بازگشت

مقدمه


آيا پيرامون قيام امام حسين عليه السلام سخن تازه اي وجود دارد؟ به عبارت ديگر آيا تأليف اين كتاب ضرورت دارد؟

در حالي كه كتاب هاي تأليف شده و پژوهش هاي انجام گرفته قيام و نهضت امام حسين عليه السلام و شهادت آن حضرت و يارانش و نيز درباره پيامدهاي سياسي، اجتماعي و ادبي انقلاب حسيني و ابعاد گوناگون اين سيره ي مقدس و انقلاب يگانه و بي مانند - سواي نسخه هاي خطي فراواني كه جاي آنها را كسي نمي داند و همچنان از ديد اهل پژوهش پنهان مانده است و يا كتاب ها و مقاله هاي زير چاپ و در دست تأليف - بر مبناي يك شمارش معجمي، به بيش از سه هزار تأليف مي رسد، [1] آيا باز هم موضوعي كه پيشينيان به آن نپرداخته باشند باقي مانده است؟ و آيا اين كتاب چيز جديدي دارد كه در كتاب ها و پژوهش هاي مربوط به مكتب حسيني ارائه نشده باشد؟

پيش از پاسخ به پرسشي كه در آغاز اين مقدمه آمد و نيز پرسش هاي ديگري كه در چارچوب آن جاي مي گيرند، يادآوري دو حقيقت مهم لازم است:

1 - همان طور كه قرآن يعني ثقل اكبر داراي منزلتي بلند و جايگاهي نيكوست، ثفل اصغر يعني عترت نيز از همان منزلت برخوردار است. علي عليه السلام ما را به شناخت اين حقيقت و درس گرفتن از آن فرا خوانده مي فرمايد:


«.... و بينكم عترة نبيكم و هم أزمة الحق و أعلام الدين و ألسنة الصدق فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن وردوهم ورود الهيم العطاش» [2] .

خاندان پيامبر شما در ميانتان است و آنان زمامداران حق و نشانه هاي دين و زبان هاي راستگويي اند. پس همچون قرآن، حرمت آنان را در دل نيكو بداريد و چونان شتران تشنه به [آبشخورهاي دانش] آنان روي آوريد.

بنابراين، خاندان پاك پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نيز درست از همان منزلت قرآن كريم برخوردارند؛ و اين حقيقتي است كه از حديث شريف ثقلين نيز دريافت است.

رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در بخشي از اين حديث شريف مي فرمايد: اين دو از يكديگر جدا نمي شوند، تا آن كه كنار حوض بر من وارد شوند. آن حضرت با اين سخن مفهوم جدايي ناپذيري را بيان مي دارد و مي فرمايد كه قرآن و عترت هم از نظر اوصاف و هم منزلت، جدايي ناپذيرند؛ چه اگر جز اين باشد، مفهوم جدايي درباره ي آنها صدق مي كند.

از اين رو، همان طوري كه قرآن كريم از مرتبه ي هدايتگري برخوردار است، «يهدي للتي هي اقوم» ، [3] امامان نيك سرشت نيز به درست ترين راه هدايت مي كنند؛ و همان گونه اي كه قرآن كريم در بلند ترين مرتبه قرار دارد « و انه في ام الكتاب لدينا لعلي حكنم» [4] ، مرتبه امام نيز در ام الكتاب، بلند و حكمت آميز است؛ و به همين ترتيب در ديگر صفات و منزلت هاي قرآني.

از جمله مراتب قرآني اين است كه همه ي تفسيرها از اين كتاب شريف برگرفته شده اند، ولي همه ي آنها چيزي جز ميزان گنجايش و مرتبه ي فهم و درك مفسران در برداشت از قرآن كريم نيستند. [5] .

قرآن كريم، موهبتي همگاني، ثروتي كامل و اقيانوسي است بيكران [6] كه نيازمندان به اندازه گنجايش و امكان خويش از آن بر مي گيرند؛ و چنين است منزلت و مرتبه ي امام عليه السلام.


2 - يكي از عوامل روشنگر حقايق، «زمان» است، زيرا با گذر آن موانع شناخت و ايمان به حقايق بر طرف مي گردد. قرآن كريم به نقش گذر زمان در روشن ساختن حقايق از زبان مؤمن آل فرعون اشاره كرده است. وي هنگامي كه مردم خويش را اسير گمراهي فكري و معنوي دربار فرعوني يافت، آنان را نصيحت كرد و چنين گفت:

«فستذكرون ما أقول لكم و أفوض أمري الي الله ان الله بصير بالعباد» [7] .

پس به زودي آنچه را به شما مي گويم به ياد خواهيد آورد، و كارم را به خدا مي سپارم، همانا خداوند به كار بندگان بيناست.

