بازگشت

يزيد در گفتار عالمان


در ضمن مباحث گذشته، سخنان عالمان، مورخان و مفسران بزرگ را درباره ي برخي گوشه هاي زندگي اين جرثومه ي فساد و سركش آورديم؛ و اينك مواردي فراگيرتر و گسترده تر را نقل مي كنيم:

1. امام احمد بن حنبل: ابن جوزي نقل مي كند كه مهنا بن يحيي گفت: از احمد درباره ي يزيد بن معاويه پرسيد و او گفت: او كسي است كه با مدينه كرد آنچه كرد. گفتم: با آنجا چه كرد؟ گفت: غارتش كرد. گفتم: آيا از او حديث نقل كنيم؟ گفت: از او نبايد حديث نقل كرد و او احترامي ندارد. شايسته نيست كه هيچ كس از او حديثي بنويسد. گفتم: هنگامي كه آنچه را خواست كرد چه كساني با او همراه بودند؟ گفت: اهل شام. [1] .

ابن جوزي در «المنتظم» گويد: به يزيد بن معاويه حديث نسبت داده شده و او از پدرش از رسول خدا (ص) روايت نقل كرده است. اسناد رواياتي كه ما به او نسبت مي دهيم متصل است، جز اينكه چون از امام احمد پرسيدند: آيا مي شود از يزيد روايت كرد؟


پاسخ داد: نه و او احترامي ندارد. از اين رو، ما نيز از آوردن حديثي كه به او مي رسد خودداري مي كنيم. [2] .

2. مجاهد: سبط بن جوزي از ابن ابي دنيا نقل مي كند كه گفت: مجاهد گويد: به خدا سوگند هيچ كس از مردم نمانده مگر اينكه او را (يزيد بن معاويه) دشنام داده، بر او عيب گرفته و او را ترك گفته است. [3] .

3. كياهراسي: از ذيل تاريخ نيشابور نقل است كه چون از وي درباره ي يزيد بن معاويه پرسيدند، از او بد گفت و سخن را به درازا كشاند و گفت: اگر كاغذي مي يافتم عنان قلم را در بدي هاي اين مرد رها مي كردم و آنها را آشكار مي ساختم.

اما گفتار گذشتگان؛ احمد و مالك و ابوحنيفه درباره اش دو قول دارند، يكي كنايي و ديگري صريح است. اما من تنها يك قول دارم و آن هم صريح است، چرا چنين نباشد و حال آنكه او نرد مي باخت، با يوزپلنگ شكار مي كرد و دايم الخمر بود و همو گفته است:

به همنشيناني كه جام، پراكندگيشان را متحد ساخته، در حالي كه منادي عشق آواز مي خواند، مي گويم:

از نعمت و لذت بهره اي برگيريد، زيرا همگان، هر چند روزگار طولاني شود، عمرشان سپري مي گردد.

شادي امروز را فردا وامگذاريد، چه بسا فرداها كه با چيزي كه معلوم نيست مي آيند. [4] .

4. ابن جوزي: وي مي گويد: رفتار عمر بن سعد و عبيدالله بن زياد جاي شگفتي ندارد، بلكه شگفتي از كار يزيد است كه حسين (ع) را كشت و با چوبدستي بر لب و دندانش زد و به مدينه بازگرداند... براي رسيدن به هدفي فاسد. آيا انجام چنين كاري با خوارج روا است؟ آيا در شرع نيامده است كه بايد بر آنان نماز خوانده و دفنشان كرد؟ اما اين سخن يزيد كه گفت: «من حق دارم كه آنان را اسير بگيرم»، چيزي است كه بر انجام دهنده و معتقد به اين كار جز لعنت واقع نمي شود. چنانچه پس از رسيدن سر به آن احترام


مي گذاشت و بر آن نماز مي خواند و آن را در طشت نمي گذاشت و با چوبدستي نمي زد، در حالي كه به مقصود خود از قبل رسيده بود، چه زياني به او مي رسيد؟ او انگيزه اي جز كينه هاي دوران جاهليت نداشت و دليلش هم سرودن شعر اوست كه مي گفت: اي كاش پدرانم در بدر حاضر بودند. [5] .

