بازگشت

فلسفه ي شهادت (مقدمه)


بسم الله الرحمن الرحيم

مقدمه: از حضرت آيه الله مكارم

چرا حسين فراموش نمي شود؟

چهره ي اصلي قيام حسين (ع)

چه كسي در قيام كربلا پيروز شد؟

سوگواري براي چيست؟

چرا حسين (ع) فراموش نمي شود؟

اهميت تاريخ زندگي امام حسين (ع) كه به صورت يكي از «شورانگيزترين حماسه هاي تاريخ بشريت» درآمد، نه تنها از اين نظر است كه همه سال نيرومندترين امواج احساسات ميليونها انسان را در اطراف خود برمي انگيزد و مراسمي پر شورتر از هر مراسم ديگر به وجود مي آورد،


بلكه اهميت آن بيشتر از آن نظر است كه: هيچ گونه «محركي» جز عواطف پاك ديني و انساني و مردمي ندارد و اين تظاهرات پرشكوه كه به خاطر بزرگداشت اين حادثه ي تاريخي انجام مي گيرد، نيازمند به هيچ گونه مقدمه چيني و فعاليتهاي تبليغاتي نيست و از اين جهت در نوع خود بي نظير است.

اين حقيقت را غالبا مي دانيم، ولي نكته اي كه براي بسياري (مخصوصا متفكران غير اسلامي) هنوز به درستي روشن نشده و همچنان به صورت معمائي در نظر آنها باقي مانده اين است كه:

چرا اين قدر به اين حادثه ي تاريخي كه از نظر «كميت و كيفيت» مشابه فراوان دارد اهميت داده مي شود؟ چرا مراسم بزرگداشت اين خاطره هر سال پرشكوه تر و پرهيجان تر از سال پيش، برگزار مي گردد؟

چرا امروز كه از «حزب اموي» و دار و دسته ي آنها اثري نيست و قهرمانان اين حادثه مي بايست فراموش شده باشند، حادثه كربلا رنگ ابديت به خود گرفته است؟!

پاسخ اين سئوال را بايد در لابه لاي انگيزه هاي اصلي اين انقلاب جستجو كرد، ما تصور مي كنيم تجزيه


و تحليل اين مسئله براي كساني كه آگاهي از تاريخ اسلام دارند چندان پيچيده و مشكل نيست.

روشنتر بايد گفت:

حادثه ي خونين كربلا نموداري از جنگ دو رقيب سياسي بر سر به دست آوردن كرسي زمامداري يا بر سر املاك و سرزمين هائي صورت نگرفته.

اين حادثه از انفجار كينه هاي دو طايفه ي متخاصم كه بر سر امتيازات قبيله اي درمي گيرد سر چشمه نگرفته است.

اين حادثه صحنه ي روشني از مبارزه ي دو مكتب فكري و عقيده اي است كه آتش فرزوان آن، در طول تاريخ پرماجراي بشريت، از دورترين ازمنه گرفته تا امروز، هرگز خاموش نشده است، اين مبارزه دنباله ي مبارزه ي تمام پيامبران و مردان اصلاح طلب جهان و به تعبير ديگر دنباله ي جنگهاي «بدر و احزاب» بود.

همه مي دانيم هنگامي كه «پيامبر اسلام» به عنوان يك رهبر انقلاب فكري و اجتماعي براي نجات بشريت از انواع بت پرستي و خرافات، و آزادي انسانها از چنگال جهل و بيدادگري قيام كرد و قشرهاي ستمديده و حق طلبي را كه مهمترين عناصر تحول بودند به گرد خود جمع نمود، در


اين موقع مخالفان اين نهضت اصلاحي كه در راس آنها ثروتمندان بت پرست و رباخوار مكه بودند، صفوف خود را فشرده ساخته، براي خاموش كردن اين ندا، تمام نيروهاي خود را به كار گرفتند، و ابتكار اين تلاشهاي ضد اسلامي در دست «حزب اموي» و سرپرست آنها ابوسفيان بود.

ولي در پايان كار در برابر عظمت و نفوذ خيره كننده ي اسلام به زانو درآمده: سازمانشان به كلي از هم پاشيد.