عبارت «فستذكرون» (به زودي به ياد خواهيد آورد) در آيه شريفه، اشاره به حصول اين تذكار و يادآوري در آينده و پس از فراهم آمدن اسباب و زمينه هاي آن دارد؛ و اين خود نشان تأثير عامل زمان در كشف ابهام و پيچيدگي از سيماي حقايق و نيز تأثير آن در رفع موانع از سر راه ايمان بدانها است.

اميرالمؤمنين، علي عليه السلام، نيز در بياني كوتاه، به تأثير عامل زمان در كشف حقايق و كنار زدن پرده هاي گمراهي فكري، سياسي و رواني از روي آن مي فرمايد:

«غدا ترون أيامي و يكشف لكم عن سرائري و تعرفونني بعد خلو مكاني و قيام غيري مقامي». [8] .

فردا به ياد دوران من مي افتيد و انديشه هاي پنهان من برايتان آشكار مي گردد، و پس از تهي شدن جاي من و برپا ايستادن ديگري در آن، مرا خواهيد شناخت.

بنابراين گذر زمان يكي از عامل هاي مهم رفع مانع از شناخت حقيقت است؛ و فيلسوفان تاريخ بر اين باورند كه ارزيابي دقيق و شناخت هيچ كدام از پديده هاي تاريخي در دوران خودشان امكان پذير نيست. [9] .


همين قاعده بر شخصيت هاي تاريخي نيز صدق مي كند و بر آنان انطباق دارد. كم تر شخصيتي است كه در دوران زندگاني خودش، آن چنان كه شايسته است شناخته گردد، بلكه ابعاد وجودي اش پس از مرگ او و به تدريج شناخته مي شود و ارزش واقعي عظمتش اندك اندك و ده ها سال پس از رفتن او از اين دنيا آشكار مي گردد.

اين سواي نقشي است كه گذر زمان در رشد و كمال خرد بشر دارد و در سايه كسب تجارب و مهارت هاي علمي و عملي و گسترش و ژرفا يافتن زمينه هاي نقد و پژوهش، آن را شايسته ادراك كامل تر حقايق مي سازد.

مؤيد اين مطلب، سخن امام سجاد عليه السلام است كه با اشاره به ژرفا يافتن ادراك بشري در گذر زمان، در پاسخ به پرسشي درباره ي توحيد فرموده است:

«ان الله عزوجل علم أنه يكون في آخر الزمان أقوام متعمقون فأنزل الله تعالي «قل هو الله أحد» و الآيات من سورة الحديد الي قوله: «و هو عليم بذات الصدور» فمن رام وراء ذلك فقد هلك» [10] .

خداي عزوجل [مي] دانست كه در آخر الزمان مردماني ژرف انديش خواهند بود، از اين رو سوره ي «قل هو الله احد» و آيه هاي سوره حديد را تا «و هو عليم بذات الصدور» نازل فرمود؛ و هر كس در خداشناسي بالاتر از اين را بجويد هلاكت يافته است.

اين ژرف انديشي، تنها به درك حقايق اعتقادي محدود نمي شود، بلكه هر حقيقتي كه براي خرد انساني قابل درك باشد، از جمله حقايق تاريخي را در برمي گيرد.

خلاصه اين كه همان طوري كه در پژوهش هاي قرآني پيوسته به مطالبي نو دست مي يابيم در پژوهش هاي مربوط به سيره ي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و خاندان پاكش نيز پيوسته به مطالبي تازه برمي خوريم و از آن جا كه زمان عامل روشنگر حقايق و ظرف شكوفاسازي خرد بشري است و پيوسته بر ژرفاي انديشه ي او مي افزايد، باب شناخت حقايق نيز بيش از پيش باز مي شود. بنابراين با گذر زمان هر لحظه پديده هايي جديد كشف و راه هاي نويني براي گفتن سخنان تازه گشوده مي شود.


با توجه به اين دو حقيقت، حقايق ديگري نيز در ارتباط با زمينه بحث و خاستگاه هاي تحقيق و نظر و تفكر در تاريخ قيام امام حسين عليه السلام وجود دارد كه براي نمونه به موارد زير مي توان اشاره كرد.

1 - در راستاي تحقق قيام امام حسين عليه السلام عوامل گوناگوني نقش داشته است؛ مثل خودداري آن حضرت از بيعت با يزيد، نامه هاي كوفيان؛ امر به معروف و نهي از منكر، و ايجاد اصلاح در امت محمد صلي الله عليه و آله و سلم، كه موجب پيدايش ديدگاه هاي گوناگون درباره اين قيام گشته است؛ زيرا برخي از كساني كه درباره تاريخ اين نهضت انديشه ورزيده و آن را مورد دقت و بررسي قرار داده اند، تنها به يكي از اين عامل ها بسنده كرده اند. به هم آميختن عامل هاي گوناگون نيز موجب تداخل و به هم آميختگي تفسير و تحليل ها شده است؛ و آنچه ما در پي آن هستيم، [تلاش براي] دستيابي به كنه پديده اي است كه با وجود كوتاه بودن برهه تاريخي اش، حقيقتي بسيار ژرف دارد.

