بازگشت

فتنه


واژه ي فتنه در موارد اخلاقي، ديني و سياسي به كار رفته است. در تمام اين كاربردها معناي اصلي فتنه، كه وسوسه يا امتحانِ ايمان است، در آن اشراب شده است.

در كاربرد اخلاقيِ اين واژه از مواردي هم چون دنيا، مال و فرزند تعبير به فتنه شده است؛ زيرا اين موارد موجب وسوسه ي اشخاص مي شود؛ چنان كه در جنگ تبوك عده اي از صحابه ي رسول خدا(ص) به بهانه ي اين كه به فتنه ي بني الاصفر (زنان زيباي رومي) گرفتار نشوند، خواهان عدم حضور در اين نبرد شدند.

كاربرد ديني اين واژه نيز در آزمايش و امتحان ايمان است. كاربرد مهم اين واژه در سيره ي نبوي مربوط به آزار و شكنجه ي تازه مسلمانان براي دست كشيدن از دين جديد است و از فشاري كه بر اينان وارد مي شد تعبير به فتنه شده است؛ چنان كه هجرت به حبشه براي در امان ماندن از اين فتنه بود.

در كاربرد سياسي، واژه ي فتنه از جمله اصطلاحاتي است كه براي شورش ها و خلع طاعت و معمولاً براي جنبشي كه موجب اختلال در نظم ديني، اجتماعي و سياسي مي شود، به كار مي رود. اختلافات، زماني تبديل به فتنه، خطرناك و سزاوار كيفر مي شود كه گسيختن از قيود اجتماعي و سياسي را ايجاب كند؛ يعني جدايي از جامعه و امتناع از تبعيت خليفه. از آن جا كه ناآرامي منجر به تفرقه و گسيختن جماعت مي شود در موارد بسياري واژه ي فتنه به همراه كلمه ي فُرقه به كار رفته است.

كاربرد اين واژه در دوره ي نبوي بيش تر در امور ديني است، چنان كه بعد از پيامبر(ص) اين كاركرد بيش تر در امور سياسي است.

برگزيده شدن ابو بكر به خلافت در سقيفه، بسته شدن باب فتنه؛ و سعد بن عباده كه مخالف اين جريان بود «صاحب فتنه» اعلام شده اند.(بلاذري، ج 2، ص 261، 263) ابوبكر خود اقدام سريع در اين مورد را به بهانه ي بيم از وقوع فتنه توجيه مي كرد (همان، ص 263؛ مسعودي، ج 2، ص 301) و برگزيدن عمر به خلافت را نيز از همين باب مي دانست. دوره ي خلافت عمر، دوره ي مرگ و خاموشيِ فتنه ها معرفي شده است، اما بعد از عمر باب فتنه ها گشوده شد و از نيمه ي دوم حكومتِ عثمان فتنه ها آغاز شد و با قتل عثمان فتنه ي بزرگ به وقوع پيوست كه حاصل آن جنگ هاي داخليِ متعاقب آن بود.

بيش ترين و مهم ترين فتنه ها در دوره ي كوتاه زمام داري علي(ع) رخ داد. (بلاذري، ج 9، ص 116) اقدام طلحه و زبير فتنه انگيزي قلمداد شد و از جنگ جمل كه به علت حضور صحابه ي بزرگ در دو طرفِ درگيري، براي مردم عادي تشخيصِ حق در آن مشكل بود تعبير به فتنه مي شد. همان گونه كه نبرد صفين، توطئه ي افراشتن قرآنها بر نيزه (منقري، ص 490) و تحكيم، فتنه معرفي مي شد. حادثه ي نهروان نيز از جمله ي اين فتنه ها بود كه علي (ع) چشم آن را كند و خاموشش كرد.

