كه از تو مي بينم؟

حر پاسخ داد: به خدا سوگند! خود را در ميان دوزخ و بهشت مردد مي بينم و چيزي را بر بهشت ترجيح نمي دهم هر چند مرا قطعه قطعه كنند و به آتش بزنند. آنگاه در حالي كه ذكر استغفار بر لب داشت به محضر امام (ع) رفت و گفت: خداوند جانم را فدايت گرداند اي پر رسول خدا! اين من بودم كه مانع بازگشت تو شدم و در راه پاي به پاي تو آمدم و در اين سرزمين تو را فرود


آوردم. هرگز گمان نداشتم كه اين مردم پيشنهاد تو را نپذيرند و كار بدينجا كشيده شود، اگر مي دانستم فرجام كار چنين است، آن چنان نمي كردم و راه را بر تو نمي بستم. [1] در پيشگاه الهي توبه مي كنم و تا آخرين نفس با تو همراه خواهم بود. آيا توبه ام پذيرفته است؟



امام مهربان و بخشنده در حالي كه تبسمي زيبا چهره ي ملكوتي اش را زينت داده بود فرمود: «آري خدا توبه ات رامي پذيرد و تو را مي آمرزد و تو در دنيا و آخرت حر و آزاده اي.» [2] .


پاورقي

[1] العبرات، ج 2، ص 13، شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، ص 102، خوارزمي، مقتل الحسين، ج 2، ص 9، ابن‏اثير، کامل، ج 3، ص 288، تذکرة الخواص، ص 143، تاريخ طبري، ج 5، ص 427، ابن‏اعثم نوشته است که حر پس از فرياد استغاثه‏ي امام (ع) به او پيوست، الفتوح، ج 5، ص 185 -184، از قندوزي حنقي نقل شده است که حر همراه با فرزند خود به سوي امام (ع) شتافت و با آغاز نبرد پسر خويش را براي نبرد با سپاه بني‏اميه تجهيز کرد و به ميدان فرستاد تا اينکه فرزندش به شهادت رسيد و حر با تقديم چنين قرباني به حسين بن علي (ع) شادمان گرديد و آنگاه خود به کارزار پرداخت، چون او را شهيد کردند سر او را از بدن جدا ساخته و به سوي امام (ع) پرتاب کردند، امام (ع) سر حر را بر دامن گرفت و در حالي که خون از چهره‏ي او کنار مي‏زد و بر مظلوميت او مي‏گريست فرمود: به خدا سوگند! مادرت خطا نکرد که تو را حر نام نهاد، بدرستي که تو در دنيا آزادمردي و در آخرت سعادتمند، و در ادامه فرمود: چه خوب جوانمردي است حر بن يزيد رياحي که در هنگامه برخورد نيزه‏ها [و شمشيرها] پايدار و مقاوم است، و چه خوب آزادمردي است حر که به ياري حسين شتابان آمد و در صبح عاشورا خود را فدايي او ساخت و چه خوب رادمردي است حر که در جريان و مرکز مرگ‏هاي آتشين نابودگر، با نيزه‏ها [آرام] گام برمي‏دارد. براستي آنانکه حسين را ياري رساندند رستگار شدند و به هدايت خداوند و شايستگي مقام قرب او دست يافتند.

و الله ما أخطأت امک اذ سمتک حرا، فانت و الله حر في الدنيا و سعيد في الآخرة،



فنعم الحر حر بني‏رياح

صبور عند مشتبک الرماح‏



و نعم الحر اذ واسي حسينا

و جاد بنفسه عند الصباح‏



و نعم الحر في و هج المناي

ذي بطال تخطوا بالرماح‏



لقد فازوا الذي نصروا حسينا

و فازوا بالهداية و الصلاح.

[2] اخبار الطوال، ص 254 نعم، انها لک توبة فابشر، فانت حر في الدنيا وانت حر في الاخرة.