اين نكته را نيز نبايد از نظر دور داشت كه ديدگاه ها و تفسيرهاي مربوط به قيام امام حسين عليه السلام، اغلب در يك جهت و در طول هم نيستند، حتي برخي از آنها تا سرحد تضاد با يكديگر پيش مي روند.

2 - بسياري از كاستي هايي كه در مباحث و و پژوهش هاي مربوط به اين قيام مقدس رخ مي نمايد، از آن جا ناشي مي شود كه هر كدام از عوامل پيدايش آن به تنهايي مورد بحث و بررسي قرار مي گيرند؛ و در راستاي برپايي نهضت چنان اهميتي به آنها داده مي شود كه به واقع از آن برخوردار نيستند؛ مانند تأكيدي كه گروهي از عالمان گذشته و معاصر بر عامل «نامه هاي كوفيان» كرده آن را سبب اصلي قيام امام حسين عليه السلام دانسته اند.

ديگر از عوامل قصور پژوهشگران اين است كه رويدادها و مسائل مربوط به قيام حسيني را به دور از اعتقاد صحيح درباره ي اصل امامت و لوازم آن و نيز ويژگي هاي شخصيت امام معصوم، بويژه آنچه به موضوع علم امام مربوط مي شود و از آن مهم تر آنچه به آگاهي امام بر سرنوشت خويش ارتباط دارد، مورد بحث قرار داده اند.

از خلال نوشته هاي برخي عالمان گذشته ي شيعه چنين بر مي آيد كه در تحليل رويدادهاي عاشورا بر اين باور بوده اند كه امام حسين عليه السلام از آينده و سرنوشت خويش


آگاهي نداشت و تنها در پاسخ نامه هاي فراوان اهل كوفه به سوي آنان رفت. او نيز مانند ديگر انسان ها بر پايه ي اجتهاد رفتار كرد؛ و خيانت مردم و خودداري پيروان حق از ياري وي و ديگر امور شگفت انگيزي كه روي داد، در محاسبه اوليه ي آن حضرت گنجانيده نشده بود. بنابراين، آنچه روي داد مدنظر نبود و آنچه مدنظر بود روي نداد!

در اين جا متن اين تحليل را مورد مطالعه و بررسي قرار مي دهيم:

سيد مرتضي - اعلي الله مقامه - در اين باره مي گويد: اين را دانستيم كه هر گاه امام گمان قوي ببرد كه با انجام كاري، به حق خويش مي رسد و آنچه بر عهده اوست به پا مي دارد، انجام آن كار بر او واجب مي گردد، و اگر سختي و مشقتي داشته باشد كه نوعا قابل تحمل است، آن را تحمل مي كند. سرور ما امام حسين عليه السلام نيز تنها هنگامي به كوفه رفت كه از مردم عهد و پيمان گرفته بود و به دلخواه نه از سر اجبار و بي آن كه وي از آنها تقاضايي كرده باشد و بدون مقدمه، خودشان به آن حضرت نامه نوشتند. در دوران معاويه، پس صلح امام حسن عليه السلام، سران، بزرگان و قاريان كوفه با سيدالشهدا مكاتبه كردند و آن حضرت نپذيرفت و آنچه را كه واجب بود در پاسخشان نوشت. بار ديگر كوفيان، پس از وفات امام حسن عليه السلام مكاتبه كردند و چون روزگاري سخت و دشوار بود و در آن شرايط امكان قيام وجود نداشت، آن حضرت نيز تنها به دادن وعده بسنده كرد و آنان را اميدوار ساخت. پس از مرگ معاويه، بار ديگر مكاتبه آغاز گشت و كوفيان اظهار اطاعت مي كردند و تقاضا و تمايل خويش را پي در پي ابراز مي داشتند. امام عليه السلام نيز با مشاهده قدرت برتر آنان نسبت به يزيد ملعون، گمان قوي برد كه حركت وي واجب است و آنچه انجام داد بر اثر اجتهاد و استدلال بر او متعين گشت، آن حضرت هيچ گاه فكر نمي كرد كه مردم كوفه نسبت به وي خيانت كنند پيروان حق دست از ياري او بردارند و آن امور شگفت انگيز رقم بخورد. [11] .

پيش از وي، استادش شيخ مفيد (ره) در پاسخ به اين پرسش كه چرا امام حسين عليه السلام با وجود آگاهي از اين كه كوفيان نسبت به وي بي وفايي خواهند كرد و از ياري او دست


برخواهند داشت و در اين سفر كشته خواهد شد، باز هم به سوي كوفيان حركت كرد، گفته است: اما اين كه امام حسين عليه السلام نسبت به بي وفايي كوفيان آگاه بوده است، ما يقين نداريم؛ زيرا هيچ دليل عقلي و نقلي اي برايش در دست نيست. [12] .

