نامه ي استاندار ابن زبير
هنوز از شهادتگاه دوست جدا نشده بودند كه پيك استاندار دگرباره از راه رسيد و نامه اي آورد كه اينگونه بود:
هان اي هموطنان!
از دوستان مبريد و گوش به وسوسه ي دشمنان مسپاريد! شما همه، از شايستگان شهر خويش مي باشيد. از اين رو اگر دشمن كينه توز بر شما چيره گردد و بر شما بزرگان وطن ما دست يابد، آنگاه است كه به طمع مي افتد و دندان تجاوز را تيزتر مي كند!...
همشهريان! دوست ما و شما يكي است و دشمن ما نيز مشترك است! اگر در برابر دشمن خيره سر اموي يكپارچه باشيم پيروز خواهيم شد اما اگر دستخوش پراكندگي
شويم، شكوه و صلابت ما خواهد شكست!
مردم، خيرخواهيهاي مرا مغرضانه مپنداريد و با تقاضايم از در مخالفت در نياييد و با دريافت نامه ام بازگرديد. درود بر شما
اما گروه توابين و امير آنان از خيرخواهي او سپاسگزاري كردند و در پاسخ وي نوشتند كه:
ما جان و هستي خويش را بر طبق اخلاص نهاده و با خدا به معامله برخاستيم، به او توكل نموده و بسوي او روانيم، از گناه بزرگ خويش توبه كرده و به خشنودي او خشنوديم و ضمن سپاس از خيرخواهي شما به راه خويش خواهيم رفت.
و آنگاه از آنجا بسوي مرز عراق و شام به استقبال سپاه سفاك اموي به سركردگي «عبيد» شتافتند.