بازگشت

سخنراني 16


بسم اللَّه الرحمن الرحيم

الحمدللَّه رب العالمين باري ء الخلائق أجمعين والصلاة والسلام علي خاتم النبيين أبي القاسم محمد، و آله الطاهرين.

«شيخ طوسي» در كتاب «مصباح المتهجد» مي نويسد روز بيستم ماه صفر روزي است كه جابر بن عبداللَّه انصاري صحابي رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلم از مدينه براي زيارت قبر اباعبداللَّه عليه السلام به كربلا آمد و او اول كسي بود كه امام را زيارت كرد و در اين روز زيارت امام حسين عليه السلام مستحب است و زيارت اربعين همين است.

ظاهر عبارت شيخ طوسي (ره) آن است كه جابر از مدينه به منظور زيارت حركت كرده بود و روز بيستم ماه صفر وارد كربلا شد نه آنكه رسيدن او به كربلا بعد از چهل روز از شهادت امام برحسب تصادف روي داده باشد و بعيد نيست كه همين طور باشد چه بعد از رسيدن اهل بيت به كوفه ابن زياد بي درنگ عبدالملك بن ابي الحارث سلمي را از عراق به حجاز فرستاد تا هرچه زودتر از كوفه وارد مدينه شود و عمرو بن سعيد بن عاص اموي والي مدينه را از شهادت امام و ياران وي آگاه سازد و عبدالملك بي درنگ راه مدينه را در پيش گرفت و چند روز بعد وارد مدينه شد و خبر شهادت امام را رسماً به والي مدينه ابلاغ كرد، در اين صورت ممكن است كه جابر بن عبداللَّه انصاري با خبر يافتن از فاجعه شهادت امام و بني هاشم و اصحاب امام با آنكه بنابر بعضي اقوال از دو چشم نابينا شده بود [1] از همان مدينه بقصد زيارت امام و ياران فداكار او كه دليرانه تسليم شهادت شده بودند حركت كند و در بيستم ماه صفر درست چهل روز بعد از


شهادت امام وارد كربلا شد و سنت زيارت اربعين امام بر دست او تأسيس گرديد، جابر در اين سفر (يعني از كوفه به كربلا) تنها نبود و همسفري از خود جوانتر و در عين حال بسيار دانشمند و بزرگوار همراه داشت و همين مرد بزرگوار را بسيار شده است كه از روي ناداني و بي اطلاعي غلام جابر گفته اند و يكي از بزرگترين دانشمندان و مفسران اسلامي را به اين گمنامي نام برده اند، اين مرد بسيار با مقام و بزرگواري كه همراه جابر بود و شخصيت او در بسياري از محافل مذهبي مانند بسياري از حقايق و مطالب ديگر تحريف شده است عطية بن سعد بن جناده ي عوفي كوفي است كه از بزرگان تابعين است، يعني از كساني است كه رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلم را نديده، اما اصحاب رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله را ديده است، عطيه هم از صحابه رسول خدا نيست اما بسياري از صحابه از جمله عبداللَّه بن عباس را ديده است و از آنان كسب علم كرده است.

طبري مورخ در كتاب منتخب ذيل المذيل مي نويسد، عطية بن سعد بن جناده عوفي از طائفه ي جديله و از قبيله ي قيس و كنيه اش ابوالحسن است آنگاه روايتي به اين مضمون نقل مي كند كه سعد بن جناده (يعني پدر عطيه) در كوفه نزد علي ابن ابي طالب عليه السلام آمد و گفت:

اين اميرمؤمنان، خدا به من پسري داده است، لطفاً شما او را نامگذاري كنيد. علي عليه السلام فرمود: «هذا عطية اللَّه» ترجمه ي اين جمله اين است كه اين پسر عطية اللَّه يعني داده خدا است، اما اميرالمؤمنين با همين جمله او را نامگذاري كرد و «عطيّة» ناميده شد. دنباله روايت طبري درباره ي عطية چنين است: عطيه در سال 81 هجري همراه «عبدالرحمن بن محمد بن اشعث» بر «حجاج بن يوسف ثقفي» كه يكي از جباران عراق بود خروج كرد و پس از آنكه عبدالرحمن در سال 85 از ميان رفت عطيه به فارس گريخت، حجاج بن محمد بن قاسم ثقفي نوشت كه عطيّه را حاضر كند و از او بخواهد كه علي عليه السلام را لعن كند و اگر نه چهارصد شلاق به او بزند و سر و ريش او را بتراشد. محمد عطيه را حاضر كرد و نامه حجاج را براي وي خواند تا يكي از دو راه را انتخاب كند. عطيّه حاضر نشد كه علي عليه السلام را بد بگويد و از جسارت به


