بازگشت

آغاز حادثه ي بزرگ


يزيد در نامه ي مخصوصي هم كه براي وليد بن عقبه حاكم مدينه فرستاد چنين نوشت:

«با رسيدن اين نامه «عبدالله عمر» و «عبدالله زبير» و «حسين» را بگير! نامه را نشان آنها بده و مجبورشان ساز با من بيعت كنند اگر امتناع كردند سر آنها را با جواب نامه براي من بفرست!»

«وليد» پس از خواندن اين نامه سخت دچار ترديد و دو دلي شد وي از شجاعت و مردانگي حسين (ع)اطلاع داشت و مي دانست كه آن مرد بزرگ بيعت با يزيد را نمي پذيرد، ولي سرانجام با مشاورت مروان حكم كه مردي سخت پليد بود تصميم گرفت كه حسين را مجبور به بيعت سازد از اين رو شبي فرزند علي بن ابيطالب را به قصر خود خواست و نامه ي يزيد را به او نشان داد حسين بن علي در پاسخ گفت: «بيعت امري نيست كه بشود آن را در پنهان


انجام داد، فردا كه مردم را براي بيعت جمع مي كني ما را بخوان!»

حسين بن علي پس از آن از دارالاماره خارج شد و چون احساس مي كرد مامورين وليد قصد دارند با زور از او بيعبت بگيرند تصميم گرفت كه از مدينه خارج شود، اكنون روزهايي بسيار هولناك براي ملت اسلامي پيش آمده بود. اگر همه ي مردم به حكومت يزيد تن در مي داند و با او بيعت مي كردند مصيبتي بزرگ براي اسلام پيش مي آمد، براستي تاريخ چه قضاوتي مي كرد! يزيد شرابخوار، مردي پليد و جنايتكار، به نام خليفه ي اسلام و رهبر مسلمين شناخته مي شد و در چنين شرايطي آيا سكوت براي او جايز بود؟!

به هر حال حسين (ع)براي آخرين بار به زيارت قبر جدش رسول خدا رفت و بر آن تربت پاك قطراتي اشك نثار كرد، و فرمود: «آه، اي جد بزرگوار! اينك من با اكراه از تو دور مي شوم...»

در بيست و هشتم ماه رجب سال شصت هجري كاروان حسين (ع)از كنار نخلستانهاي مدينه مي گذشت و به سوي مكه پيش مي رفت.