برخي نويسندگان معاصر، از جمله شيخ نعمت الله نجف آباري، صاحب كتاب «شهيد جاويد» نيز اين نظريه را پذيرفته اند. منشأ اين نظريه آن جاست كه تصور مي كنند مفهوم قيام با آگاهي به اين كه پايان آن كشته شدن است، خويشتن را به هلاكت افكندن است. يا اين كه آگاهي به كشته شدن، به معناي آگاهي به عدم تحقق هدف هاي قيام است و در چنين شرايطي، قيام بيهوده و خودكشي است؛ و همين امر پيروان اين نظريه را واداشته تا بگويند كه امام از سرنوشت خويش آگاه نبود.

بسياري از دانشمندان اين نظريه را رد كرده از جنبه هاي اعتقادي و تاريخي، مورد مناقشه قرار داده اند.

سيد بن طاووس قدس سره گويد: بر ما روشن است كه امام حسين عليه السلام از سرانجام كار خويش آگاه بود و وظيفه اش همان چيزي بود كه انجام داد. [13] .

وي همچنين در رد نظريه ياد شده مي گويد: شايد برخي از كساني كه به حقيقت شرف سعادت شهادت آگاهي ندارند بگويند كه اين كار عبادت خداوند محسوب نمي گردد. ولي آيا اينان قرآن كريم را نخوانده اند كه گروهي با كشتن يكديگر خداي را عبادت كرده اند:

«فتوبوا الي بارئكم فاقتلوا أنفسكم ذلكم خير لكم عند بارئكم» [14] .

پس به درگاه آفريننده ي خود توبه كنيد؛ [خطا كاران] خودتان را به قتل رسانيد، اين [اين كار] نزد آفريدگارتان براي شما بهتر است.


شايد اينان بر اين باورند كه معناي سخن خداي متعال،«و لا تلقوا بأيديكم الي التهلكه» قتل است. در حالي كه چنين نيست و عبادت خداوند به وسيله ي كشته شدن از بالاترين درجه هاي سعادت است.

همان طور كه امام خميني قدس سره در تاكيدهاي چندي با اين نظريه مخالفت كرده است. مثل اين سخنشان كه مي فرمايد: «سيد الشهدا به حسب روايات ما و به حسب عقايد ما، از آن وقتي كه از مدينه حركت كرد، مي دانست كه چي دارد مي كند، مي دانست كه شهيد مي شود.» [15] .

3 - اختلاف تنها به چارچوب تاريخ محدود نمي شود، بلكه دامنه اش به فقه نيز كشيده شده است. صاحب جواهر بر اين باور است كه امام حسين عليه السلام وظيفه ي خاصي داشت كه آن را انجام داد و ديگران نمي توانند در اين كار به وي تأسي بجويند. او مي گويد: كاري كه امام حسين عليه السلام انجام داد، با آن كه از اسرار الهي و علوم مكنون است، تنها راهي بود كه پيش روي آن حضرت قرار داشت. زيرا ايشان مي دانست كه در هر حال او را خواهند كشت. همان طوري كه از ظاهر رفتار و حالاتشان و نيز كفر و عنادي كه مي ورزيدند نيز اين سرانجام پيدا بود. شايد ده تني [16] كه از سوي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم اعزام شدند نيز چنين وضعيتي داشتند. علاوه بر اين آن حضرت وظيفه داشت كه دين جدش را حفظ كند و كفر [دشمنان] را براي مخالف و موافق باز گويد. گذشته از اين او وظيفه خاصي داشت كه بدان اقدام كرد و آن را به جاي آورد. به گفتار و كردار امام معصوم نمي توان اعتراض كرد؛ و كسي را كه وظيفه اش عمل به ظاهر دلايل و عموم و اطلاق آنها است و با مرجحات ظني آن دلايل را بر يكديگر ترجيح مي دهد، نمي توان با امام قياس كرد. [17] .

شماري ديگر از علما نيز بر همين باورند: مثل مامقاني، رجالي مشهور، در زندگي نامه ي عمرو بن جناده ي 21ساله، از ياران امام حسين عليه السلام. [18] .


علامه ي مجاهد، شيخ محمد حسين كاشف الغطا قدس سره نيز در كتاب «جنة المأوي» در پاسخ به پرسشي كه در اين باره از وي شده همين ديدگاه را ابراز كرده است. [19] .