بديهي است اين از هم پاشيدن به معني ريشه كن شدن و نابودي آنها نبود، بلكه نقطه ي عطفي در زندگي آنها محسوب مي شد، يعني فعاليت هاي ضد اسلامي صريح و آشكار خود را تبديل به فعاليت هاي پشت پرده و تدريجي كه برنامه ي هر دشمن لجوج و ضعيف و شكست خورده اي است نمودند و در انتظار فرصت بودند.

بني اميه پس از رحلت پيامبر (ص) براي ايجاد يك جنبش ارتجاعي و سوق مردم به دوران قبل از اسلام كوشيدند كه در دستگاه رهبري اسلام نفوذ پيدا كنند، و هر قدر مسلمانان از زمان پيامبر (ص) دورتر مي افتادند زمينه را مساعدتر مي ديدند.

مخصوصا پاره اي از «سنتهاي جاهليت» كه به دست


غير بني اميه روي علل گوناگوني احيا گرديد، جاده را براي يك «قيام جاهلي» آماده ساخت.

از جمله اين كه:

1- مسئله ي نژاد پرستي كه اسلام خط سرخ روي آن كشيده بود مجددا به دست بعضي از خلفا زنده شد و نژاد «عرب» برتري خاصي بر «موالي» (غير عرب) يافتند.

2- تبعيض هاي گوناگون كه با روح اسلام ابدا سازگار نبود آشكار گشت و «بيت المال» كه در زمان پيامبر (ص) بطور مساوي در ميان مسلمانان تقسيم مي شد به صورت ديگري درآمد و امتيازات بي موردي به عده اي داده شد و امتيازات طبقاتي مجددا احيا گرديد.

3- پستها و مقامات كه در زمان پيامبر (ص) براساس لياقت و ارزش علمي و اخلاقي و معنوي به افراد داده مي شد به صورت قوم و خويش بازي درآمد، و در ميان اقوام و بستگان بعضي از خلفا تقسيم شد.

مقارن همين اوضاع و احوال، فزند ابوسفيان، «معاويه» به دستگاه حكومت اسلامي راه يافت و به زمامداري يكي از حساسترين مناطق اسلام (شام) رسيد و از اينجا با دستياري باقيمانده ي احزاب جاهليت، زمينه را


براي قبضه كردن حكومت اسلام و احياي همه ي سنتهاي جاهليت هموار ساخت.

اين موج بقدري شديد بود كه پاك مردي مانند علي (ع) را در تمام دوران خلافت نيز به خود مشغول ساخت.

قيافه ي اين جنبش ضد اسلامي به قدري آشكار بود كه رهبري كنندگان آن نيز نمي توانستند آن را مكتوم دارند.

اگر ابوسفيان در آن جمله ي عجيب تاريخي خود هنگام انتقال خلافت به بني اميه و بني مروان با وقاحت تمام مي گويد: «هان اي بني اميه! بكوشيد و گوي زمامداري را از ميدان بربائيد (و به يكديگر پاس دهيد) سوگند به آنچه من به آن سوگند ياد مي كنم بهشت و دوزخي در كار نيست (و قيام محمد يك جنبش سياسي بوده است)!

و يا اگر «معاويه» هنگام تسلط بر عراق در خطبه ي خود در كوفه مي گويد: «من براي اين نيامده ام كه شما نماز بخوانيد و روزه بگيريد، من آمده ام بر شما حكومت كنم هر كس با من مخالفت ورزد او را نابود خواهم كرد!»

و اگر يزيد هنگام مشاهده ي سرهاي آزاد مرداني كه در


كربلا شربت شهادت نوشيدند مي گويد: «اي كاش نياكان من كه در ميدان بدر كشته شدند در اينجا بودند و منظره ي انتقام گرفتن مرا از بني هاشم مشاهده مي كردند»!...

همه ي اينها شواهد گويائي بر ماهيت اين جنبش «ارتجاعي و ضد اسلامي» بود و هر قدر پيشتر مي رفت، بي پرده تر و حادتر مي شد.

