بازگشت

صله ي رحم، قطع رحم


صله ي رحم و قطع آن از جمله اصطلاحاتي است كه در حادثه ي عاشورا به كار رفته است. اين واژه علاوه بر معناي اخلاقي، كه رعايت پيوند و آداب و شئون فاميلي در حوزه ي شخصي زندگي است، در امور اجتماعي بار سياسي نيز دارد. سفارش اسلام به صله ي رحم براي حفظ پيوند در محدوه ي جامعه ي اسلامي و جلوگيري از تفرق است. اهميت نسب و پيوند قبيله اي در ميان عرب نيز اقتضا مي كرد كه چنين سفارشي صورت گيرد؛ اما آيين جديد معتقد به كاركرد نسب به مانند قبل نبود و ملاك هايي هم چون تقوا و اسلام را نيز در آن لحاظ كرد. با ظهور اسلام محدوده ي پيوند و حمايت، از قبيله فراتر رفت و شامل جامعه ي مسلمانان شد و «حق» محور حمايت و پشتيباني قرار گرفت؛ از اين رو اشراف قريش همواره پيامبر را متهم به قطع رحم مي كردند و با تعبير «قاطع» از آن حضرت ياد مي نمودند؛ زيرا آموزه هاي وي منجر به فروپاشي و به هم ريختن قبايل و اقتدار آنان مي شد. (يعقوبي، ج 2، ص 57؛ طبري، ج 2، ص 449)

پس از پيامبر و بازگشت تدريجيِ مسلمانان به شعارهاي دوره ي جاهلي، صله ي رحم و قطع آن در امور سياسي به همان معناي سابق بازگشت. عده اي كه هنوز بر همان روش هاي قبل از اسلام تأكيد مي كردند، هر نوع اقدامي را كه منجر به تضعيف قبيله مي شد، قطع رحم و هر آنچه را موجب استوار شدن پيوندهاي قبيله اي مي شد به صله ي رحم تعبير مي كردند. در دوره ي عثمان عنوان «صله رحم» دستاويز وي براي بخشش اموال و مناصب به اطرافيان و اقرباي خود بود؛ (ابن سعد، ج 3، ص 47 و ج 5، ص 27، 33؛ بلاذري، ج 5، ص 515؛ يعقوبي، ج 2، ص 173) و عمال وي نيز همين شيوه را پي مي گرفتند و اموال را به اقرباي خود به عنوان صله مي پرداختند. علاوه بر امور مالي، واگذاريِ مناصب نيز تحت همين عنوان انجام مي گرفت. معاويه از صله ي عثمان در حق خود و خاندانش و اين كه آنان را بر گرده ي مردم سوار كرده است، قدرداني مي كرد. (ابن شبّه، ج 3، ص 1096) مستند عثمان براي عزل ابو موسي اشعري از امارت كوفه و جانشين كردن عبد الله بن عامر همين مسئله بود. (ابن سعد، ج 5، ص 33. م)

در حوادث پس از قتل عثمان و تيره تر شدن روابط بني اميه و بني هاشم اين دو واژه بارها به كار رفت. معاويه بارها علي(ع) را متهم به قطع رحم عثمان و شوراندن مردم عليه او كرد. (منقري، ص 38، 199،222) وليد بن عقبه، در نبرد صفين به بنو عبدالمطلب ناسزا گفته و معتقد بود كه اينان با قتل عثمان مرتكب قطع رحم شده اند. (دينوري، ص 175؛ طبري، ج 5، ص 13) در همين نبرد ذو الكلاع، از ياران معاويه، خويشاوندي خود را به ابو نوح، از ياران علي(ع)، يادآور مي شود و از او مي خواهد كه از قتال دست بردارد، اما وي به او پاسخ منفي داد و متذكر شد كه اسلام خويشاوندي هاي نزديكي را بريده و خويشاوندي هاي دوري را به هم پيوند داده است. (منقري، ص 333) در گفت وگوي ميان ابن عباس و معاويه كاملاً مشخص مي شود كه منظور از صله ي رحم چيزي فراتر از روابط شخصي است و منظور نگاه داشتنِ حرمتِ صاحبان قدرت است. ابن عباس، معاويه را متهم مي كند كه با اعمال خود اسلام را از بين برده است. معاويه در جواب كشتن امام، قطع رحم و موارد ديگري را نابودي اسلام ذكر مي كند. (اخبار الدولة العباسية، ص 47)