اميرالمؤمنين عليه السلام امتناع ورزيد و ناچار تن داد كه محمد به دستور حجاج چهارصد شلاق به او زد و سر و ريش او را تراشيد و چون قتيبة بن مسلم حاكم خراسان شد عطيّه به آنجا رفت و در خراسان مي زيست تا روزي كه عمر بن هبيره والي عراق شد و عطيّه نامه اي به او نوشت و از وي اجازه خواست تا به عراق بازگردد، عمر هم به وي اذن داد و عطيه به كوفه رفت و همانجا مي زيست كه در سال يكصد و يازده وفات كرد، سپس طبري مي نويسد كه عطيه بسيار روايت مي كرد و محل اعتماد است [2] .

عطيه علاوه بر آنكه از راويان حديث و از مجاهدان اسلامي است يكي از بزرگترين علماي تفسير قرآن مجيد است و خود تفسيري در پنج مجلد بر قرآن مجيد نوشته است و برحسب روايت بلاغات النساء او خطبه ي صديقه ي طاهره را در موضوع فدك از عبداللَّه محض يعني عبداللَّه بن حسن بن حسن كه پدرش حسن مثني پسر امام حسن و مادرش فاطمه دختر امام حسين بوده است روايت مي كند، عطيه چندي شاگرد ابن عباس بوده است و در درس تفسير وي حاضر مي شده است و خودش مي گويد كه من سه دوره تفسير قرآن، و هفتاد دوره قراءت قرآن را بر ابن عباس خوانده ام. معني اين سخن اين است كه ابن عباس درسي داشته است كه در آن تفسير قرآن مي گفته است و درسي كه منحصر به تلاوت و خواندن قرآن بوده است و عطيه سه دوره در آن درس و هفتاد دوره در اين درس حاضر شده است.

شنونده ي محترم از اين روايت مربوط به عطيه مي توان فهميد كه صحابه رسول خدا و تابعين تا چه حد به تفسير قرآن و تلاوت قرآن اهميت مي داده اند و در فراگرفتن علم و تفسير و آشنا شدن به تلاوت قرآن تا كجا توفيق داشته اند، اينان نيك مي دانستند كه سرفرازي مسلمانان و سعادت دنيا و آخرتشان تنها در سايه ي قرآن و آشنائي به عمل كردن به آن است و قرآن مجيد براي آن نازل شده است كه مسلمانان هميشه آن را تلاوت كنند و در آيات آن بهتر تأمل نمايند و علاوه بر آن بيان قرآن را از رسول خدا فراگيرند و ديگر آنكه خود نيز با مطالب قرآن آشنا شوند و در آنها تفكر كنند، در يكي از آيات قرآن


كريم به اين دو مطلب: يكي اينكه مردم بايد بيان و تفسير قرآن را از رسول خدا فراگيرند و ديگر آنكه خود هم در مقام فهميدن قرآن برآيند و در آن تفكر كنند تصريح شده است:

«و أنزلنا إليك الذكر لتبين للناس ما نزل إليهم و لعلهم يتفكرون».

قرآن را كه وسيله يادآوري است بسوي تو فروفرستاديم تا اوّلاً آنچه را به سوي مردم نازل شده است براي ايشان بيان كني و ثانياً خود مردم هم در آيات قرآن تفكر كنند و با مطالب قرآن آشنا شوند، معني آيه آن است كه مردم در مقابل قرآن دو وظيفه دارند يكي آنكه بيان و تفسير رسول خدا را كه در اطراف قرآن به آنان مي رسد فراگيرند و حفظ كنند و آنچه را نيازمند بيان و تفسير است كه بوسيله ي بياني كه از رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلم مي رسد بفهمند، اما مراد از بيان پيغمبر براي قرآن آن نيست كه قرآن را براي مردم ترجمه كند و در محكمات و آيات صريخ و روشن قرآن هم مردم نيازمند بيان رسول خدا باشند، مقصود بيان كليات قران و مطالبي است كه اجمال آن نيازمند تفصيل، و مشكل آن محتاج به توضيح است و مي شود كسي آن را طوري و كسي ديگر طور ديگر تفسير كند.

