بازگشت

شب هجرت و وداع


بيست و هشتمين روز ماه رجب سپري شد، شب بال سياه خود را بر كره ي خاكي گسترده و امام (ع) آزادگان راه هجرت را برگزيده بود. زنان و مردان بني هاشم مهياي سفر بودند و زينب كبري همانند سرداري بزرگ در سامان بخشيدن به قافله ي توحيدي امام (ع) و مقتداي خود را همراهي مي كرد، پيمودن بيش از چهارصد كيلومتر راه پرخطر كه هر لحظه بيم آن مي رفت عوامل حكومت ستم و سر نيزه جنايتي بيافرينند، كاري بسيار سخت و خوفناك بود.


در حالي كه شور سفر و بال مهاجرت در راه خدا، خاندان رسالت را خود گرفته بود، امام حسين (ع) در تاريكي شب خود را به حرم نبوي (ص) رساند و در جوار مرقد پيامبر رحمت به مناجات پرداخت: «خداوندا اين قبر پيامبر تو محمد (ص) است و من فرزند دختر محمد (ص) هستم، تو از آنچه برايم پيش آمده آگاهي، خداوندا! من معروف را دوست دارم و منكر را دشمن مي شمارم، اي خداوند صاحب جلال و مكرمت، به حق اين قبر و كسي كه در آن است از تو مي خواهم آن راهي را برايم پيش آوري كه خشنودي تو و رضايت فرستاده ي تو در آن است. [1] آنگاه امام حقيقت طلبان به نماز ايستاد و ساعات دل انگيز عبادت خود را در ركوع و سجود گذراند، و با خاتمه ي نماز در حالي كه روي خود را به قبر پيامبر رحمت دوخته بود خطاب به رسول خدا گفت: سلام بر تو اي پيامبر خدا! من حسين پسر فاطمه هستم، فرزند تو و پسر فرزند تو، و نواده ي تو كه ميان امت خود بر جاي گذاشتي. اي نبي خدا! بر آنان شاهد باش كه مرا ياري نكردند و تباهم ساختند و حرمت مرا نگاه نداشتند. اين شكوه ي من به توست تا روزي كه تو را ديدار كنم. [2] امام (ع) به آرامي برخاست و با ورود به منزل، اهل بيت خود را از آنچه بر او گذاشته بود، آگاه ساخت. لحظات بسيار سخت و جانكاهي به آل رسول (ص) مي گذشت چنانكه گويي در هيچ جاي عالم


خانواده اي پراندوه تر از خاندان رسالت نبود و هيچ كس مانند ايشان نگريسته بود. [3] .


پاورقي

[1] الفتوح، ج 5، ص 26، حياة الامام الحسين بن علي، ج 2، ص 258، بحارالانوار، ج 44، ص 324، خوارزمي، مقتل الحسين، ج 1، ص 186.

اللهم ان هذا قبر نبيک محمد و انا ابن بنت محمد و قد حضرني من الأمر ما قد علمت. اللهم! و اني احب المعروف و اکره المنکر، و انا أسالک يا ذاالجلال و الاکرام بحق هذا القبر و من فيه ما اخترت من أمري هذا ما هو لک رضي. و لرسول رضي.

[2] الفتوح، ج 5، ص 19.

السلام عليک يا رسول‏الله! انا الحسين بن فاطمة، أنا فرحک و ابن فرختک، و سبطک في الخلف الذي خلقت علي امتک، فاشهد عليهم يا نبي الله، انهم قد خذلوني وضيعوني و أنهم لم يحفظوني، و هذا شکواي اليک حتي ألقاک.

ابن اعثم مي‏نويسد: امام حسين (ع) در دومين شب حضور خود در کنار قبر رسول خدا (ص) با وي شکوه کرد. سپس تا سپيده‏دم را به عبادت و گريستن گذراند، و چون در صبحگاه سر بر قبر رسول خدا نهاد، لحظه‏اي خواب چشمان او را ربود، در خواب رسول خدا (ص) را ديد که همراه دسته‏هايي از ملائکه به سوي او آمد و حسين را به سينه چسبانيد و ميان ديدگان وي را بوسه نهاد و فرمود: اي پسرم حسين! گويي تو را مي‏بينم که بزودي در سرزمين کربلا همراه جمعي از امت من تشنه لب کشته خواهي شد و قاتلان در عين حال اميد شفاعت دارند. آن را چه مي‏شود؟! خداوند در قيامت شفاعت مرا به آنان نرساند و ايشان نزد خداوند بهره‏اي ندارند. حسين عزيزم! پدر و مادر تو نزد من آمدند، و هم اکنون مشتاق تو هستند. تو را در بهشت جايگاهي است که جز با شهادت به آن نمي‏رسي، و چون امام (ع) از خواب بيدار شد به زيارت قبر مادر و برادر خود رفت و در آنجا نماز خواند و با آنان وداع کرد. الفتوح، ج 5، ص 20.

[3] حياة الامام الحسين بن علي، ج 2، ص 26، معالم المدرستين، ج 3، ص 47، بحارالانوار، ج 44، ص 328.