بازگشت

پيشگفتار


بسم الله الرحمن الرحيم

اسلام فلسفه ي زندگي است و آئيني براي بهزيستي دو جهان.

اين مذهب راه كمال انساني، راه همبستگي مهرآميز مردم با يكديگر، راه زندگي و اقتصاد، راه جهانداري و راه آبادي و آسايش را به انسان نشان مي دهد تا در پناه آن آرامش جسمي و رواني انسان حاصل شود و تكامل معنوي آدمي امكان پذير گردد.

از نظر اسلام، انسان جانشين خدا در روي زمين است و بايد آنچنان تكامل روحي و معنوي پيدا كند كه بتواند اعمال و رفتار خود را با مقام بزرگ خويش هماهنگ سازد و با نيروي خرد و دانش و اراده، مقامي شايسته ي خويش يابد و براي به دست آوردن چنين مقامي ارجمند راهي جز آن نيست كه به يزدان گرايد و رنگ خدائي گيرد.

قوانين و مقررات اسلامي اين بود و اين هست كه


مردم به مهرورزي و دوستي بي آلايش با يكديگر زندگي كنند و برابري و برادري در ميان آنان استوار باشد.

يگانه عاملي كه اصل برابري انسانها را در انديشه و سپس در جامعه ي مسلمانان برقرار مي كند ايمان به خداي يگانه است و اين كه آدميان حق ندارند در مقابل هيچ كس جز او سر تعظيم فروآورند، زيرا كه انسان اسير و بنده ي انسانهاي ديگر، نخواهد توانست به كمال انساني برسد.

«لا اله الا الله» شعار آزادي اسلام است. اسلام با اين شعار تمام معبودهاي ساختگي را نابود كرده و مردم را از ذلت بندگي و پرستش غير خدا آزاد مي سازد.

از آنجايي كه تكامل معنوي انسان جز در سايه ي بهزيستي در اين جهان امكان پذير نيست و آن نيز در سايه ي برابر و عدالت اجتماعي به دست مي آيد، اسلام با تحول اعتقادي و اخلاقي خود سعي مي كند نظاماتي در جامعه برقرار كند كه همكاريهاي اجتماعي براساس برابري و عدالت كامل و توحيد اجتماعي امكان پذير گردد.

پيكار رسول اكرم محمد (ص) با سران جاهليت و كفاري كه همچنان به استواري نظام كهن علاقه داشتند با همه دشواريش، يك خصلت ويژه داشت و آن اين بود كه


هر كس با قبول اسلام و توحيد، دشمن را مي شناخت، اما پيكار علي بن ابيطالب و حسن و حسين (ع) با دشمنان زشتخوئي كه بود كه نقاب تقدس بر چهره زده بودند و شك نيست در آن شرايط بيدار كردن مردم عادي كوچه و بازار كه قدرت تشخيص نداتشند و پيوسته به ظواهر مي انديشيدند سخت مشكل بود.

پس از فوت رسول خدا (ص) ابرهاي تيره اي آسمان سرنوشت مسلمانان را فرا گرفت و اين ابرهاي تيره در زمان عثمان و معاويه و يزيد هيبتي سخت هولناك يافتند. حكام و واليان تيره درون با اعمال ناشايست خود به سيماي زيباي اسلام چنگ انداختند و در چنين شرايطي نبرد يك مسلمان مسؤول و معتقد به آرمانهاي اسلامي اجتناب ناپذير است.

البته بر انسان است كه همواره با ديگر كسان راه آرامش و آشتي بپيمايد و تا آنجا كه مي تواند به دشمني و نبرد بيهوده و ستيز كه موجب خونريزي است نگرايد و تخم كينه توزي و انتقام جوئي نكارد زيرا كه قرآن مي فرمايد:

«ادفع بالتي هي احسن فاذا الذي بينك و بينه عداوه كانه ولي حميم». [1] .


«بدي را به آنچه نيكوتر است دفع كن، آنوقت گوئي آن كس كه ميان تو و او دشمني هست دوستي مهربان گردد»!

از نظر اسلام كه آئيني است براي بهزيستي آدميان، جنگجوئي ستوده و پسنديده نيست و فرجام آن نيز تباهي و ويراني است، اما آنگاه كه دشمني خيره سر (همچون يزيد) بر مردم مسلط شده است و به نابكاريها دست زده و تباهي ها و فسادها را در سرزمين اسلامي مي گستراند منطقي نيست كه مسلمانان واقعي در مقابل او - كه مسالمت و نرمش موجب طغيان حس خود پرستي و غرور او مي شود- آرام بنشيند و تسليم گردد.

اسلام فرمان مي دهد كه بايد با اين دشمن خيره سر به ستيز پرداخت تا نيرويش در هم شكسته شود و قدرتش به نابودي بكشد.

اسلام تاكيد مي كند كه سستي و بيم و دو دلي و ناپايداري، دشمن را گستاخ و در دشمني پايدارتر مي كند و دفاع از نفس و تنبيه و گوشمالي ظالم را جزء فرائض مذهبي مي داند:

«و الذين اذا اصابهم البغي هم ينتصرون و جزاء سيئة سيئة مثلها»، و كساني كه چون ستمشان رسد ياري


مي طلبند، سزاي بدي، مجازاتي همانند آن است. [2] .

و يا

«اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا و ان اللَّه علي نصرهم لقدير»، [3] . يعني به مومنان كه مورد ستم قرار گرفته و مظلوم شده اند اجازه ي پيكار داده شده و خدا بر ياري آنان تواناست.

و به همين جهات بود كه رسول خدا و علي ابن ابيطالب (ع) و ساير پيشوايان اسلامي هنگامي كه قدرتي در سپاه حق مي يافتد بر بيدادگران زمان خود مي شوريدند تا آرمان هاي «طواغيت» را بر باد دهند و جامعه اي بر بنيادهاي زندگيساز اسلام بنياد نهند.

در اين جزوه ي كوچك، ما نهضت حسيني را به اختصار بررسي كرده و بيشتر به انگيزه هاي نهضت پرداخته ايم و اميداوريم كه بتواند مكتب حسيني را به ما بشناساند و راهگشاي ايمان تازه اي در قلبهايمان باشد.

محمود حكيمي

قم - تابستان 1353



پاورقي

[1] سوره‏ي فصلت، آيه‏ي 34.

[2] سوره‏ي شوري، آيات 39 و40.

[3] سوره‏ي حج آيه‏ي 39.