وظيفه ي ديگر مسلمانان در قرآن مجيد به صريح آيه اي تلاوت و ترجمه شد آن است كه خود هم از قرآن مجيد استقاده كنند و فكر خود را در راه فهم قرآن بكار برند. معني آنكه رسول خدا قرآن را بيان و تفسير كند آن نيست كه مسلمانان خود را از فهم قرآن محروم كنند و از رسول خدا پرسيده باشند كه شما از آيه ي «ان اللَّه يأمر بالعدل والاحسان و ايتاء ذي القربي» چه مي فهميد، معني اين قبيل آيات به قدري روشن است كه هركس با انس مختصري به زبان عربي مي تواند از آن استفاده كند و به آن موعظه شود، و هيچ كس از اين آيه جز آن نخواهد فهميد كه خدا مردم را امر مي كند كه عادل باشند و بيدادگري نكنند و نيكي كنند و با خويشان خود به مهرباني و محبت رفتار نمايند. مسلمين دنيا را نگفته اند كه وقتي امثال اين آيات بر ايشان تلاوت شد:

«ويل للمطففين الذين اذا اكتالوا علي الناس يستوفون و اذا كالوهم او وزنوهم يخسرون ألا يظن اولئك انهم مبعوثون ليوم عظيم يوم يقوم الناس لرب العالمين»:


بگويند ما كه قرآن را نمي فهميم بگذار برويم و از رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلم كه بايد قرآن را براي ما تفسير كند بپرسيم كه اين آيه ها چه مي گويند؟ قرآن مجيد با اين گونه آيات صريح و روشن نازل شده است تا مسلمانان آنها را تلاوت كنند و در معاني آنها تأمل كنند و بهترين درسها و موعظه ها را از همين آيات قرآني فراگيرند، اين آيات يا ترجمه ي آن بر هركس خوانده شود مي فهمد كه خداي متعال مردم كم بده و كم فروش را كه وقتي مي خواهند حق مردم را بدهند كم مي دهند و وقتي مي خواهند حق خود را از مردم بگيرند دقيق مي شوند و حق خود را كامل و سر پر از مردم وصول مي كنند. چنين مردمي را خدا وعده ي عذاب مي دهد و مي گويد واي بر اينان كه گوئي به روز حساب عقيده ندارند و از روزي كه مردمان به امر پروردگار جهان بر رستاخيز حساب فراخوانده شوند بي خبرند. قرآن مجيد كتابي است كه مسلمانان از آن بهره مند گردند و از هدايتهاي آن استفاده كنند و قرآن مجيد آياتي و متشابهاتي هست كه فهم آن مشكل است و فهميدن آنها براي هركس ميسر نيست، بلكه علما و دانشمندان بزرگ كه از فهم آن فرومانده اند و ناچار بايد در اين گونه آيات از بيان و تفسير رسول خدا و ائمه ي طاهرين عليهم السلام استفاده كرد، اما همه ي آيات قرآن اينطور نيست بلكه بيشتر آيات قرآن صريح و روشن و قابل فهم مردم است.

در بسياري از آيات قرآن تعبير (يا ايها الناس) دارد يعني اي مردم يا تعبير «يا ايها الذين آمنوا» يعني: اي كساني كه ايمان آورده ايد و معني اين تعبيرها آنست كه روي سخن در كتاب آسماني قرآن با مردم است، گاهي با همه مردم، و گاهي با مردم باايمان، و گاهي با كافران و منافقان، قرآن كتابي است براي تمام بشر، دين اسلام هم ديني است براي تمام بشر البته بعضي پذيرفته اند و مي پذيرند و تصديق نمي كنند، اگر مردمي خدا را باور نكرده اند و به او ايمان نياورده اند اين باعث نمي شود كه خدا را فقط خداي خداشناسان و دينداران بگوئيم، خدا خداي همه ي موجودات و ممكنات و جهانيان است، خداي مؤمن و كافر است، رسول خدا هم پيامبر تمام بشر است چه او را به پيامبري بشناسند و چه


