بازگشت

سخنراني 07


بسم اللَّه الرحمن الرحيم

الحمد للَّه رب العالمين باري ء الخلائق اجمعين والصلاة والسلام علي خاتم النبيين ابي القاسم محمد و آله الطاهرين.

از كلمات قصار اميرالمؤمنين علي عليه السلام كه در نهج البلاغه ي سيد رضي رضوان اللَّه تعالي عليه روايت شده است اين جمله را امروز عنوان سخن قرار مي دهيم كه علي عليه السلام در مقام دعوت به مكارم اخلاق و حسن معاشرت با مردم فرمود:

«خالطوا الناس مخالطة ان متم معها بكوا عليكم و ان عشتم حنوا اليكم».

يعني با مردم چنان معاشرت و آميزش كنيد و رفتار و سلوك شما با مردم چنان باشد كه اگر مرديد و از ميان آنان رفتيد بر شما سوگوار و داغدار باشند و بر فقدان شما اشك بريزند و اگر هم زنده مانديد و در ميان مردم بوديد شيفته و علاقمند شما باشند. يعني با حسن سلوك و معاشرت بر مبناي فضايل اخلاقي مي توان مردم را شيفته و فريفته ي خويش ساخت.



احسن الي الناس تستعبد قلوبهم

فطالما استعبد الإنسان إحسان



تنها با نيكي و نيك رفتاري است كه مي توان مردم را دلباخته ي خويش قرار داد و دلهاي آنان را تسخير كرد. اين دستور اخلاقي بسيار مهم اميرالمؤمنين علي عليه السلام را چه كسي بهتر از فرزند بزرگوارش امام حسين عليه السلام بكار بست؟ و چه كسي توفيق پيدا كرد كه مانند اباعبداللَّه عليه الصلاة والسلام در زندگي و پس از شهادت، مردم را علاقمند و شيفته و فريفته ي خويش گرداند. در محرم سال 61 هجري در سرزمين عراق و در كناررودخانه ي فرات حادثه اي روي داد و مرداني بزرگوار و با فضيلت به


شهادت رسيدند، و بسياري از مردم آن روز آن حادثه را بزرگتر از ديگر حوادث تاريخي نمي ديدند و شايد چنان تصور مي كردند كه پس از گذشتن چند سالي اين واقعه ي تاريخي هم در لابلاي كتابها و اسناد تاريخي دفن خواهد شد و در رديف صدها حوادث كهنه و فرسوده ي تاريخ قرار خواهد گرفت و كسي جز به عنوان قصه و سرگذشتي ازآن ياد نخواهد كرد. اما اينان نمي دانستند كه شخصيت حسين بن علي عليهماالسلام شخصيتي است جاويد و قيام اوهم از حوادث زنده و جاويد تاريخ خواهد بود و با مرور زمان كهنگي و فرسودگي بدان راه نخواهد يافت، و شايد بيشتر مردم در آن تاريخ جريان حادثه را به نفع كشندگان امام عليه السلام تعبير و تفسير مي كردند، و تصور مي شد كه نه تنها كار اين شهيدان يكسره شد، بلكه ديگر كسي را نيروي مخالفت با بني اميه نخواهد بود و در آينده تاريخ اسلام نام علي عليه السلام و اولاد علي به عظمت و بزرگي برده نخواهد شد، و دلهاي دوستان اهل بيت كه از شهادت امام و ياران بزرگوار وي جريحه دار شده است با گذشت زمان التيام خواهد يافت و آرام خواهد گرفت و اين مصيبت هم مانند ديگر مصائب فراموش شده و از ياد رفته ي تاريخ از ياد خواهد رفت و فراموش خواهد شد. اما آينده ي تاريخ نشان داد كه بيشتر مردم در اشتباه بودند و پيشامد عاشوراي شصت و يك هجري را هم يكي از پيشامدهاي عادي و نبردهاي سياسي مي پنداشتند و فكر آنان به افق مقدس نظري كه امام در اين قيام داشت نمي رسيد و نمي توانستند با روح اين قيام آشنا شوند.

