بازگشت

وقايع روز هفتم محرم


خـوارزمـي در مـقتل خويش داستان آمدن جماعت بني اسد با دعوت حبيب بن مظاهر و رويارويي آنان با (چـهـارصـد سـوار) از سـپـاه عـمـر سعد به فرماندهي ازرق بن حرث صدائي نـقـل مـي كند و بيان مي دارد كه چگونه آن جماعت پس از پيكاري سخت شكست خوردند و به قـبـيـله شـان بـاز گـشـتـنـد. آنـگـاه در دل شـب از بـيـم سـپـاه عـمـر سـعـد محل زندگي خود را ترك كردند و حبيب بن مظاهر نيز به اردوگاه امام (ع) بازگشت.

خـوارزمـي ادامـه داسـتـان كـربـلا را ايـن طـور نـقل مي كند: اين سپاه بازگشت تا آنكه بر سـاحل فرات فرود آمد. اينان ميان حسين (ع) و آب مانع گشتند و تشنگي بر امام و يارانش غـلبـه كرد. حسين (ع) تيشه اي برداشت و پشت خيمه زنان آمد و نوزده گام به سوي قبله بـرداشـت. سـپـس آنـجا را كند و چشمه اي از آب گوارا از آن جوشيد! حسين نوشيد و همه مردم نـيـز نـوشـيـدنـد و مشكهايشان را پر كردند. سپس آن چشمه فرو رفت و هيچ نشاني از آن ديده نشد!

چون اين خبر به گوش عبيد اللّه رسيد به عمر سعد نوشت: «شنيده ام كه حسين (ع) چاه مي كند و به آب مي رسد و او و يارانش از آن مي نوشند. چون نـامه ام به تو رسيد در اين باره تحقيق كن و تا مي تواني آنان را از كندن چاه باز دار. بـر آنان تنگ بگير و اجازه چشيدن يك قطره آب را به آنان مده! و با آنها چنان كن كه با عثمان پاك، كردند. والسلام [1] .

چـون ايـن خـبر به عمر سعد رسيد به عمرو بن حجاج فرمان داد كه با پانصد سوار به كنار شريعه برود و ميان حسين و يارانش و ميان آب مانع گردد.

ايـن قـضـيـه سـه روز پـيـش از شـهـادت حـضـرت بـود و در نـتـيجه حسين و يارانش تشنه ماندند. [2] .


عبداللّه بن ابي حصين ازدي (عبداللّه حصن ازدي) [3] فرياد زد و گفت:

اي حـسـيـن آيـا ايـن آب را مـي بـيني كه مي درخشد! به خدا سوگند قطره اي از آن نخواهي چشيد تا تشنه بميري! حسين (ع) گفت: خداوندا او را تشنه بكش و هرگز او را مبخشاي. حميد بـن مـسـلم گـويـد: [4] به خدا سوگند پس از آن قضيه در هنگام بيماري وي بـه عـيـادتش رفتم. به خداي بي همتا سوگند ديدم كه آنقدر مي نوشد كه شكمش پـر مي شود ولي سيراب نمي گردد. آنگاه استفراغ مي كند و بار ديگر مي رود و آنقدر مي نوشد كه شكمش پر مي گردد، ولي باز سيراب نمي شود. پيوسته كارش همين بود تا اينكه جان سپرد. [5] .

طبري داستان جلوگيري از آب در روز هفتم محرم را ادامه مي دهد مي گويد:

چـون تـشـنـگـي حسين (ع) و يارانش شديد گشت، برادرش، عباس بن علي را فراخواند و همراه سي سوار و بيست پياده با بيست مشك اعزام داشت.

آنـان شـبـانـه آمـدنـد تـا بـه آب نـزديـك شـدنـد و پـرچـم آنـان را نـافـع بـن هـلال جملي پيشاپيش مي برد. در اين هنگام عمرو بن حجاج زبيدي گفت: كيستي اي مرد!؟ پيش بيا! به چه مقصود آمده اي؟

گفت: آمده ايم تا از اين آب كه ما را از آن باز داشته ايد بنوشيم!

گفت: بنوش، گوارايت باد.


گـفـت: نـه بـه خـدا سـوگند، در حالي كه حسين و اين يارانش كه مي بيني تشنه باشند قطره اي از آن نخواهم نوشيد.

يـكـبـاره سـپـاه دشـمـن در بـرابـرش ايـستادند؛ و عمرو گفت: اينان حق نوشيدن آب ندارند!

ما را در اينجا گماشته اند كه آنان را از آب باز داريم!

نـافـع و يـارانـش بـه كـنـار آب رسـيـدنـد، وي به پيادگان فرمان داد كه مشكها را پر كنند.

آنـهـا حـمـله برده مشك ها را پر كردند. عمرو بن حجاج و يارانش پيش دويدند. اما عباس بن علي و نافع بن هلال حمله كردند و آنان را باز داشتند؛ سپس به جاي خويش بازگشتند و آنگـاه گـفـتـنـد: برويم و در مقابلشان بايستيم. عمرو بن حجاج و يارانش سوي آنها آمدند و اندكي درگيري شد. پس از آن يكي از ياران عمرو بن حجاج از طايفه صداء به دست نافع بن هلال نيزه خورد. او مي پنداشت كه چيزي نيست، ولي پس از آن حالش بد شد و بر اثر آن ضربت مرد!

ياران حسين (ع) مشك ها را نزد ايشان آوردند. [6] .

در روايت ابن اعثم كوفي آمده است:... آنگاه بر سر آب پيكاري سخت كردند.

گـروهي جنگيدند و گروهي ديگر مشك ها را پر كردند تا آنكه همه پر شد. گروهي از يـاران عـمـرو كـشـتـه شـدنـد، در حـاليكه از ياران حسين (ع) هيچ كس كشته نشد! سپس آن گـروه بـه اردوگـاه خـويش باز گشتند و امام حسين (ع) و آنها كه با وي بودند از مشك ها نوشيدند. [7] .

در روايـت بـلاذري آمـده اسـت: گـويـنـد كـه به آنان اجازه پر كردن مشك ها را ندادند؛ پس با انـدكي آب باز گشتند. آنگاه مهاجر بن اوس تميمي گفت: اي حسين، آيا به آب نمي نگري كـه هـمانند شكم مار پديدار است، به خدا سوگند از آن نخواهي نوشيد و كشته خواهي شد! امـام حـسـيـن (ع) فرمود: من اميدوارم كه خداوند مرا از آن سيراب گرداند و شما را از آن دور نگهدارد.


گـويـنـد! عـمـرو بـن حـجاج گفت: يا حسين! از اين آب فرات حيوانات مي نوشند! به خدا سـوگـنـد قـطـره اي از آن نـخـواهـي چـشـيـد تا آنكه از آب جوشان جهنم بنوشي! [8] .

دينوري در توصيفي كوتاه و دقيق از واقعه شريعه در روز هفتم مي گويد:

آنـگـاه عـبـاس سـوي آب رفـت و نـافع بن هلال پيشاپيش آنان بود. چون به نهر نزديك شـدند، عمرو بن حجاج آنان را منع كرد. عباس و همراهانش ‍ بر سر نهر پيكار كردند و آنها را پـس رانـدنـد! و پيادگان سپاه حسين رفتند و مشك هايشان را پر كردند. عباس و يارانش همچنان از آنها دفاع مي كردند تا آب را به لشكر حسين رسانند! [9] .


پاورقي

[1] مـقـتـل الحـسـيـن، خـوارزمـي، ج 1، ص 346، بـه نـقـل از الفـتـوح، ج 5، ص 162. ليکن نسخه اي که ما از الفتوح به دست داريم ـ داستان چگونگي چاه کندن امام در پشت خيمه هاي زنان را ندارد. نيز ر. ک: تاريخ الطبري، ج 4، ص 311 ـ 312؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 389.

[2] الاخبار الطوال، ص 255.

[3] طبق روايت انساب الاشراف، ج 3، ص 389.

[4] حـمـيد بن مسلم ازدي کوفي: وي در اصطلاح رجالي از اصحاب امام سجاد(ع) و از افـراد مـجـهـول الحال است! ر. ک: معجم رجال الحديث، ج 6، ص 297،شماره4090؛ مستدرکات علم رجال الحديث، ج 3، ص 289، شماره 5119.

ايـن حـمـيـد بـن مـسلم در واقعه عاشورا حضور يافت و برخي قضاياي آن را مانند روزنامه نـگـاران نـقـل کـرد. ولي هـمين نقل وقايع نشان مي دهد که وي در صف دشمنان امام حسين (ع) بوده است. طبري در تاريخش، ج 4، ص 348، و نيز علامه مجلسي از کتاب سيد محمد بن ابـي طـالب نـقـل مـي کـنـند که عمر سعد در روز عاشورا سر حسين (ع) را همراه خولي بن يزيد اصبحي و حميد بن مسلم نزد ابن زياد فرستاد (ر. ک: بحار، ج 45، ص 62).

هـمـچـنين مجلسي از سيد محمد بن ابي طالب نقل مي کند که حميد بن مسلم ياد شده در واقعه عين الوردة با سپاه توابين به فرماندهي سليمان بن صرد خزاعي در جنگشان بر ضد پيش قراولان سپاه شام به فرماندهي عبيد الله زياد شرکت داشت! (ر. ک: بحار الانوار، ج 45، ص 360 ـ 361).

[5] تاريخ الطبري، ج 4، ص 312.

[6] هـمـان، ر. ک؛ انـسـاب الاشـراف، ج 3، ص 389؛ الکامل في التاريخ، ج 3، ص 283.

[7] الفـتـوح، ج 5، ص 164 و بـه نـقـل از آن مقتل الحسين خوارزمي، ج 1، ص 346، با اندکي تفاوت.

[8] انساب الاشراف، ج 3، 390.

[9] الاخبار الطوال، ص 255.