اما عالمان ديگر، ديدگاه هايي جز نظريه ي «تكليف خاص» دارند؛ زيرا اينان قيام امام حسين عليه السلام را بر مبناي انطباقش بر موازين كلي شرعي تفسير كرده اند. براي مثال محقق ثاني مي گويد: درباره ي قيام امام حسين عليه السلام، ما نمي دانيم كه آيا مصلحت در صلح و ترك قيام بود [يا نه]؟ شايد آن حضرت مي دانست كه اگر با يزيد ملعون صلح كند، به پيمان خويش وفا نمي كند؛ يا اين كه جبهه حق چنان ناتوان مي شود كه كار بر مردم مشتبه مي گردد. گذشته از اين، يزيد به خلاف پدرش، معاويه، كه اهل مدارا و تظاهر به اسلام بود، فردي بي بند و بار بود و با شعاير ديني آشكارا مخالفت مي ورزيد. هيچ بعيد نيست كه امام عليه السلام در برابر چنين كسي جهاد را واجب ببيند، هر چند بداند كه به شهادت خواهد رسيد. [20] .

از ديگر عالماني كه با نظريه «تكليف خاص» به مخالفت برخاسته اند، امام خميني قدس سره است كه در نظريه فقهي اش، اولويت مصالح عاليه ي اسلام را مبنا قرار داده است؛ به اين معنا كه برخي مصالح عاليه اسلامي از چنان اهميتي برخوردار است كه قواعد ديگر همچون قاعده عسر و حرج و قاعده لاضرر نمي تواند با آنها معارضه و مخالفت كند؛ و برخي موارد معروف يا منكر، و به تبع آن، دفع منكري بزرگ چون حكومت يزيد، يا برپا داشتن معروفي چون استوار ساختن مباني حكومت اسلامي، از بارزترين اين مصداق ها مي باشند. ايشان در اين باره مي فرمايد: «اگر معروف و منكر از اموري باشد كه شارع مقدس به آن اهميت مي دهد، مانند حفظ جان يك قبيله ي مسلمان، يا هتك نواميس شان، يا محور آثار اسلام و محو دليل آن كه موجب گمراهي مسلمانان گردد؛ يا از بين بردن برخي شعاير اسلامي، مانند بيت الله الحرام، به طوري كه آثار و محل آن محو گردد؛ و مانند اينها، ناچار بايد آن اهميت در نظر گرفته شود.

مطلق ضرر و لو جاني با سختي [كار] موجب رفع تكليف نيست. بنابراين چنانچه اقامه ي حجت هاي اسلامي كه موجب از ميان رفتن گمراهي مي شود، بر بذل جان يا


جان هايي متوقف باشد، - گذشته از افتادن در ضرر يا دشواريي پايين تر از آن - ظاهر وجوب آن است.» [21] .

وي با اشاره به خطبه امام حسين عليه السلام در راه عراق، پس از برخورد با سپاه حر بن يزيد رياحي، آن جا كه گفتار رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را براي مردم يادآور شد كه «هر كس سلطاني ستمگر را ببيند كه حرام خدا را حلال مي شمرد، پيمان خدا را مي شكند، با سنت رسول خدا مخالفت مي ورزد و در ميان بندگان خدا با گناه كاري و ستمگري رفتار مي كند؛ و او با گفتار و كردارش با وي مخالفت نورزد، بر خداوند است كه او را در جايگاه همان ستمگر داخل كند»، مي گويد:

امام عليه السلام اين مطلب را در هنگامي بيان فرمود كه خود با شماري اندك عليه يزيد بن معاويه قيام كرده بود؛ و بدين وسيله مي خواست راه هر گونه عذري را بر ما ببندد، مثل اين كه بگوييم: شمار ما اندك است و نيروي ما كم است.... اين سخن سيدالشهدا عمومي است و همگان را در بر مي گيرد. عبارت «كسي كه سلطاني ستمگر را ببيند» نشان آن است كه هر كس سلطان جائري را با اوصاف ياد شده ببيند و در برابرش ساكت بنشيند و هيچ اقدامي عليه او نكند، جايگاه چنين انساني، جايگاه همان سلطان ستمكار است.» [22] .

ايشان در جايي ديگر مي گويد: «عمل امام حسين عليه السلام دستور است براي همه». [23] .

شهيد مرتضي مطهري معتقد است كه اين اعتقاد كه قيام امام حسين عليه السلام بر اساس تكليف خاص بود از جمله تحريف هايي است كه نهضت حسيني دست خوش آن گشته است. [24] .

4- از ديگر نكات قابل توجه در تحقيق و پژوهش درباره نهضت حسيني - تا آن جا كه ما جست و جو كرده ايم - اين است كه با وجودي كه «تبليغات» يكي از عامل هاي بسيار مهم اين نهضت به شمار مي آيد، در هيچ يك از پژوهش هايي كه تاكنون انجام پذيرفته است، به اين عامل مهم توجهي نظام مند نشده است. نگاه هاي كم رنگ و پراكنده و نادري هم كه در برخي از كتاب ها و پژوهش ها به چشم مي خورد نمايانگر هيچ راه روشي در بحث نيستند.


