بازگشت

ماجراي مسلم بن عقيل


مسلم بن عقيل با خروج از مكه راه مدينه را پيش گرفت و از آنجا به همراه دو نفر كه بلد راه [راهنما] بودند به سوي كوفه رفت. بياباني طولاني و بيراهه اي كه كمتر در معرض ديد مأموران بني اميه باشد، مسير انتخابي سفير امام (ع) بود، در بين راه بي آبي و تشنگي جانهايشان را آزرد و يكي از همراهان مسلم از فرط عطش به كام مرگ فرو افتاد. سپس دو راهنما از مردم قيس راهنماي راه شدند و آنها نيز راه را گم كردند، و عاقبت مسلم خسته و تشنه به كنار بركه ي آبي رسيد. او در نامه اي به امام (ع) نوشت: از مدينه با دو راهنما آمدم كه راه را گم كرديم و تشنه مانديم و بلدهاي راه هر دو جان دادند و من در حالي كه رمق كمي برايم مانده بود در كنار بركه اي در تنگه ي خبيت فرود آمده ام و اين سفر را به فال بد گرفته ام. اگر موافق باشيد مرا از ادامه ي اين سفر معاف فرماييد، امام (ع) در پاسخ وي فرمود: نگرانم نامه اي را كه درباره ي معافيت خويش از ادامه ي سفر نوشته بودي براي اين باشد كه بر جان خويش بيمناك باشي؟! به مأموريتي كه تو را فرستاده ام روان شو.

با رسيدن نامه ي امام (ع) به مسلم گفت اين چيزي نيست كه از آن بر جان خويش بيمناك باشم. [1] .



پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج 5، ص 354، الفتوح، ج 5، ص 53، شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، ص 37، العوالم، ج 17، ص 184، ابن اثير، کامل، ج 3، ص 267، تاريخ ابن خلدون، ج 3، ص 22.