او مي گويد: بدان كه هيچ فرد قابل اعتمادي به بيعت يزيد رضايت نداده است. حتي مردم عوام اين كار را زشت شمرده اند، جز اينكه از بيم جانشان سكوت اختيار كردند... همه عالمان اجماع دارند بر اينكه جايز نيست از روي هواي نفس كسي را به رهبري معين كرد، و امام ناگزير بايد صفاتي را دارا باشد؛ و حسين (ع) همه ي صفات و شرايط امامت را دارا بود و هيچ يك از اهل زمانش به پاي او نمي رسيد... هرگاه ثابت شود كه صحابه آن را كه افضل بود براي خلافت سزاوارتر مي دانستند، آيا در اينكه حسين (ع) از يزيد به خلافت سزاوارتر بود، كسي شك دارد؟ به يقين نه. حتي كساني مثل عبدالرحمن بن ابي بكر، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبير، عبدالله بن عباس كه منزلتي پايين تر از حسين (ع) داشتند، به خلافت از يزيد سزاوارتر بودند. همه ي اينها از ياران پيامبر و صاحبان نسب، دليري، كارداني، پارسايي و دانش فراوان بودند؛ و يزيد به آنها نمي رسيد، پس به چه دليل بايد او مقدم شمرده شود؟ هيچ عالم و جاهلي به بيعت يزيد رضايت نداده است. اگر به نادان ترين مردم گفته شود كه از حسين (ع) و يزيد كدام اصلح است؟ خواهد گفت كه حسين (ع). از مجموعه آنچه گفتيم روشن شد كه حكومت يزيد اجباري بود و مردم از بيم، سكوت كردند؛ و از جمله ي كساني كه مخالفت كردند و بيعت نكردند ابن عمر بود! اما هنگامي كه بر جان خويش ترسيد بيعت كرد.... [6] .

5. ابن ابن الحديد: وي در پاسخ برخي گفته است: همين طور است سخن درباره ي حديث ديگر كه مي گويد: «قرني كه من در آن هستم بهترين قرنهاست... سپس قرن بعد از آن». از دلايل بطلان اين سخن اين است كه قرني كه پنجاه سال پس از او آمد، بدترين


قرن هاي دنياست؛ و آن يكي از قرن هايي است كه در روايت ذكر شده است. آن قرن، قرني بود كه حسين (ع) در آن به قتل رسيد، به مدينه حمله شد، مكه به محاصره در آمد، كعبه در هم كوبيده شد و خلفايي كه به جاي او نشستند و خود را در جايگاه نبوت قرار داده بودند شراب خوردند و مرتكب فسق و فجور شدند. مانند آنچه از يزيد بن معاويه، يزيد بن عاتكه و وليد بن يزيد سر زد... تأمل در كتابهاي تاريخي نشان مي دهد كه پنجاه سال دوم همه اش شر بود و هيچ خيري در آن نبود، پس چگونه اين خبر درست مي باشد؟ [7] .

6. سيد الحافظ شهردار بن شيرويه ديلمي: خوارزمي گويد: سيد حفاظ به سندش تا عبدالله بن بدر خطمي برايم نقل كرد كه پيامبر (ص) فرمود: «هر كس دوست دارد خداوند در اجلش بركت قرار دهد و از آنچه خداوند نصيبش كرده بهره مند شود، پس از من با خاندانم به نيكي رفتار كند و هر كس پس از من با آنان نيكي نكند عمرش كوتاه مي شود و در روز رستخيز روسياه وارد مي گردد». گويد: همان شد كه رسول خدا (ص) فرمود. يزيد پس از رسول خدا (ص) با خاندانش به نيكي رفتار نكرد. در نتيجه عمرش كوتاه شد و پس از حسين (ع) جز مدت كوتاهي زندگي نكرد. همين طور عبيدالله زياد - لعنت خداوند بر هر دوي آنان باد. - [8] .

7. مجد الائمه: خوارزمي از عبدالله ابن عمر نقل مي كند كه رسول خدا (ص) فرمود: «هر كس گنجشكي را به ناحق سر ببرد، خداوند در روز قيامت درباره اش از او خواهد پرسيد.» در روايت ديگري آمده است: «هر كس گنجشكي را به ناحق سر ببرد، روز قيامت، نزد خداوند از او شكايت مي كند و مي گويد: خداوندا اين شخص مرا بيهوده كشت، نه به خاطر سود.» سپس گويد: مجد الائمه گفته است: اين مربوط به كسي است كه گنجشكي را به ناحق سر برد، حال اگر كسي مؤمني را سر ببرد چه وضعي دارد؟ و حال كسي كه گل رسول خدا (ص)، يعني حسين (ع) را بكشد چه خواهد بود؟ [9] .


8. ابن تيميه: از ابن تيميه نقل شده است كه او به گمراهي يزيد حكم داده است، آنجا كه سخني به اين معنا مي گويد: برخي از مردم يزيد را مردي صالح و امامي عادل مي دانند؛ و اين قول برخي گمراهان است... [10] .

9. صاحب الميزان: صاحب شذرات الذهب گويد: درباره ي يزيد در الميزان آمده است: عدالت او مخدوش است و شايسته اينكه از او روايت شود نيست. [11] .

10- ابن حجر: شبراوي گويد: علامه ابن حجر در شرح همزيه گفته است: زشتگاري و بي تقوايي يزيد به اندازه اي است كه انجام چنين كارهاي زشتي از او زياد به حساب نمي آيد. [12] .

11. جوهري: علامه ي محمودي نوشته كه جوهري درباره ي يك ناصبي احمق سروده است: جواني را ديدم كه بور و رنگ چشم او آبي بود،

بي مغز بود اما مال دنيا بسيار داشت

از روي ناداني پيوسته يزيد، پسر هند را،

بر پسر بتول برتري مي داد. [13] .

12. ابن حزم: در شذرات الذهب گويد: ابن حزم شكاف هاي اسلام را چهار چيز برشمرده است: قتل عثمان، قتل حسين (ع)، روز حره و قتل ابن زبير. [14] .

13. علامه ي اميني: اين گفتار را با سخن علامه شيخ عبدالحسين اميني نجفي پايان مي بريم:... آري آن بيعت شوم بدون هيچ شايستگي و تجربه اي در يزدي، به پايان رسيد، و او توانست بر مسند خلافت تكيه زند، در حالي كه لباس رسوايي بر تن كرده بود، و نشانه هاي ننگ در او ديده مي شد، مانند همدمي شرابخواران، همنشيني با فاسقان،


همصحبتي كنيزكان تنبور زن، به جان هم انداختن سگان و ديگر مظاهر بي شمار رسوايي. همه ي مردم از همان روزهاي نخست او را به اين چيزها مي شناختند و ديگران نيز با اين ويژگي هاي او آشنا شدند. [15] .


پاورقي

[1] الرد علي المتعصب العنيد، ص 13؛ تذکرة الخواص، ص 287.

[2] المنتظم، ج 5، ص 322. ر. ک. نظر احمد بن حنبل درباره‏ي يزيد.

[3] تذکرة الخواص، ص 262.

[4] مطابق حاشيه جواهر المطالب، ج 2، ص 301.

[5] الرد علي المتعصب العنيد، ص 52؛ تذکرة الخواص، ص 290 (با اندکي تفاوت).

[6] الرد علي المتعصب العنيد، ص 7068.

[7] شرح نهج‏البلاغه، ج 20، ص 29.

[8] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 85.

[9] همان، ص 52.

[10] حاشيه الرد علي المتعصب العنيد، ص 30؛ کتاب الفتاوي، ابن‏تيميه، ج 4، ص 481.

[11] شذرات الذهب، ج 1، ص 68.

[12] الاتحاف بحب الاشراف، ص 68.

[13] حاشيه الرد علي المتعصب العنيد، ص 12.

[14] شذرات الذهب، ج 1، ص 68.

[15] الغدير، ج 10، ص 255.