آيا امام حسين (ع) در برابر اين خطر بزرگ كه اسلام عزيز را تهديد مي كرد و در زمان «يزيد» به اوج خود رسيده بود مي توانست سكوت كند و خاموش بنشيند، آيا خدا و پيامبر و دامنهاي پاكي كه او را پرورش داده بودند مي پسنديدند؟

آيا او نبايد با يك فداكاري فوق العاده و از خود گذشتگي مطلق، سكوت مرگباري را كه بر جامعه ي اسلامي سايه افكنده بود، در هم بشكند و قيافه ي شوم اين نهضت جاهلي را از پشت پرده هاي تبليغاتي «بني اميه» آشكار سازد و با خون پاك خود سطور درخشاني بر پيشاني تاريخ اسلام بنويسد كه براي آينده حماسه اي جاويد و پرشور باشد.


آري حسين (ع) اين كار را كرد و رسالت بزرگ و تاريخي خود را در برابر اسلام انجام داد، و مسير تاريخ اسلام را عوض نمود، توطئه هاي ضد اسلامي حزب اموي را در هم كوبيد و آخرين تلاشهاي ظالمانه ي آنها را خنثي كرد، و اين است چهره ي حقيقي قيام حسين (ع)، از اينجا مي فهميم چرا نام و تاريخ امام حسين (ع) هرگز فراموش نمي شود. او متعلق به يك عصر و يك قرن و يك زمان نبود، او و هدف او جاوداني بود.

او در راه حق و عدالت و آزادگي، در راه خدا و اسلام، در راه نجات انسانها و احياي ارزشهاي مردمي شربت شهادت نوشيد آيا اين مفاهيم هيچ گاه كهنه و فراموش مي گردد؟ نه... هرگز...!

راستي چه كسي پيروز شد؟

آيا پيروزي در اين مبارزه ي عظيم با بني اميه و سربازان خونخوار و دنيا پرستشان بود؟ يا از آن امام حسين (ع) و ياران جانباز او كه در راه عشق به حق و فضيلت و براي خدا همه چيز خود را فدا كردند؟!

توجه به مفهوم واقعي «پيروزي» و «شكست» به اين


سئوال پاسخ مي گويد: پيروزي آن نيست كه انسان، از ميدان نبرد سالم به درآيد، يا دشمن خود را به خاك هلاك افكند، پيروزي آن است كه «هدف» خود را پيش ببرد، و دشمن را از رسيدن به مقصود خود باز دارد.

با توجه اين اين معني، نتيجه ي نهائي نبرد خونين كربلا كاملا روشن مي شود، و درست است كه حسين (ع) و ياران وفادارش پس از يك نبرد قهرمانانه، شربت شهادت نوشيدند، اما آنها هدف مقدس خود را، به تمام معني، از آن شهادت افتخارآميز گرفتند.

هدف اين بود كه ماهيت نهضت ارتجاعي و ضد اسلامي «اموي» آشكار گردد، افكار عمومي مسلمانان بيدار شود و از توطئه هاي اين بازماندگان دوران جاهليت، و رسوبات دوران كفر و بت پرستي آگاه گردند، و اين هدف به خوبي انجام شد.

آنها سرانجام ريشه هاي درخت ظلم و بيدادي «بني اميه» را قطع كردند و با فراهم ساختن مقدمات انقراض آن حكومت غاصب كه افتخارش زنده كردن رسوم جاهلي و فساد و تبعيض و ستمگري بود سايه ي شوم و ننگين آن را از سر مسلمانان كوتاه ساختند.


حكومت «يزيد» با كشتن مردان با فضيلت خاندان پيامبر (ص) مخصوصا امام حسين (ع) پيشواي بزرگ اسلام و جگر گوشه ي پيامبر (ص) قيافه ي واقعي خود را به همه نشان داد، وكوس رسوائي اين مدعيان جانشيني پيامبر (ص) را در همه جا زدند.

و عجيب نيست كه در تمام انقلابها و تحولهائي كه بعد از حادثه ي كربلا روي داد شعار «خونخواهي اين شهيدان» يا «الرضا لِآل محمد» را مي بينيم كه تا زمان بني عباس كه خود با بهره برداري از اين مساله به حكومت رسيدند، و سپس راه ستمگري پيش گرفتند، ادامه يافت.

چه پيروزي از اين بالاتر كه نه فقط به هدف مقدس خود نائل گشتند بلكه سرمشقي براي همه ي مردم آزاده ي جهان گشتند.

چرا سوگواري مي كنيم؟!