تبليغاتي كه در جاي جاي وقايع نهضت حسيني ديده مي شود و آنها را تفسير مي كند، شخص انديشمند را به سوي شناخت هدف هاي اصلي و فرعي اي كه امام عليه السلام براي تحقق آنها مي كوشيد رهنمون مي گردد.

براي مثال، هنگامي كه امام عليه السلام از وليد بن عتبه، و الي وقت مدينه، خواست كه از ايشان در حضور همه ي مردم شهر بيعت بگيرد، چه هدفي را دنبال مي كرد؟ هدف تبليغاتي امام عليه السلام در خودداري از پيمودن راه فرعي مدينه - مكه چه بود؟ هدف تبليغاتي امام از سخنراني هاي مكرر و اشاره هاي پي در پي، مبني بر اين كه او به زودي كشته خواهد شد چه بود؟ آن حضرت از همراه بردن زنان و كودكان در سفر شهادت چه هدفي را دنبال مي كرد؟ هنگامي كه در عصر تاسوعا از سپاه دشمن تقاضا كرد كه تا صبح عاشورا به ايشان مهلت دهند، چه هدفي داشت؟ و پرسش هاي فراوان ديگري كه در برابر ديدگان تأمل ورزنده در هدف هاي تبليغاتي، در جزئيات رويدادهاي نهضت حسيني خودنمايي مي كند.

پي جويي آگاهانه، از منظر عامل تبليغاتي، در اهداف نهفته در جزئيات رويدادهاي اين نهضت مقدس، معيار ارزشمندي را براي تفسير تاريخي وقايع اين حركت بي مانند فراهم مي آورد، چيزي كه پيوسته و به طور آشكار جاي آن در بررسي نهضت بي نظير حسيني خالي مانده است.

آنچه گفته شد، تنها برخي از مشكلات بحث و بررسي موضوع قيام حسيني بود كه براي پرهيز از درازگويي به همين اندازه بسنده مي كنيم؛ و نمونه هاي ديگر آن را در خلال مباحث كتاب مورد اشاره قرار خواهيم داد.

از لابلاي مثال هاي ارائه شده، اين حقيقت بر ما روشن مي شود كه ميدان پژوهش در موضوع قيام امام حسين عليه السلام، به طور پيوسته و دائم، بحث و جست و جوي فراگير و مفصل در جنبه هاي گوناگون موضوع همچون جنبه هاي فكري، سياسي، اخلاقي، سازماني، نظامي و جز آن را مي طلبد.

نياز به بحث درباره تاريخ نهضت حسيني تا پيدا شدن يك تئوري فراگير كه همه ي عامل هاي مؤثر در اين قيام را چنان كه بايد جدي بگيرد و حق هر كدام از عوامل را چنان كه شايسته است، بدون افراط و تفريط ادا نمايد، همچنان باقي است.


تلاش شهيد مرتضي مطهري در كتاب «حماسه حسيني» براي برشمردن عوامل مؤثر در قيام سيدالشهدا بسيار ارزشمند است و جاي سپاسگزاري دارد. اين تلاش مي تواند سرفصل براي يك تحقيق مفصل تاريخي در اين موضوع باشد.

هر گاه ميزان آگاهي اعتقادي، در راستاي تفكر و استنباط فقهي موضوعي كه از زمينه هاي اعتقادي و تاريخي برخوردار است، تأثيرگذار باشد، بسيار ضروري مي نمايد كه عاشورا، در فقه نيز مورد بحث و پژوهش قرار گيرد. پژوهشي مفصل و ژرف از سوي يكايك فقيهان، يا در يك چارچوب جمعي، تا اين كه نتايج حاصل از آن، نظريه صائب را از ميان آراي فقيهان گذشته و حال روشن سازد. يا آن كه از اين ميان نظريه اي نوين كشف گردد.

ما همچنان نيازمند پژوهشي هستيم كه ماهيت منطقي را كه امام حسين عليه السلام، از آغاز نهضت تا هنگام شهادتشان، بر پايه آن رفتار كرد، كشف كند؛ منطقي كه در چارچوب آن همه ي سخنان و موضع گيري هايي كه گاه متعارض مي نمايند، قابل تفسير باشد. تفسير يگانه و منسجمي كه همه ي اين سخنان و موضع گيري ها را به طور عميق و در يك راستا در بر گيرد. منطقي كه در پرتو آن منافاتي كه در ظاهر برخي رفتارهاي امام عليه السلام همچون موارد زير به چشم مي خورد، منتفي گرداند:

- تلاش امام براي دستيابي به حكومت و آگاهي ايشان به قتل خويش.

- پاسخ گفتن ايشان به نامه هاي مردم كوفه و اين سخن كه «از عراق گريزي نيست».