مشكلي كه غالباً مردم را گمراه مي كند همين است كه نمي توانند به آساني كارها و گفتارهاي مشابه را كه در واقع با هم تفاوت بسيار دارند از يكديگر بازشناسند مردم بسيار ديده اند كه مردمي به نام حق قيام كرده اند و در اين راه فداكاريها نشان داده اند و سرانجام هم كمتر اثري بر قيام و اقدام آنان بار نگشته است، يا مردمي در موعظه كردن و پند دادن و طرفداري از حق و جانبداري از مظلوم داد سخن داده اند و مردم را به ياد خدا و روز حساب و ثواب و عقاب آورده اند، اما نه مردم و نه تاريخ، آنان را مردمي پاك و پارسا نشناخته اند و روي همين حساب بسا كه قيام مردان حق و گفتار آنان را بر اساس اغراض شخصي و مادي توجيه مي كنند و نمي توانند به انگيزه هاي خدائي اين قيامها توجه كنند و حساب كساني را كه براي خدا مي گويند و براي خدا قيام مي كنند با


حساب مردمي كه گرفتار اغراض شخصي و اسير هوا و هوس شده اند اشتباه نكنند، اما بسيار جاي خوش وقتي است كه اگر مردم اشتباه كنند تاريخ اشتباه نمي كند و مرور زمان موجبات اشتباه را از ميان مي برد و همين تاريخ است كه هر جمله ي كوتاه اميرالمؤمنين علي عليه السلام را به عنوان بهترين پندهاي مذهبي و اندرزهاي ديني ثبت مي كند، اما سخنرانيهاي طولاني و بي روح بسياري از خلفا را در زواياي فراموشي قرار مي دهد.

براي اينكه مثال و نمونه اي براي شما شنوندگان محترم ذكر كرده باشم توجه شما را به موعظه هائي كه يكي از خلفاي بني عباس يعني منصور دوانيقي براي فرزندش مهدي عباسي نوشته است و ابن واضح يعقوبي آن را بدين صورت نقل مي كند جلب مي كنم.

يعقوبي مي نويسد كه مهدي يعني پسر منصور وصيتنامه ي ابوجعفر منصور را پس از مرگ وي بر مردم خواند و چنين نوشته بود: بنام خداي بخشاينده ي مهربان اين وصيت نامه ي بنده خدا اميرمؤمنان است براي پسرش محمد مهدي وليعهد مسلمانان هنگامي كه او را پس از خود وصي و جانشين خود ساخت بر مسلمانان و ذميان و حرم خدا و بيت المال و زمين خدا كه آن را به هركس از بندگانش بخواهد به ارث مي دهد و حسن عاقبت براي مردم پرهيزكار است. اميرمؤمنان ترا سفارش مي كند كه در هر سرزمين كه باشي نسبت به خدا پرهيزكار باش و فرمان وي را درباره ي بندگانش اطاعت كن و ترا از ندامت و پشيماني و رسوائي روز رستاخيز بيم مي دهد پيش از آنكه مرگت فرارسد و پيش از آنكه بگوئي پروردگار من چرا مرا براي مدتي هر چند كم مهلت ندادي؟ هرگز كجا ترا مهلت خواهند داد- با آنكه اجلت رسيده باشد- و بگوئي پروردگارا مرا بدنيا بازگردان شايد كار شايسته اي انجام دهم، در آن زمان خانواده ات از تو جدا مي شوند و عملت به تو مي رسد، پس مي بيني آنچه را با دست خويش انجام داده اي و با پاي خويش به سوي آن رفته اي و با زبان خود آن را گفته اي و اعضايت بر انجام آن همداستان شده اند و چشمت بدان نگريسته است و هم آنچه به انديشه ات راه يافته است. پس بر همه ي اينها پاداش كامل داده مي شوي، اگر بد باشد به بدي و اگر نيك باشد به نيكي. بايد كه پرهيزكاري خدا شأن تو باشد و فرمان بردن او انديشه ات، در