مي گويند اگر امام حسين (ع) پيروز شد چرا جشن نمي گيريم؟ چرا گريه مي كنيم؟ آيا اين همه گريه در برابر آن پيروزي بزرگ شايسته است؟

اما آنها كه اين ايراد را مي كنند «فلسفه ي عزاداري» را


نمي دانند و آن را با گريه هاي ذليلانه اشتباه مي كنند.

اصولا «گريه» و جريان قطره هاي اشك از «چشم» كه دريچه ي قلب آدمي است چهار گونه است:

1- گريه هاي شوق گريه ي مادري كه از ديدن فرزند دلبند گمشده ي خويش پس از چندين سال، سر داده مي شود يا گريه ي شادي آفرين و رضايت بار عاشق پاكبازي كه پس از يك عمر محروميت، معشوق خود را مي يابد، اين گريه ي شوق است.

قسمت زيادي از حماسه هاي كربلا شوق آفرين و شورانگيز است و به دنبال آن سيلاب اشك شوق به خاطر آن همه رشادتها، فداكاريها، شجاعتها، آزاد مرديها، و سخنرانيهاي آتشين مردن و زنان به ظاهر اسير، از ديدگان شنونده سرازير مي گردد، آيا اين گريه دليل بر شكست است؟!

2- گريه هاي عاطفي آنچه در درون سينه ي انسان جاي دارد «قلب» است نه «سنگ»! و اين قلب كه ترسيم كننده ي امواج عواطف انساني است به هنگام مشاهده ي منظره ي كودك يتيمي كه در آغوش مادر در يك شب سرد زمستاني از فراق پدر جان مي دهد به لرزه درمي آيد و با سرازير كردن


سيلاب اشك، خطوط اين امواج را در صفحه ي صورت ترسيم مي كند و نشان مي دهد قلبي زنده و سرشار از عواطف مردمي است.

آيا اگر با شنيدن حادثه ي جان سپردن يك طفل شير خوار در آغوش پدر، و دست و پا زدن در ميان سيلاب خون، در حادثه ي كربلا قلبي بتپد، و شراره هاي آتشين خود را به صورت قطره هاي اشك به خارج پرتاب كند نشانه ي ضعف و ناتواني است يا دليل است بر بيداري آن قلب پر احساس؟!

3- گريه ي پيوند هدف گاهي قطره هاي اشك پيام آور هدفهاست، آنها كه مي خواهند بگويند با مرام امام حسين (ع) همراه و با هدف او هماهنگ و پيرو مكتب او هستيم، ممكن است اين كار را با دادن شعارهاي آتشين، با سرودن اشعار و حماسه ها ابراز دارند، اما گاهي ممكن است آنها ساختگي باشد، ولي آن كس كه احيانا با شنيدن اين حادثه ي جانسوز، قطره ي اشكي از درون دل، بيرون مي فرستد، صادقانه تر، اين حقيقت را بيان مي كند، اين قطره ي اشك اعلان وفاداري به اهداف مقدس ياران امام حسين و پيوند دل و جان با آنهاست، اعلان جنگ با


بت پرستي و ظلم و ستم، اعلان بيزاري از آلودگيهاست و آيا اين نوع گريه بدون آشنائي به اهداف پاك او ممكن است؟!

4- گريه ي ذلت و شكست گريه ي افراد ضعيف و ناتواني است كه از رسيدن به اهداف خود وامانده اند و روح و شهامتي براي پيشرفت در خود نمي بينند، مي نشينند و عاجزانه گريه سر مي دهند، هرگز براي امام حسين (ع) چنين گريه اي مكن كه او از اين گريه بيزار و متنفر است، اگر گريه مي كني گريه ي شوق، عاطفه، و پيوند هدف باشد!

ولي مهمتر از سوگواري، آشنائي به مكتب امام حسين (ع) و ياران او، و پيوستگي عملي به اهداف آن بزرگوار است، مهم پاك بودن و پاك زيستن و درست انديشيدن و عمل كردن است.

در اين كتاب كه هم اكنون از نظر شما مي گذرد بحثهاي فشرده و زنده اي درباره ي مقدمات و نتائج اين قيام بزرگ مطالعه مي فرمائيد.

دفتر انتشارات نسل جوان