- آگاهي ايشان بر اين كه مردم عراق به زودي او را رها خواهند كرد و خواهند كشت.

- اعتراف آن حضرت بر اين كه مشورت با عمرو بن لوذان، يك يا يكي از ديدگاه هايي بود كه براي ايشان روشن بود؛ و اين كه مشورت عبدالرحمن از روي خيرخواهي و خردمندانه بود؛ و اين كه آنچه برادرش، محمد، بدان توصيه كرد درست بود.

- ناديده گرفته شدن همه ي اين پيشنهادها و نظريه ها و مشورت ها و به وسيله ي ايشان.

- نپذيرفتن ياري اي كه هنگام رويارويي دو سپاه، پيوسته از سوي فرشتگان و جن ها به آن حضرت پيشنهاد مي شد؛ و اين فرياد ايشان كه «آيا فريادرسي هست كه به داد ما برسد؟» آيا كسي هست كه به دفاع از حرم پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم برخيزد؟»

ما همچنان نيازمند پژوهشي هستيم كه روش اخلاق الهي - انقلابي و موازين آن را بر


صفحه تاريخ روند حوادث انقلاب حسيني روشن سازد و زندگي، شكست و پيروزي، ذلت و عزت، ضعف و قوت و بدبختي و سعادت را در اين قاموس بيابد.

ما همچنان نيازمند پژوهشي نظامي - تخصصي هستيم كه از قلمرو تاريخ انقلاب حسيني، مسائل جديد بسياري را در فن بسيج شهادت طلبانه در راه هدفي مقدس، فن طرح هاي جنگي فداكارانه و فن انتقال نيروي محاصره شده به زمين مورد دلخواه و امثال آن كشف كند.

ما همچنان نيازمند پژوهش هايي هستيم كه در افق هاي عرفان عاشورا اوج بگيرد.

در ادبيات اين انقلاب همچنان نيازمند پژوهشيم. نيازها در يك يا دو مورد خلاصه نمي شود، بلكه در زمينه هاي گوناگون و از زوايايي گوناگون، در اين قيام جاويد به تحقيق و تفحص نياز داريم. هرچند كه از ما كاري جز به اندازه گنجايش و توانايي مان ساخته نيست، اما تا هنگامي كه با گذشت زمان ژرف انديشي، پژوهش و تحقيق شتاب مي گيرد و تقويت مي گردد؛ و درباره ي تاريخ اين انقلاب مقدس خلأ و ابهام هاي پژوهشي احساس مي شود، نيازهاي ياد شده همچنان به قوت خود باقي هستند.

ما در اين پي جويي تاريخي مدعي پرداختن به همه ي جنبه هاي جديد بحث نيستيم؛ و چنين كاري در توان ما هم نيست. ما مدعي نيستيم كه پژوهش ما درباره انقلاب حسيني از هر گونه كاستي اي به دور است؛ زيرا نه دانش آن را داشته ايم و نه تجربه اش را؛ ما نمي گوييم كه همه ي آنچه را كه شايسته بوده است ديده ايم و به همه ي جنبه هاي موضوع پرداخته ايم، زيرا چنين كاري جز از امام معصوم ساخته نيست.

همه ي ادعاي ما اين است كه تاريخ دوران امامت امام حسين عليه السلام و پس از آن را تا هنگام بازگشت كاروان حسيني به مدينه به رهبري امام سجاد عليه السلام، مورد مطالعه اي تحليلي و انتقادي قرار داده ايم و طي آن كوشيده ايم تا جنبه هاي نا شناخته و پنهان و نيز موارد ارزشمندي را كه تاكنون، چنان كه بايد، به ارزش آنها پي نبرده ايم و يا حقايقي را كه در پس پرده هاي دروغ پنهان مانده است؛ و يا دروغ هايي را كه لباس حقيقت پوشيده اند آشكار سازيم.

تلاش ما مطالعه نويني است كه طي آن در نقطه نقطه و جاي جاي حركت كاروان حسيني از مدينه تا مدينه درنگ نموده همه ي مفاهيم و الا و درس هاي آموزنده و پندهاي شايان توجه و در خور اشاره اش را بازگو كرده است. هدف ما در اين قراءت جديد اين


بوده است كه قراءت درستي را نشان بدهيم كه ما را به سوي ربط دقيق و استنتاج درست و فراگيري مطلوب و ژرفاي لازم رهنمون مي گردد.

اما بايد ديد كه تا چه اندازه به هدف هايمان رسيده ايم....

آنچه ما مدعي آن هستيم اين است كه اين كتاب سخني تازه دارد و كوششي تكراري در مكتب حسيني نيست.... و اين سخن تازه مورد نياز است.

در آنچه به مقطع نخست به بحث، يعني بخش اول كتاب، مربوط مي شود، بر خود لازم مي دانم كه مراتب سپاس و قدرداني ام را به همه ي برادران ايماني، به ويژه پژوهشگران، خاصه آنهايي كه از ملاحظه هاي سودمند و مساعدت هاي معنوي فراوانشان، به ويژه در زمينه دستيابي به منابع مورد نياز بهره مند گرديده ام، تقديم دارم. در اين ميان از برادر بزرگوار، پژوهشگر مرحوم، شيخ علي رئيس اشكناني، بايد تشكر كنم، كه كتابخانه شخصي اش را در اختيار من گذاشت؛ وقت بسياري را به من اختصاص داد و دشواري هاي طاقت فرساي اين پژوهش مفصل را بر من آسان ساخت. اما مرگ (اين جدا كننده دوستان)، ما را در دوران تحقيق، گرفتار اندوه فقدان وي بر اثر يك حادثه اسفبار گردانيد. خداوند او را مشمول رحمت واسعه ي خويش قرار دهد و با پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم و خاندان پاكش محشور گرداند.

بار پروردگارا بر ما به ديده ي رحمت بنگر و از ما بپذير و از ناتواني و كوتاهي ما چشم بپوش و از سر تقصير ما درگذر و تلاش ما را بيهوده مگردان و به رحمت خويش ما را در زمره خادمان حسين عليه السلام قرار بده آمين.

علي الشاوي



پاورقي

[1] معجم ما کتب عن الرسول و اهل البيت - صلوات الله عليهم - جزء هاي هفتم و هشتم.

[2] نهج البلاغه، صبحي صالح، ص 120، خطبه 87.

[3] قطعا اين قرآن به آييني که خود پايدارتر است راه مي نمايد (اسرا (17)، آيه 9).

[4] و همانا که آن در کتاب اصلي [= لوح محفوظ] به نزد ما سخت والا و پر حکمت است (زخرف (43)، آيه 4).

[5] مراد همه ي تفسيرهاي دانشمندان اسلامي (جز از سوي امامان) است. گذشته از اين، حتي تفسيرهاي روايت شده از اهل بيت مانند نور الثقلين، برهان و صافي - در بهترين فرض - تنها بخشي از گفته هاي امامان در زمينه تفسير قرآن است.

[6] تنها پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و خاندانش به همه ي قرآن احاطه دارند؛ «قرآن را در نمي يابد، مگر کسي که مورد خطاب آن است.»

[7] غافر (40)، آيه ي 44.

[8] نهج البلاغه، صبحي صالح، ص 208، خطبه 149.

[9] ر.ک. الملحمة الحسينية، ج 2، ص 203.

[10] الکافي، ج 1، ص 91، شماره 3.

[11] تنزيه الانبياء، ص 175-176.

[12] المسائل العکبريه، ص 69-71 مسأله بيستم. اين در حالي است که شيخ مفيد (ره) در کتاب «اوائل المقالات»، زير عنوان «گفتار درباره ي ائمه عليهم السلام به امور قلبي و کاينات و قائل شدن به اين که آنان علم غيبت دارند و علم غيب از صفات آنهاست» مي گويد: من بر اين باورم که امامان از اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از قلب برخي مردم آگاه بودند و پيش از روي دادن امور، آنها را مي دانستند (مصنفات الشيخ المفيد، ج 4، ص 67).

[13] اللهوف، ص 11.

[14] بقره (2)، آيه54.

[15] صحيفه نور ج 18، ص 140، تأکيدهاي ديگري نيز به همين مضمون و در همان مأخذ ديده مي شود. ر.ک. ج 17، ص 58 و ج 1، ص 174.

[16] اين ده تن اصحاب رسول خدا (ص) بودند، که آنان را با گروهي از دو طايفه «عضل» و «قاره» همراه ساخت، ولي آنان بر سر «آب رجيع» با کمک قبيله «حذيل» نسبت به آنها خيانت کردند. صحابه ياد شده نيز با آنان مبارزه کردند و تا آخرين نفر به شهادت رسيدند که داستان آنها به طور مفصل در کتاب هاي تاريخي در ذيل حوادث سال چهارم هجري نقل شده است.

[17] جواهر الکلام، ج 1، ص 295-296.

[18] تنقيح المقال،ج2، ص 327.

[19] جنة المأوي، ص 225 - 224 و 227.

[20] جامع المقاصد في شرح القواعد، ج 3، ص 467.

[21] تحريرالوسيله، امام خميني (ره)، ج 1، ص 472، چاپ سوم، 1397 ه. ق، مسأله 6؛ مسائل پس از آن نيز ملاحظه گردد.

[22] صحيفه نور، ج 2، ص 42.

[23] همان، ج 10، ص 31.

[24] حماسه حسيني (ترجمه عربي)، ج 3، ص 240.