بازگشت

شيرين زباني قاسم


قاسم فرزند امام حسن مجتبي (ع) كه مانند پاره ي ما درميان خاندان و ياران امام مي درخشيد در حالي كه شرم تمام رخساره ي زيبايش را فراگرفته بود پرسيد: آيا من هم در شما شهيدان هستيم؟

امام مهربان كه مي خواست انديشه ي بلند و روح سرشار برادرزاده را بنماياند پرسيد: پسرم:، مرگ در نزد تو چگونه است؟

قاسم گفت: عمو جان مرگ در كام من شيرين تر از عسل است.

اين سخن دل پردرد و جوشان از عاطفه ي امام را در خود گرفت و در حالي كه نگاهش را به ديدگان گيراي قاسم دوخته بود فرمود: عمويت به فداي تو باد، نيز از شهيدان خواهي بود و آن هم از رنجي سخت، و عبدالله نيز كشته خواهد شد.

قسم گفت: مگر سپاه دشمن به خيمه ها نيز حمله مي كنند؟


امام فرمود: عمو فدايت شود، عبدالله كشته خواهد شد، آنگاه كه دهانم از شدت عطش خشك گردد... و آن لحظه تلخ ترين لحظه ي دنياست و...

امام علي بن الحسين مي فرمايد: قاسم با شنيدن سخنان عمو زار زار گريست و ما نيز گريه كرديم و بانگ شيون و زاري از خيمه ها بلند شد. [1] .

هر كس سخني گفت و سبكبالان عاشق حسين (ع) هر يك به شيوه اي شكوه عشق خود را به نمايش گذاشتند و امام نيز به تمامي آنان مژده ي وصل عنايت فرمود. آنگاه هر كدام به خيمه ي خود بازگشتند و هر چند گاه با هم به گفت و گو پرداختند.

به فرمان امام (ع) خيمه اي براي استحمام و غسل اختصاص يافت. هر يك از ياران فرزند پيامبر به نوبت براي ضيافت الهي فردا خود را مهيا مي ساخت. عبدالرحمن و برير هر دو در انتظار استحمام بودند. بريربن خضير سرشار از نشاط با عبدالرحمن مزاح مي كرد.

عبدالرحمن گفت: اكنون هنگام مزاح نيست.

برير به او پاسخ داد: خويشاوندان من مي دانند كه من هيچ گاه در جواني و پيري اهل مزاح و شوخي نبوده ام، اما به من مژده ي سعادت داده شده است و به همين علت سر از پا نمي شناسم و فاصله اي ميان خود و بهشت جز شهادت نمي بينم. [2] آن شب سرزمين كربلا محو مناجات و راز و نياز بندگان صالح خدا و سربازان راستين و نزديك حسين بود. اما، دل زينب حال و هواي خدا و سربازان راستين و نزديك حسين بود. اما، دل زينب حال و هوايي ديگر داشت. او به شكل ديگري خود را مهيا مي ساخت تا صبر و شكيبايي را وامدار استقامت يگانه ي خود سازد.



پاورقي

[1] نفس الهموم، ص 230.

[2] الامام الحسين و اصحابه، ص 259.