دين خود از خدا ياري بخواه و از راه دين به خدا نزديك شو و نفس خود را مؤاخذه كن و آن را بدست هوا و هوس مسپار، هرگز بر كار بد اصرار مورز، چه كسي سنگين بارتر و گنهكارتر و مصيبت زده تر و سوگوارتر از تو نيست؛ زيرا كه گناهانت روي هم آمده و عملهايت انباشته شده، چون خدا ترا سرپرست رعيت ساخته است تا در ميان آنان حتي درباره ي ذره اي داوري كني، پس همگي از تو بازخواست مي كنند و بر كارهاي كارگزاران ستمگر خود مجازات مي شوي، خدا مي گويد: تو هم خواهي مرد و ديگران هم خواهند مرد و سپس همه تان نزد پروردگارتان با هم خصمي مي كنيد گويا مي بينيم كه ترا پيش روي خداي قهار بازداشت كرده اند و ياران دست از ياري تو كشيده اند و طرفداران ترا تسليم عذاب و حساب كرده اند و لغزشها گردن گير تو گشته است و گناهان ترا گرفتار ساخته است، ترس ترا فراگرفته و ناتواني و بيچارگي ترا از پاي درآورده است، برهانت تباه گشته و چاره ات از دست رفته است حقها را از تو گرفته اند، مردم از تو قصاص كشيده اند. در روزي كه هول و هراس آن سخت و محنت آن بزرگ است، روزي كه ديده ها در آن خيره مي شود، هنگامي كه دلها آكنده از خشم به گلوگاه رسد و ستمگران را نه خويشي باشد و نه شفيعي كه حرف او را بشنوند، پس در آن روز حالت چگونه خواهد بود، آنگاه كه خلق با تو ستيزه كنند و حق آنان از تو گرفته شود.

هنگامي كه نه نزديكاني است تا ترا نجات دهند و نه خويشاني تا از تو حمايت كنند، در آن روز است كه كردارها را كيفر دهند و شفاعت را نپذيرند و ميزان عدل در ميان باشد و حكم قطعي صادر شود، خدا گفته است كه در آن روز بر كسي ستم نمي شود و خدا زود به حسابها خواهد رسيد، بر تو باد كه براي نگهداري دينت آماده باشي و براي نجات خود كوشش كني، گردنت را از بند گناه رها كن و فرصت امروزت را غنيمت شمار و از فرداي قيامت برحذر باش و از دنياي خود پرهيز كن! چه دنيايي فريبكار است و ترا هلاك مي كند. بايد كه نيت خود را براي خدا راست گرداني و نيازت را نزد وي بري بايد كه دادگريت گسترش يابد و عدل تو همه را فراگيرد و مردم از ستمت در امان باشند در ميان رعيت به مساوات داوري كن و براي خشنودي خدا كوشش خود را بكار بر و ياران و همكاران خود را از مردم دين دار برگزين و بهره ي


مسلمانان را از مالهاشان بده و خراج و غنيمتشان را بي دريغ بپرداز و مقرري آنان را مرتب مي داده باش و خرجي سالانه و ماهيانشان را زود و به موقع بده، شهرها و بلاد را با سبك ساختن ماليات و خراج آباد كن و مردم را با خوشرفتاري و حسن سياست به صلاح آور و از همه ي كارها در نظرت مهمتر آن باشد كه اطراف و جوانب خود را حفظ كني و مرزها را تحت مراقبت قرار دهي و در فرستادن دسته هاي سپاه شتاب ورزي، از خداي عزوجل توفيق بخواه در راه جهاد و حمايت دين او و در راه نابود ساختن دشمنانش. خداست كه مسلمانان را پيروز مي كند و در دين آزاد و آسوده خاطرشان مي سازد، در اين راه جان و شرف و دارائيت را بده و در شب و روز به سپاهيانت رسيدگي كن و مراكز سواران و باراندازهاي سپاهيان را بشناس و پناهندگي و جنبش و نيرومنديت به خدا باشد و اعتماد و زورمندي و توكلت بر او، چه اوست كه ترا كفايت مي كند و بي نياز مي سازد و ياري مي دهد و در كمك و ياري او كفايت است.

