بازگشت

تصميم بزرگ


اي مردم! معاويه بنده اي از بندگان خدا بود كه خدا او را نعمت داد و آنگاه جان او را گرفت، او بمراتب از آيندگان بهتر و از پيشينيان پايين تر بود، من قصد ندارم پدرم را از صفات زشت تزكيه كنم چون خداوند به احوال او داناتر است؛ اگر او را بيامرزد با رحمتش با او رفتار كرده؛ و اگر وي را كيفر دهد به علت گناهانش خواهد بود. من اكنون پس از پدرم زمان امور مسلمين را در دست گرفته ام و اراده ي خداوند به هر چه تعلق گيرد همان خواهد شد، اگر پدرم معاويه شما را به جنگ در درياها گسيل داشت، بدانيد كه من چنين كاري نخواهم كرد، و اگر او شما را در زمستان به سرزمين روم براي جنگ با دشمن فرستاد، چنين چيزي از من مشاهده نخواهيد كرد، و اگر پدرم هر سال سه مرتبه به شما اكرام مي كرد و شما را از مال دنيا بهره مند مي ساخت، من تمامي آن اكرامها را يكجا درباره ي شما انجام خواهم داد. [1] يزيد بن معاويه با دقت و منطبق با هدايتهاي برنامه ريزان پشت پرده ي دستگاه بني اميه، در ميان اجتماع مردمي كه در مسجد شام به سخنان او گوش فرا داده بودند، سخن مي گفت، گفتار او گرم و پرهيجان، در عين حال آميخته با فريب براي ايجاد نشاط و به دست آوردن دلهاي مردم شام بود تا با اغتنام فرصت، آخرين پايگاه توحيد و يكتاپرستي از زندگي مسلمانان برچيده شود. او نصايح پدر خود را كاملا به خاطر داشت [2] و در ضمن پيغام


معاويه را از ضحاك بن قيس شنيده بود، [3] سياست مكر و فريب پدر و تربيت جهت دار مادر [4] از او عنصري ساخته بود كه در عين خلق و خوي بياباني و بي پروايي، راه و رسم نيرنگ و فريب افكار عمومي را بخوبي مي دانست. مردم شام براي تسليت مرگ معاويه و تبريك حكومت به سوي او شتافتند، عبدالله بن همام سلولي، از جمله اولين افرادي بود كه به سوي يزيد رفت و


ضمن تسليت از او درخواست كرد تا در مصيبت مرگ معاويه خويشتن دار باشد، عبدالله بن همام به يزيد گفت: اگر مصيبت بزرگي بر تو وارد شده، اما به مقام و منزلتي دست يافته اي كه از ديرباز آرزومند آن بودي:



اصبر يزيد فقد فارقت ذاكرم

و اشكر حباه الذي بالملك اصفاكا [5]




پاورقي

[1] البداية و النهاية، ج 8، ص 167، الفتوح، ج 5، ص 9 -6، با کمي اختلاف، العقد الفريد، ج 4، ص 88، خوارزمي،، مقتل الحسين، ج 1، ص 179، تاريخ اسلام ذهبي، ج 2، ص 267.

[2] معاويه در روزهاي پاياني حيات خود به يزيد گفته بود: پسرم! بدان که من هر آنچه بايست انجام مي‏دادم، انجام دادم و گردن عرب را نرم ساختم و از تعداد مبارزان جهان کاستم و براي تو از تمام مردم بيعت ستاندم. جز چهار نفر که من برايت بگويم با هر کدام از آنها چگونه رفتار کن: عبدالرحمن ابي‏بکر مردي است که لهو را دوست دارد، به خواست او عطا کن تا بدان مشغول باشد، عبدالله بن عمر به عبادت مشغول است، او در جست و جوي ملک نيست و از عبدالله بن زبير تا بيعت کند، روي برنگردان که او از همه بدتر است، و حسين بن علي را به بيعت خود فراخوان اگر بيعت کرد هر چه خواست به او عطا کن و گرامي‏اش بدار که ما اين ولايت از ايشان داريم، پس اگر بيعت نکند خويشتن را از او نگاه دار. تاريخ طبري، ج 5، ص 322، المنتظم، ج 5، ص 320، بحارالانوار، ج 44، ص 310، العوالم، ج 17، ص 160، با کمي اختلاف و تفضيل واژه، ابن اثير، کامل، ج 3، ص 259، تذکرة الخواص، ص 134، تاريخ ابن‏خلدون، ج 3، ص 18.

[3] از جمله رهنمودهاي معاويه به پسرش، تعيين استراتژيهاي حکومتي او در برخورد با مردم سرزمينهاي اسلامي بود، اما چون در دوران بيماري معاويه يزيد در شام نبود وي سفارشهاي خود را توسط ضحاک بن قيس (فرمانده‏ي ارتش بني‏اميه) و مسلم بن عقبه با يزيد در ميان گذاشت، معاويه گفته بود: به يزيد بگوييد که مردم حجاز را مراعات کن زيرا آنان ريشه‏ي تو هستند، هر کدام از ايشان که بر تو وارد شد او را گرامي دار، در خصوص مردم عراق هرگاه از تو خواستند که حاکمي را برکنار کني، حتي اگر اين درخواست هر روز هم باشد، به آن توجه و عمل کن زيرا عزل يک عامل، در نزد من پسنديده‏تر و دوست داشتني‏تر از صد هزار شمشيري است که بر عليه تو از نيام کشيده شود، مردم شام نيز مورد اعتماد و پشتيبان تو هستند، اگر در دشمني دشمنان مشکلي پيش آمد با مردم شام آن مسئله را حل کن و بر دشمن پيروز شو. تاريخ طبري، ج 4، ص 238، اخبار الطوال، ص 227، انساب الاشراف، ج 5، ص 108....

[4] مادر يزيد ميسون دختر بحدل از قبيله‏ي بني‏کلاب بود که قبل از ظهور اسلام مسيحي بودند و بعدها نيز به آيين و رفتار و افکار مسيحيت وفادار بودند، يزيد در دوران کودکي و نوجواني تحت تربيت اساتيد مسيحي بود. تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 241، پرتوي از عظمت حسين، ص 264.

از جمله همراهان و همنشينان يزيد فردي بود به نام (اخطل) که به لحاظ آويختن صليب به گردن خود او را (ذوالصليب) مي‏خواندند، ابن‏جوزي از جمله محصولات اين همنشينيها، اشعار مستانه و گستاخانه‏اي مي‏داند که نمونه‏اي از آن را مشاهده مي‏کنيد:



معشر الندمان قوموا

و اسمعوا صوت الاغاني‏



و اشربوا کاس مدام

و اترکوا ذکر المعاني‏



اشغلتني نغمة العيدان

عن صوت الاذاني‏



اي گروه همدمان برخيزيد و ترانه‏ها را بشنويد، جامي از شراب بنوشيد و ياد قرآن را رها کنيد، آواي سازها مرا از صداي اذان بازداشته است. تذکرة الخواص، ص 291.

[5] صبور باش اي يزيد که از کريمي مفارقت کردي و آن کس را که به تو ملک داد سپاس بگزار. مقرم، مقتل الحسين، ص 127، انساب الاشراف، ج 5، ص 163، البته هر چه جست و جو کردم نتوانستم بفهمم که منظور عبدالله بن همام از سپاسگزاري يزيد شکر الهي بوده است يا اينکه دستهاي پنهان فتنه‏ي زمينه‏هاي مرگ زودرس معاويه را چيده بودند، و وي يزيد را به آنها راهنمايي مي‏کرد؟!.