نشناسند، قرآن هم كتابي است كه براي تمام بشر نازل شده، و روي سخن با همه جهانيان دارد، هم آنان كه آن را كتاب آسماني بدانند و هم آنان كه از روي قصور يا تقصير بدان ايمان نياورند، به همين حساب علي ابن ابي طالب و يازده امام ديگر عليهم السلام در زمان امامت و دوره ي پيشوائي خود بر تمام بشر امام بوده اند و امام زمان نيز امروز بر تمام بشر امام و حجت الهي است چه آنانكه امامت امامان را باور كنند و چه آنان كه به هر جهتي باشد از ايمان به امامتشان محروم باشند، به هر جهت اين فكر كه قرآن مجيد از حدود فهم مردم خارج است و كتابي است مقدس كه بايد آن را فقط به عنوان تيمن و تبرك در خانه هاي خود داشته باشيم و اگر مي خوانيم تنها براي ثواب بردن بخوانيم نه براي فهميدن و نه براي دستور گرفتن و نه براي نيرومند شدن از نظر روحي و اخلاقي. فكري است بي اساس و ضد قرآن و ضد دين، و بهترين راهي است براي محروم كردن مسلمانان از تأمل و تدبر در آيات قرآن مجيد كه ديگر به مسلمان مجال نمي دهد با قرآن مجيد آشنا شود و آن را بفهمد و از مواعظ و تربيتهاي قرآن استفاده كند و در نتيجه تلاوت كردن يا شنيدن آيه هاي قرآن بر ايمان او افزوده شود، خداي متعال از بندگان خواسته است كه در قرآن تدبر كنند.

«افلا يتدبرون القرآن ام علي قلوب أقفالها»

آيا اين خدانشناسان در قرآن تدبر نمي كنند يا هنوز قفلها بر دلها زده است؟ با تدبر نكردن در قرآن و نفهميدن آن چه كسي مي تواند خدا را بشناسد، و از هدايتهاي قرآن استفاده كند و رهبري آن را در زندگي دنيا و آخرت خود بپذيرد؟ مرحوم امين الاسلام در مقدمات تفسير مجمع البيان حديثي از رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلم روايت مي كند كه مي تواند در فهم اين مطلب ما را كمك دهد و آن حديث اين است كه:

«يقال لصاحب القرآن: إقرء وارق و رتل كما كنت ترتل في الدنيا فان منزلك عند آخر آية تقرؤها». يعني رسول خدا فرمود: روز قيامت پس از رسيدگي به حسابها به صاحب قرآن يعني كسي كه اهل قرآن بوده است و قرآن مي خوانده و قرآن مي دانسته است گفته مي شود «اقرء وارق» قرآن تلاوت كن و همانطور كه قرآن مي خواني بالا


مي رفته باش «و رتل كما كنت ترتل في الدنيا» يعني همچنانكه در دنيا قرآن را درست و آهسته و مرتب و منظم مي خواندي و هم درست مي خواندي و هم درست در آن تأمل مي كردي اكنون هم همانطور بخوان زيرا كه منزلت و خانه ات در بهشت همانجا است كه در موقع خواندن آخرين آيه به آنجا مي رسي، از اين حديث بايد اينطور فهميد تنها آن كسي در بهشت قرآن را آيه آيه مي خواند و درجات بهشت را به شماره آيه هاي قرآني كه تلاوت مي كند طي مي كند كه در دنيا قرآن مي خوانده است و به خواندن هر آيه اي از يك درجه از درجات روحي و اخلاقي و ايماني به درجه اي بالاتر پا نهاده است، آنجا كسي به مقامي نمي رسد و به درجه اي بالا نمي رود مگر آنكه اينجا مقامي را تحصيل كرده باشد و به درجه ي اخلاقي و روحي نائل شده باشد. كتاب مجيد قرآن را خداي متعال به مسلمانان داده است كه آن را كتابي مقدس و مطهر و آسماني بدانند و بشمرند و به خود حق بدهند كه در قرآن تدبر كنند و از آن استفاده برند.

مسلمانان پيش از هر كتاب و بيش از هر كتابي بايد با قرآن مجيد انس بگيرند و از قرآن بهره مند باشند و قرآن را براي دستور گرفتن و بكار بستن و عمل كردن بخوانند.

چه خوب است كه هر مسلماني هر روز چند آيه از قرآن را به اين نظر بخواند و در آن نيك بينديشد و اگر هيچ سخني نمي تواند جاي آن را بگيرد كسب فيضي كند، اگر ده آيه براي ثواب بردن مي خواند يك آيه هم براي تربيت شدن بخواند، با اينكه روح ثواب همان اثر نيكي است كه تلاوت قرآن در نفس انسان مي كند و اگر خواندن قرآن يا هر عمل نيكي در نفس انسان هيچ اثر نكند ثواب داشتن اين عمل معني ندارد، مقيد باشيد كه هر روز چند آيه از قرآن تلاوت كنيد، مقيد باشيد كه حتي الامكان معني اين آيات را بفهميد، زبان عربي اكنون با زبان فارسي بسيار به هم آميخته است و بسياري از كلمات عربي در زبان فارسي ما مستعمل و متداول و جزء زبان ما شده است، اگر اندكي توجه كنيد و اگر كمي علاقمندي به فهم قرآن نشان دهيد به زودي با معني قرآن و ترجمه كلام اللَّه مجيد آشنا خواهيد شد و اين رعب و ترس كه امروز حتي تحصيل كرده هاي ما را از عربي و فهميدن قرآن فراگرفته است از ميان خواهد رفت، انسان تا


وقتي مرعوب است كه نمي داند و نمي فهمد، اما اگر با قرآن و معني قرآن آشنا شديد و با استفاده از مواعظ و حكمتهاي آن خو گرفتيد از تلاوت آن لذتها مي بريد و بهره ها مي گيريد و استفاده ها مي بريد، قرآن را بخوانيد و هيچ كتابي را به جاي آن نگذاريد، روزي چند آيه از قرآن هرچه باشد- شماره اش با خودتان- تلاوت كنيد حتي الإمكان به معني آيات توجه داشته باشيد اگر هنوز نمي توانيد خودتان از متن آيات استفاده كنيد، پس از تلاوت ترجمه فارسي آن را هم بخوانيد و در حدود فرصت و مجالي كه داريد با متن عربي قرآن تطبيق كنيد، تا ممكن است اين چند آيه را با اهل خانه و همسر و فرزندان خويش بخوانيد، در حدود فرصت و وقتي كه داريد درباره اين چند آيه اي كه هر روز مي خوانيد همه روزه به هر اندازه اي كه مقدور است صحبت كنيد، بيگانه بودن از قرآن و نشناختن قرآن و عاجز بودن از خواندن قرآن و عاجز ماندن از فهميدن قرآن براي مسلمان سزاوار نيست، قرآن مجيد را خداي متعال نازل كرد تا مسلمانان دنيا با همين قرآن آشنا شوند، قرآن را بخوانند و بفهمند و از آن دستور بگيرند و در اثر انس با قرآن با فضايل اخلاقي خو گرفته، از رذايل اخلاقي پاك و منزه شوند، ثواب بردن از تلاوت قرآن هم جز آن نيست كه روح انسان را تربيت كند و پيش ببرد، اگر كار خوبي مي كنيد و خدا به شما ثواب مي دهد روح ثواب دادن خدا همان است كه نفس شما، روح شما در نتيجه اين عمل مرحله اي بالاتر برود. و در مراحل كمال قدمي فراتر نهد، و به تعبير ديگر چيزي بر شما افزوده شود تا كار نيك چيزي بر آدمي نيفزايد و او را از آنكه بوده است بهتر نكند و از مقامي كه داشته است بالاتر نبرد معني ندارد كه بگوئيم آن كار ثواب دارد، و همچنين تا كار بد چيزي را از انسان كم نكند و او را از آنكه بوده است زبونتر نسازد و از مقامي كه داشته است فروتر نبرد معني ندارد كه بگوئيم اين كار گناه دارد، كارهاي ثواب دار همان كارهائي است كه اگر انسان با توجه و اراده انجام دهد، در وي اثر نيك مي گزارد، و بر صفاي باطن او مي افزايد، و خلق نيكي را در او زنده مي دارد، و خلق بدي را در نفس او مي كشد، كارهاي گناه دار كه همان كارهائي است كه اگر مكلف از روي عمد و اراده انجام داد، در وي اثر بد مي گزارد و روح او را تيره و كدر مي كند و خلق بدي را در وي شدت مي دهد، و خلق نيكي را در او ضعيف


مي سازد و تدريجاً به كلي از ميان مي برد.

تلاوت قرآن مجيد از كارهاي پسنديده است، اما در صورتي كه بر نيكيهاي انسان چيزي بيفزايد يا از بديهاي او چيزي كم كند، خلق نيكي را در وي تقويت كند يا خلق بدي را در وي بي اثر سازد. والسلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.



پاورقي

[1] نابينا شدن جابر صرف حدس و گمان است و عبارت ابن‏حجر که گفته است «و قد اصيب بصره» معنايش کور شدن نيست بلکه منظور اينست که در آخر عمر چشمهايش کم ديد شده بود.

[2] تمام آنچه مرحوم دکتر آيتي از کتاب ذيل‏المذيل طبري نقل نموده عيناً در طبقات ابن‏سعد ج 6 ص 304 طبع بيروت نقل شده به اضافه‏ي اينکه گويد مادر عطيه امّ‏ولد و از اهل روم بود يعني کنيز رومي بود.