شنونده ي محترم اين بود نمونه اي از سخنان و نوشته پندآميز يك نفر خليفه ي عباسي كه از نظر جمله سازي و عبارت پردازي بسيار شيوا و رسا است، اما در عين حال نتوانسته است در تاريخ اسلام در رديف مواعظ ديني و حكمتهاي آسماني قرار گيرد و حتي زر و زورهاي بني اميه و بني عباس نتوانسته است از نظاير اين وصيت نامه ها و سخنرانيهاي بي روح نهج البلاغه اي بسازد و يا صحيفه ي سجاديه اي ترتيب دهند، و يا كتابي مانند تحف العقول كه از مواعظ رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و ائمه ي طاهرين عليهم السلام جمع آوري شده است فراهم سازد. تاريخ با قدرت و بصيرت مخصوصي كه در تشخيص شخصيتها و گفتارهاي آنان دارد خطبه ها و گفتارها و نامه هائي را در رديف آثار زنده و جاويد تاريخ ثبت مي كند و گفتارهائي از نظر صورت مشابه آنها را در فصول مرده ي تاريخ قرار مي دهد. اين كار از تاريخ ساخته است و از مرور زمان، نه از مردم معاصر كه غالباً از ادراك حقايق امور قاصرند.

در تاريخ وقوع حادثه ي عاشوراي ابي عبداللَّه الحسين عليه السلام عده ي بسيار محدودي از اهل بيت و شيعيان بودند كه مي توانستند اين حادثه را ارزيابي كنند و از آثاري كه در آينده ي تاريخ بر آن بار خواهد شد سخن بگويند و مردم را از اشتباهي كه بدان گرفتار شده بودند تا اندازه اي كه مقدور بود بيرون آورند.


شنونده ي محترم اين بنده در سال گذشته زير عنوان «بررسي تاريخ عاشورا» مطالبي عرض كرده ام، اما توفيق اتمام و انجام اين بحث را نداشتم و قسمت مهمي از اين مبحث باقي مانده است كه اگر خداي متعال توفيق عنايت كند. به ترتيب به عرض شما خواهد رسيد.

و در بررسي اين حادثه اي كه هفتاد و سه مرد از جان گذشته آن را بوجود آورده اند. و زنان و كودكاني سوگوار و داغدار آن را به نتيجه رسانده اند، تا آنجا كه توفيق خدا همراه باشد پيش خواهيم رفت و خواهيم ديد كه خطبه ها و سخنان اهل بيت عليهم السلام و گفتار آن گويندگان شجاع و فصيح و بليغ چگونه در سينه هاي مردم جا گرفت و دلهاي آنان را تكان داد و پرده هاي گمراه كننده را بالا زد و تشخيص مردم را بكلي تغيير داد و مردم را به ارزش اين قيام مقدس متوجه ساخت و مجال تحريف و تغيير چهره ي اين واقعه ي تاريخي را از دست دشمن گرفت و هرچه را دشمن گفت و نوشت و هرچه سبكي و هرزگي نشان داد همه را ثبت تاريخ كرد، همان خطبه ها و سخنرانيهاي مسجدالحرام و منازل بين راه حجاز و عراق و روز عاشوراي امام و خطبه هاي بزرگان شهداي عاشورا و خطبه هاي امام چهارم و ديگر اسيران اهل بيت در سفر اسيري بود كه چهره ي تاريخ عاشورا را تا اين حد صريح و بي پرده به روي صفحات تاريخ آورد. البته در آن روزهائي كه اين سخنان زنده و جاويد گفته مي شد، كمتر مردمي مي توانستند به ارزش و تأثير آن توجه كنند و تنها خود آن گويندگان بودند كه نيك مي دانستند چه مي گويند و چه مي كنند و از اين گفته ها چه نتيجه ها خواهند گرفت و چنانكه خود امام عليه السلام از همان ساعتي كه از مدينه حركت كرد نيك مي دانست كه چه مي كند و كجا مي رود، و نتيجه ي نهضت و قيام او در عالم اسلامي چه خواهد بود. مروان و زنان شيعه و اسير اهل بيت هم در كار خود بصيرت كامل داشتند و در هر جا كه احساس لزوم و ضرورت سخن گفتن مي كردند، با همه ي تألمات روحي و افسردگيهاي بي حسابي كه داشتند داد سخن مي دادند و حقايق را بي پرده مي گفتند و راه تحريف جريان تاريخ را به روي دشمنان مي بستند.