از جمله ويژگي هاي دوره ي فتنه كه بنابر سخن حجاج بن يوسف با نجوا آغاز و با خطبه ها به نتيجه مي رسيد، (مسعودي، ج 3، ص 119) تحيّر و سردرگميِ مردم بود. به همين سبب در اين مقطع كه ميان صحابهِ موجه درگيري رخ داده بود، تشخيص حق از باطل مشكل مي نمود؛ لذا عده اي خانه نشيني را ترجيح مي دادند كه از جمله ي آنها عبدالله بن عمر بود. رفتار وي در زمان فتنه به عنوان الگو چنان مورد پسند عده اي قرار گرفته بود كه از او با تعبير «امام ما در فتنه» ياد مي شد. (بلاذري، ج10، ص 325، 360) برخي نيز هم چون محمد بن مسلمه خانه و كاشانه ي خود را در فتنه رها كرده و به جايي رفتند كه فارغ از درگيري ها بتوانند زندگي آرامي داشته باشند. او از علي(ع) شمشيري طلب مي كرد كه بتواند مسلم را از غير مسلم تشخيص دهد. همان گونه كه ربيع بن خثيم از علي(ع) خواست كه او را به سرحدات بفرستد، تا آن جا با خيال آسوده به نبرد با كافران بپردازد. ابوموسي اشعري نيز با استناد به سخني از پيامبر(ص) قعود در اين زمينه را سفارش مي كرد. قاعدين و معتزلين در فتنه، به هر اميري كه غلبه مي يافت اقتدا مي كردند.

معاويه در دوره ي حكومت خود توانست فتنه ها را خاموش نمايد و آرامش را به جامعه بازگرداند. او هر حركتي را به بهانه ي خاموش كردن فتنه و جلوگيري از ريختن خون هاي بيش تر در نطفه خاموش مي كرد؛ از جمله ي اين اقدامات، حركت حجر بن عدي بود كه با بهانه ي فتنه انگيزي سركوب شد. (بلاذري، ج 5، ص 273) احتمالاً در همين دوره احاديثي از زبان پيامبر ساخته مي شد و مردم را از فتنه پرهيز، و سلطان ظلوم غشوم را بر فتنه ي پايدار ترجيح مي داد. (يعقوبي، ج 2، ص 222)

آرامش ظاهريِ دوره ي معاويه با مرگ وي فرو ريخت و مجدداً حركت هاي مخالف آغاز شد، كه مهم ترين آن، حادثه ي كربلا بود. در حوادث مربوط به كربلا اين واژه در موارد اندكي براي بيان مخالفت آشوب انگيز يا معارضه ي خشونت بار با قدرت مستقر، به كار رفته و از اقدام امام حسين(ع) به عنوان فتنه ياد شده است. مروان پيش از حوادث كربلا در نامه اي به معاويه خبر داد كه حسين(ع) در پي فتنه انگيزي است. امام نيز در جواب، حكومت و ولايت معاويه را بزرگ ترين فتنه برشمرد. (ابن سعد، همان، ص 440) هم چنين نعمان بن بشير، فرمان دار كوفه، با آگاه شدن از تحركات و مخالفت هاي مردم و حمايت آنان از حسين(ع) و نماينده اش مسلم بن عقيل مردم را از اين كه به سوي فتنه پيش بروند بر حذر داشت. (طبري، همان، ص 355)

فتنه كه از آن با عنوان «ضرب الناس بعضهم ببعض» نيز تعبير مي شد. (ابن سعد، همان، 445) به مرور، به اصطلاحي عادي تبديل شد. اين اصطلاح براي گروه هاي مذهبي اي به كار رفت كه جدايي آنها از سنت از حدود مجاز فراتر مي رفت، به خصوص براي گروه هاي مبارز مسلحي چون خوارج. فتنه در اين معنا غالباً با مفهوم بدعت كه جدايي از سنت يا نقض سنت است، همراه است. (لوئيس، ص94) در قرن اول هجري فتنه ها به اندازه اي زياد بود كه عالماني هم چون حسن بصري متخصص در احكام دماء و فتن معرفي مي شدند. (ابن سعد، ج 7، ص120) و كتاب هاي فتن نيز براي رفع همين نياز تدوين شد.