البته گاه از سوي كساني كه به هيچ وجه معتقد به ارزش هاي قبيله اي نبودند از صله ي رحم سخن به ميان آمده كه مراد صله ي رحمي است كه در مسير حق و ترويج آن بوده و يا اهداف بالاتري داشته باشد. پيامبر در صلح حديبيه چنين ياد كرد كه امروز هر چه قريش از من طلب كند به خاطر صله ي رحم با آنان همراهي خواهم كرد. (طبري، ج 2، ص 624) همان گونه كه علي(ع) قريش را به خاطر قطع رحم خود و غصب حقش سرزنش كرد.(ثقفي، ج 1، ص 204؛ ج2، ص297) و همو به فرزندان عثمان كه در روز جمل به اسارت در آمدند پيشنهاد كرد كه اگر پيش وي بمانند، بر اساس صله ي رحم حرمتشان را پاس خواهد داشت. (مفيد، ص 382)

پس از شهادت علي(ع) اين مفاهيم هم چنان كاربرد سياسي خود را داشت و در درگيري ها و حوادثي كه به نحوي تقسيم بندي قبيله اي در آن لحاظ شده بود نمايان تر بود. مغيرة بن شعبه، والي معاويه بر كوفه، پس از آرامش اوضاع و دست يابيِ معاويه به قدرتِ فراگير، به او پيشنهاد مي كند كه اكنون هيچ خطري از سوي بني هاشم متوجه او نيست، بهتر است به امور ايشان نيز عنايتي كرده و با آنان صله ي رحم نمايد. معاويه جواب منفي خود را با اين جمله كه هنوز روزانه پنج بار صداي اشهد ان محمداً رسول الله براي اقامه ي نماز سر داده مي شود، ابراز مي نمايد. (مسعودي، ج 3، ص454) به هر صورت، تمسك به صله ي رحم از جمله مسائلي بود كه نشان از حمايت سياسي داشت. مروان هنگامي كه متوجه شد مورد غضب معاويه قرار گرفته و او را از ولايت مدينه عزل خواهد كرد، به او گفت كه تا به حال صله ي رحم را در حق او انجام داده و اين پيوند را قطع نكرده است.(بلاذري، ج 5، ص 65)

در حوادث عاشورا نيز همين واژه ها به كار رفت. مخالفين اقدام حسين(ع) را به قطع رحم تعبير كردند. امام حسين(ع) خود مي گفت كه دعوت وي بر اساس صله و نيكي است. (طبري، ج 5، ص 388) اما يزيد با متهم كردن حسين(ع) به قطع رحم، خطاب به امام سجاد(ع) گفت:

ابوك قطع رحمي و نازعني سلطاني فجزاه الله جزاء القطيعة و الاثم (ابن سعد، الطبقة الخامسة، ص 489).

يزيد براي دل جويي از امام سجاد(ع) پيشنهاد كرد نزد وي بماند كه در اين صورت حق وي را پاس داشته و به صله رحم اقدام خواهد كرد. (همان، ص 490) عمرو بن سعيد، والي مدينه، چون خبر شهادت امام به مدينه رسيد، بر منبر رفت و گفت:

او قطع رحم كرد (همان، ص 492).

با ياد اين موارد مشخص مي شود كه صله ي رحم و قطع آن در اين دو ديدگاه بر محورهاي متفاوتي قرار مي گيرند. در يك نگاه مبنا پيوندهاي قبيله اي است، اما در نگاه ديگر، كه اهل بيت(ع) در همان مسير گام مي نهادند، اقدامات بر اساس روابط قبيله اي تنظيم نمي شد، بلكه داير مدار حق بود.

علي(ع) به عثمان اعتراض كرد كه چرا اموال را به مصرف نزديكان و بستگان خود مي رساني، عثمان در جواب گفت: آنها بستگان تو نيز هستند. علي (ع) گفت:

لعمري ان رحمهم قريبة و لكن الفضل في غيرهم؛ هر چند آنان از نزديكان من اند، اما فضل در ديگران است. (طبري، ج 4، ص 338)

اين واژه ها هم چنان در معانيِ سياسي به حيات خود ادامه دادند و معمولاً كساني كه دست به قيامي مي زدند و يا شورشي بر پا مي كردند به قطع رحم متهم مي شدند؛ چنان كه ابن زبير، و نفس زكيه به همين عناوين متهم شده اند. (بلاذري، ج3، ص335؛ طبري، ج8، ص 95)

عبدالملك پس از كشته شدن ابن زبير، در جواب نامه ي ابن حنفيه مي نويسد:

انك عندنا محمود، انت احب و اقرب رحما من ابن الزبير... (ابن سعد، ج 5، ص 83).

كه مقصود عبدالملك ستودن رفتار سياسي ابن حنفيه بود؛ زيرا عليه وي دست به اقدامي نزده و پيوند و رحم خود را با عبدالملك حفظ كرده بود، خلاف ابن زبير. از موارد ديگري كه نشان مي دهد كاربرد اين واژه فراتر از پيوندهاي شخصي بود، درخواست جابر بن عبدالله از عبدالملك بن مروان است؛ او از عبد الملك مي خواهد كه نسبت به اهل مدينه صله ي رحم كند و حقوق آنان را به رسميت بشناسد. (همان، ص179)