امام چنانكه گفتيم مسلم است كه بيشتر مردم در آن تاريخ از عمق اين گفتارها و حساب دقيق اين گويندگان آگاه نبودند و بسا كه اگر خطبه ي زينب كبري دختر


اميرالمؤمنين علي عليه السلام را در شهر دمشق مي شنيدند چنان فكر مي كردند كه زني سوگوار و داغدار است و عواطف او تحريك شده و از روي ناراحتي و فشار مصيبت سخني مي گويد و فردا كه آرامش خاطري پيدا كرد و مرور زمان مصيبتها را از ياد وي برد خودش هم از اين سخنان و گفته هاي امروز خود بي خبر خواهد بود و گفتار او از فراموش شده هاي تاريخ به حساب خواهد آمد. اين مردم كوتاه نظر كه نمي توانستند به حقيقت مطلب برسند نمي دانستند كه قلم تواناي تاريخ بدون انتظار هيچگونه اجر و پاداشي براي نوشتن و ثبت كردن هر كلمه اي كه از دهان و زبان اينان درآيد آماده است و همه را با كمال امانت ضبط مي كند و با كمال شجاعت در صفحات تاريخ منعكس مي سازد. قلم تاريخ نه تنها گفته هاي دختر اميرالمؤمنين عليه السلام را ضبط مي كرد، بلكه اشعار خليفه ي وقت را هم ضبط كرد و تحويل تاريخ داد.

راستي اگر دشمنان اهل بيت از خدا نمي ترسيدند از رسول خدا شرمي نداشتند چرا از تاريخ نمي ترسيدند و چرا از آن بيمناك نبودند كه آنچه مي گويند و مي كنند و مي انديشند تاريخ همه را خواهد نوشت و بدست آيندگان خواهد سپرد و در كتابها درج خواهد كرد و در كتابخانه هاي دنيا با كمال مراقبت نگهداري خواهد شد، و از ميان بردن يك خطبه ي امام چهارم يا زينب كبري در صورتي امكان پذير خواهد بود كه تمام كتابخانه هاي دنيا را از بين ببرند و همه ي كتابها را نابود كنند، تاريخ نامه ي عمل گذشتگان و آيندگان است. تاريخ آئينه اي است كه چهره ي هركس را چنانكه بوده است نشان مي دهد، اشخاصي از ميان مي روند ملتها جابجا مي شوند، اما تاريخ بر سر جاي خود ايستاده است و با كمال هوشياري بر نيك و بد اشخاص و رفت و آمد ملتها نظارت مي كند و حساب اين را با آن اشتباه نمي كند و گناه آن را به گردن اين نمي گذارد و برخلاف آنچه شايد بسياري از مردم تصور كنند كه گذشت زمان، حقايق تاريخي را از ياد مي برد و چهره هاي آشكار حوادث را نهفته مي سازد، تاريخ با مرور زمان درست برعكس اين پندار، حقايق نهفته را آشكار مي سازد و موانعي را كه براي معاصران حوادث تاريخي پيش مي آيد براي آيندگان از ميان مي برد تا بهتر از مردمان معاصر بتوانند به حقايق تاريخي آشنا شوند. گذشت زمان نه تنها مانعي در راه تحقيق و بررسي حوادث بوجود نمي آورد، بلكه موانع موجود را از ميان مي برد و راه تحقيق و


بررسيهاي محققان بي غرضي را كوتاهتر و روشنتر مي سازد و تحقيقاً بررسي تاريخ عاشوراي اباعبداللَّه عليه السلام براي ما كه بيش از سيزده قرن با آن فاصله ي تاريخي داريم، آسانتر است تا براي كساني كه معاصر اين حادثه بوده و در سال هجري زندگي مي كرده اند و مشكلاتي كه آنان در تحقيق و بررسي اين پيشامد داشته اند ما نداريم و بعد از اين هم مرور زمان و گذشتن اعصار و قرون مانعي در راه تحقيق آن بوجود نخواهد آورد «و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل اللَّه امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون».

والسلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته